نوشته استیون حسن – ترجمه ابراهیم خدابنده
استیون حسن همچون بسیاری از دانشمندان و کارشناسان معتقد است که خلاصی از دست فرقه ها بدون دریافت کمک از بیرون تقریبا غیرممکن است و این خانواده ها و همچنین جداشدگان فرقه ها هستند که باید به یاری قربانیان بشتابند و اسباب نجات آنان را فراهم نمایند.
در زیر فرازهایی از این کتاب که مهمتر تشخیص داده شده آورده می شود. خواندن این کتاب را به همه خانواده ها، نجات یافتگان و کسانی که در این زمینه فعالیت می کنند توصیه می نمایم.
***
قسمت اول:
فرقه های مخرب دارای شکل هرمی هستند که یک رهبر کاریزماتیک در راس هرم قرارگرفته و اعضای فرقه به ترتیب زیر آن جا می گیرند. بعد از رهبر فرقه یک لایه کوچک از مشاوران قرار دارند که در اصل امور فرقه را اداره می کنند. در زیر این لایه گروه بزرگتری است که به شکلی نقش پایین تر از رهبر فرقه را ایفا می کنند. در ذیل این ها اعضای عادی قرار دارند.
وقتی، فردی که سابقه مشکوکی دارد گروهی را تشکیل داده و آن را رهبری می کند، به طوری که قدرت کاملا در خود او متمرکز است، می توان فرض کرد که یک فرقه مخرب در حال شکل گیری است. در واقع باید به نحوه رفتار و عملکرد گروه توجه کرد، نه به اعتقاداتی که بیان می کند. هر چه ادعاها، اعتقادات و وعده های داده شده افراطی تر باشند امکان نقض حقوق اعضا بالاتر است. خطرناک ترین گروه ها آنهایی هستند که فورا به میل رهبر فرقه، دکترین (سیاست، قواعد و مقرارت) خود را عوض می کنند. گروه های مخرب حقایق را وارونه جلوه می دهند و از فریب استفاده می کنند. گروه های مشروع نیازی به تغییر دکترین خود ندارند که بخواهند به فریب مردم بپردازند.
در پروسه عضو گیری، فرقه های مخرب از فریب استفاده می کنند که شامل دروغ به اصطلاح مصلحتی به علاوه پنهان یا مخدوش نگاه داشتن برخی اطلاعات حیاتی است. در حقیقت هیچ توافقی بر مبنای اطلاعات درست وجود ندارد. فرقه های مخرب با استفاده از فریب و تکنیک های کنترل ذهن برای تسلط بر اراده آزاد فرد، اعضای فرقه را به رهبر فرقه وابسته می سازند و با غوطه ور کردن فرد در یک محیط به شدت کنترل شده و تحت فشار بسیار بالای روانی، کنترل رفتار، افکار، عواطف و دسترسی به اطلاعات را در اعضای خود به طور کامل به دست می گیرند و در یک کلام ذهن افراد را در اختیار دارند. در نهایت هویت فرد به طور سیستماتیک مانیپوله می شود و تغییر می یابد به نحوی که دیگر قادر به انتخاب و تصمیم گیری مستقل نیست و در تمامی شوون زندگی خود و هر گونه قضاوت و تصمیمش به طور کامل وابسته می شود اما متاسفانه عضو فرقه تصور می کند که این افکار و تصمیمات خود اوست که عمل می نماید. سیستم فرقه این توهم را در ضمیر قربانی به نحوی می کارد که وی کاملا مطمئن است با اراده آزاد خود به تمامی تصمیمات فرقه و رهبر آن گردن می نهد.
***
قسمت دوم:
خلق هویت فرقه ای
فرقه ها به طور مستمر عناصری را که هویت فردی را شکل می دهند، مانیپوله می کنند که شامل اعتقادات، ارزش ها و روابط مهم شخصی می شود. دستگاه کنترل ذهن یک فرقه، فرد را از هویت ذاتی خودش دور می کند و هویت جدید فرقه ای وابسته به گروه را به جای آن می نشاند. از نظر بهداشت روان؛ فرقه کنترل ذهن، عناصر روانی یک فرد را به شخصیت دیگری دور از شخصیت قبلی تبدیل می کند. رفتار فرد می تواند نشان دهد که شخص مربوطه دچار نارسایی شخصیتی وابسته شده است.
