این روزها باز به دستور شخص رجوی در زندان لیبرتی اعضای مغزشویی شده اش را اجیر کرده تا علیه خانواده هایشان ناسزا بگویند و حتی به آنها حمله ور بشوند، راستی مهر و عاطفه در فرقه رجوی کجا رفته است؟!!
یک روز که گذری او را دیدم بعد از چند روز که از فوت پدرش گذشته بود دیدم خیلی ناراحت و گرفته است، گفتم: چی شده؟ علی گفت: در نشست های عملیات جاری من را سوژه کرده اند که چرا ناراحتم!!! و نباید گرفته باشم و حق ندارم غم پدرم را این همه در دلم نگه دارم!!! من مات و مبهوت مانده بودم که رجوی چه جانوری است و نمی تواند غم عزیز از دست رفته کسی را تحمل کند چون اسمش وابستگی و عشق و عاطفه است.
چند وقت بعد از این ماجرا مادرم را دیدم که صحبت از مادر علی شد چون مادر علی و مادر من دریک بخش کار می کردند که جریان فوت پدر علی صحبت شد و او از مادر علی گفت که برایم تعریف کرده شب فوت همسرش او را خواب دیده و در خواب پریشان و وضعیت خوبی نداشته است و فردای آن روز خبر فوت شوهرش را به او می دهند و چون طلاق ایدئولوژیک داشته ایشان حق ملاقات در زمان بستری بودن همسرش را که نداشته هیچ برای خاکسپاری همانند سایر رزمنده ها فقط بالای سر قبر حاضر شد و با او وداع کرد.
شاید باورش سخت باشد چنین خاطراتی اما واقعیت هایی است که یک هزارم آنچه در آن قرارگاه شوم اتفاق افتاده است بازگو نشده و هر یک از بچه هایی که جدا شده اند اگر خاطراتشان را بنویسند یک کتاب صد جلدی می توان چاپ کرد. البته سازمان و کسانی که هنوز باور به اراجیف سازمان دارند می گویند این خاطرات ساختگی است و ما جدا شده ها برای نوشتن این مطالب و حقایق خط و حقوق می گیریم…!
ماه هیچ گاه پشت ابر نمی ماند و حقایق روزی برملا می شود کما اینکه تعدادی از افراد رده بالای سازمان که جدا شده اند و حقایق را برملا کرده اند خیلی چیزها روشن شده است و خدا رو شکر این تعداد کم نیستند که بگویند خط گرفته اند و همه عوامل رژیم هستند…
امید به رهایی کلیه بچه ها و خانواده ها از این سازمان دروغین و برملا شدن کلیه حقایق برای ملت ایران و کل دنیا.
مهران کریمدادی