عام ترین متد برای شکل دادن هویت فرقه ای، جفت کردن عضو جدید با یک عضو قدیمی است. عضو جدید می بایست در تمامی امور با عضو قدیمی چنان رابطه ای برقرار کند که حتی نحوه صحبت کردن و آهنگ صدای رهبر فرقه را هم عینا تقلید کند. هویت فرقه ای ضرورتا شبیه سازی شده رهبر فرقه است. این تکنیک مدل سازی اهداف متعددی را دنبال می کند. مسوول تشکیلاتی را وادار می کند بهترین رفتار را داشته باشد. همچنین تمایل عضو جدید را برای رسیدن به یک سطح مطلوب تحریک می کند تا بتواند روزی مدلی برای اعضای جدید دیگر شود.
کنترل ذهن، تمامی افراد را در تمامی زمان ها به میزان برابر تحت تاثیر قرار نمی دهد. افرادی که در یک فرقه گرفتار هستند، ممکن است سطوحی کاملا متفاوتی از کنترل ذهن را تجربه کنند. برخی اعضا ممکن است، از ظاهرشان ربات بودنشان نمایان باشد و چشمان خیره و بی روحی داشته باشند. در بیشتر افراد، هویت فرقه ای کاملا جا می افتد و با استعدادها و مهارت های خویشتن اولیه در هماهنگی قرار می گیرد. با طرح برخی سوالات، افکار و میزان اراده آزاد فرد مربوطه مورد ارزیابی قرار می گیرد که به چه میزان تحت تاثیر کنترل ذهن قرار دارد.
کنترل ذهن هرگز صد درصد صورت نمی گیرد زیرا نمی توان خویشتن فرد را کاملا ازبین برد.
فردی که تحت کنترل ذهن قرارگرفته، بالاخره از گروه خارج می شود. این امر دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد.
1. عشق واقعی، قوی تر از عشق قراردادی است.
2. افراد ذاتا می خواهند آزاد باشند و واقعیت را بدانند.
3. هر چیزی در زندگی می تواند به عنوان یک تجربه آموزنده مورد استفاده قرار گیرد.
4. رفتار فرقه ای قابل پیش بینی است.
5. فرقه ها به آنچه وعده می دهند، عمل نمی کنند.
6. تغییر و رشد اجتناب ناپذیر است.
چون کنترل ذهن مطلق نیست و نمی تواند خویشتن باطنی یا روان فرد را کاملا پاک کند، این امکان همیشه وجود دارد که افراد بتوانند از فرقه فرار کنند و آزاد شوند.
***
قسمت سوم:
فرقه ها و فوبیا
فرقه ها به طور سیستماتیک فوبیاهای مختلفی را در اذهان اعضای خود به وجود می آورند. القای فوبیا یک تکنیک ساده ولی قدرتمند است که توسط فرقه ها برای ایجاد وابستگی و اطاعت در اعضا مورد استفاده قرار می گیرد. افرادی بوده اند که دیگر اعتقادی به رهبر فرقه و دکترین آن نداشتند، اما نمی توانستند از گروه جدا شوند. آنان به لحاظ روانی، با استفاده از القای ترس، قفل شده بودند که این ترس اغلب ناخودآگاهانه عمل می کرد. برای یاری به یک عضو فرقه و بازیابی آزادی ذهنش، باید به او کمک کنیم تا بر فوبیاهایش غلبه کند. گام اول در درمان آنها، تمیز دادن ترس عادی و طبیعی با فوبیای فرقه ای است.
فوبیا چیست؟
ترس به خودی خود چیز بدی نیست. برعکس، یکی از مهم ترین حواس انسانی است. ترس موجب بقا می شود و ما را از تهدیدات و خطرات دور نگاه می دارد و بدن را برای جنگیدن یا فرار آماده می سازد. تفاوت عمده ترس و فوبیا این است که ترس بر مبنای یک خطر یا تهدید واقعی به وجود می آید، در حالی که مبنای فوبیا افکار غیر منطقی یا غیر واقعی است. افرادی که دارای فوبیای قوی آسانسور هستند هرگز نمی توانند سوار آسانسور شوند، حتی در ساختمان های مدرن که ضریب ایمنی آسانسورها بسیار بالاست و مجهز به تلفن، ترمز اضطراری و سرویس های مداوم هستند، آنان نمی توانند بین وضعیت ایمن و خطرناک تمیز قائل شوند.
انواع مختلفی از فوبیا وجود دارد. ولی ساختار همه آن ها یکی است. فوبیا یک ترس مستمر و غیر منطقی در قبال یک شی یا وضعیت است. تمامی فوبیاها با وسیله یا عاملی کلید می خورند و سپس یک مدار بسته از تصاویر، افکار و احساسات ترسناک شروع می شوند. این کلید می تواند هر گونه تحریک کننده داخلی یا خارجی مانند یک فکر، یک تصویر، یک کلمه، یک بوی خاص، یک مزه، یک احساس، یا یک رفتار باشد. این تحریک کننده، فوبیا را در فرد به وجود می آورد که تصاویر منفی اغلب ناخودآگاه حاصل آن است و فرد را درگیر می کند.
فوبیاها دید منطقی، کنترل احساس و هوشیاری، اعتماد به نفس و قدرت قضاوت فرد را مختل می کنند و تحت الشعاع قرار می دهند. فوبیاهای غیرفرقه ای مانند ترس از سخنرانی در جمع، ترس از بلندی، ترس از اماکن تاریک، ترس از غرق شدن، ترس از مارگزیدگی و از این قبیل است.
فوبیاهای فرقه ای
رهبران فرقه ها شدیدا احساسات را تحریک می کنند و قادرند آن ها را در پیروان خود در دست گیرند. به طوری که می توانند به راحتی اضطراب و ترس را فعال کنند. این ترس ها بخشی از تمامی سیستم اعتقادی است و به بخشی از هویت فرقه ای تبدیل می شود، تاثیرات آن ها بسیار شدیدتر از هر فوبیای معمولی (مانند ترس از مار) است. هویت فرقه ای، میزبان فوبیاهایی است که فرد را در بند نگاه می دارد.
یکی از عام ترین فوبیاها، ترس از شبکه های ضد فرقه ای است. به اعضای فرقه های بزرگ گفته شده است، کسانی که طرح های بازبرنامه ریزی و مشاوره خروج را اجرا می کنند آنان را خواهند دزدید، شکنجه خواهند کرد. رهبران فرقه ادعا می کنند این افراد والدین را مغزشویی می کنند و به خدمت می گیرند. این داستان ها نه تنها اعضا را می ترساند و نسبت به خانواده هایشان بی اعتماد می کند، بلکه اعضا را به این باور می رساند که آنچه به آن اعتقاد دارند، یک شبکه گسترده و سازمان یافته مقابله با جنایتکاران است. میلیون ها نفر که در فرقه های مختلف گرفتارند این مزخرفات را می پذیرند.
برای قد علم کردن در مقابل یک فرقه شناخته شده، باید از اعضای سابق نسبت به فوبیاهای مشخصی که برای کنترل ذهن اعضای فرقه مورد استفاده قرار می گیرد، مطلع شد.
ترس عضو فرقه می تواند شامل هر چیزی باشد که تهدیدی برای هویت فرقه ای محسوب می شود.
– هر فکر، احساس یا نظری انتقادی نسبت به رهبر، دکترین، یا سازمان
– اعضای سابق یا منتقدان گروه
– تردید نسبت به کار سازمان یا افکاری در خصوص ترک گروه
وقتی این فوبیاها جا افتادند، عضو فرقه دارای یک شخصیت وابسته می شود و نسبت به فرار از گروه احساس ناتوانی و ناامیدی می کند. رهبران فرقه ها می خواهند اعضایشان مملو از این ترس و تردیدها باشند. آنان می خواهند اعتماد به نفس اعضا را به حداقل برسانند و اعضا را به گونه ای مانیپوله کنند که برای تشویق و ارتقا سخت تر کار کنند.
***
قسمت چهارم:
نجات عضو فرقه
در یک گروه کنترل ذهن، هرگز دلیل مشروعی برای ترک گروه وجود ندارد.
رسانه ها می توانند نقش مهمی در استراتژی نجات ایفا کنند.
اعضای فرقه ها آموخته اند که باور داشته باشند، جهان خارج از فرقه مملو از دشمنی، نفرت و خطر است.
فرقه ها اغلب در حرف یک چیز می گویند و در عمل کار دیگری می کنند.
حتی بعد از آن که اعضای فرقه از گروه جدا می شوند، لازم است کار زیادی روی آنها انجام شود. آن ها ممکن است کاملا خارج از گروه مربوطه باشند، ولی هنوز تحت نفوذ آثار باقی مانده از کنترل ذهن – که بر آنان اعمال شده است – قرار گیرند. اگر آنان به کامپیوتر دسترسی داشته باشند، ممکن است از طریق اینترنت با سایر اعضای فرقه ارتباط برقرار کنند. اغلب این افراد نیاز به مشاوره و کمک دارند تا با آثار کنترل ذهن مقابله و با سایر مقولات روانی و اجتماعی برخورد کنند. می توانند برای درمان متداوم اقدام کنند. اگر نه، می توانند با یک مشاورحرفه ای محلی که به امور مربوط به فرقه ها آشنایی داشته باشد، مراجعه کنند.
برخی اوقات، کمک کردن به عضو فرقه برای اینکه مستقل فکر کند، تنها به این برمی گردد که بتوانیم او را به مدت لازم از گروه دور نگاه داریم تا هویت ذاتی قدری نفس بکشد.
در بعضی فرقه ها به اعضا گفته می شود که خانواده شان علیه آنها هستند و تلاش می کنند، آنان را تحت کنترل خود در آورند.
برخی خانواده ها وب سایت هایی درست می کنند. زمانی که سایت مربوطه حاوی تصاویر و عکس های خانوادگی دوستان و آشنایان است، تاثیر به سزایی دارد و پیام مثبتی ارائه می کند. مثلا می شود عنوان کرد که: «ما عاشق تو هستیم. دلمان برایت خیلی تنگ شده است. لطفا به ما تلفن بزن یا نامه بنویس یا ایمیل بفرست. ما صرفا می خواهیم بدانیم که سالم هستی». خانواده ها باید مراقب باشند تا صرفا به گروه حمله نکنند و قدری نرم تر برخورد و رویکرد خود را تعدیل کنند تا تاثیر بهتری بگیرند.
فرقه های مخرب به اعضای خود می آموزند تا اطلاعات بیرونی را مسدود و احساسات خود را سرکوب کنند. فردی که از یک فرقه خارج می شود، نیاز به ارتباط مجدد با دنیا و خودش دارد. باید به او یادآور شد که دانش توانایی است (توانا بود هر که دانا بود) و این که احساسمان چیزهای مهمی در خصوص واقعیات به ما می گوید. باید او را تشویق کرد تا معلومات خود را در خصوص آنچه اتفاق افتاده بالا ببرد و مطالعه و مباحثه نماید و با احساس خود رابطه برقرار کند.
حملات افسردگی، کابوس، هراس
اعضای سابق فرقه ها از انواع مختلف دشواری ها در نتیجه مانیپولاسیون شدید ذهنی در داخل فرقه رنج می برند. اغلب اعضای فرقه ها در طول اولین ماه های زندگی بعد از فرقه احساس افسردگی می کنند. برخی تجربه های فرقه ای را این طور توصیف می کنند که «سر تا پا در عشق غرق می گردی و بعد متوجه می شوی که معشوق یک فرد دورو بوده که صرفا از تو سوء استفاده کرده است». برخی دیگر عضویت خود در فرقه را مانند تجاوز به روح و روانشان می دانند. آنان همچنان از فوبیاهای مختلف رنج می برند و خویشتن خود را «درهم شکسته» احساس می کنند لذا نیاز به مشاوره مناسب دارند.
کابوس یک علامت مشترک ترس دراعضای سابق فرقه هاست. در موارد متعددی، افراد حملات هراس و هیجان را تجربه می کنند و در برخی یک نوع نارسایی افسردگی بعد از تروما به وجود می آید. علائم روانی مانند سردرد، آلرژی و آسم می توانند مشکلات را بیشتر کنند. اعضای سابقی که دچار حملات هراس، به هم خوردن وضعیت خواب و خوراک یا کابوس های مرتب شبانه می شوند باید هر چه زودتر مشاوره روانی بگیرند.
اعضای سابق احساس می کنند که خوار شده اند، مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و به لحاظ روانی شکست خورده اند و درد آنان می تواند آنقدر شدید باشد که تمامی دریچه های امید و آرزو را برای آینده ای بهتر به روی آنان ببندد. افراد خانواده باید به او کمک کنند تا چشم اندازی متوازن و امید بخش به دست آورد. خانواده ها عموما می خواهند، فرد فورا بر مشکلاتش غلبه کند. این موضوعی نیست که بشود در آن به سرعت نتیجه گرفت. هر کس باید با سرعت مناسب خودش حرکت کند. آنان لازم است، اعتماد به نفس کسب کنند و مطمئن شوند که می توانند تصمیمات خوبی بگیرند و از تجربه های خود و دیگران بیاموزند.
اعضایی که مدت طولانی در فرقه ها بودند، اغلب اختلالات روانی بروز می دهند، مانند نداشتن تمرکز و فراموشی و غیره.
مشکل مشترک دیگر، بی اعتمادی است. اعضای سابق فرقه ها برخی اوقات احساس می کنند که دیگر نمی توانند به کسی اعتماد کنند زیرا نگران اند که یک ریسک عاطفی دیگر را پذیرا باشند. آنان لازم است، بفهمند که به این علت در برابر اغواهای فرقه ای آسیب پذیر بودند که درک و برداشتی از مقوله کنترل ذهن نداشتند و لذا فریب خوردند. حالا آنان دانش بهتری دارند.
اعضای سابق به شدت احساس شرم و گناه می کنند. لازم است مطمئن باشند که پشیمان شدن از شرکت در اعمال مخرب فرقه ای، از قبیل فریب، اعمال غیر اخلاقی یا غیر قانونی، دزدی، کلاهبرداری و تن فروشی کاملا عادی است. آنان همچنین باید بدانند، کاملا عادی است که دلشان برای برخی وجوه زندگی فرقه ای، از دوستانی که هنوز در داخل فرقه هستند گرفته تا داشتن این احساس که در جایگاه خاصی قرار داشته اند، تنگ شود.
برخی فرقه ها به اعضای خود القا می کنند که کسانی که از گروه جدا می شوند، دشمن هستنند و باید اذیت و آزار ببینند، در حالی که چنین تهدید و ارعابی باید جدی تلقی شود، موارد اقدام واقعی به خشونت کم بوده است. ترس از کسب وجهه منفی معمولا گروه را از اقدام به تلافی باز می دارد. رهبران فرقه ها اغلب تلاش فراوانی می کنند تا تصویر مثبتی از گروه خود خلق کنند.
سردرگمی هویتی شدیدی که با عضویت در یک فرقه به وجود می آید، می تواند سالیان سال همراه یک عضو جدا شده باشد و به بازگشت ذهنی فرد به زمان عضویتش در فرقه منجر شود که اصطلاحا به آن شناوری یا شناور شدن می گویند. دفعتا هویت فرقه ای می تواند با یک نشانه یا علامت، مانند یک تصویر، یک صدا، یا یک بوی خاص که در زمان مانیپولاسیون فرد در ذهن و ضمیر وی کاشته شده بوده، تحریک شود. شناوری خصوصا برای کسانی که درک درستی از کنترل ذهن ندارند، می تواند خطرناک باشد. افرادی که بدون دریافت مشاوره یک فرقه را ترک می کنند اغلب سردرگم هستند و از همه چیز می ترسند و به صورتی غیر منطقی احساس گناه و ترس نسبت به ترک گروه می کنند.
یکی از تفکرات فرقه ای، تفکرات سیاه و سفید، همه چیز یا هیچ چیز می باشد. برای اعضای سابق زمان می برد تا درک کنند که در جهان رنگ خاکستری هم هست و فراتر از آن طیفی از رنگ ها وجود دارند.
اعضای سابق لازم است بدانند که نباید از چیزی در خصوص خود دفاع کنند. به آنان اغلب باید یادآوری شود که افرادی مستعد و باهوش هستند و میلیون ها نفر دیگر هم وجود دارند که تجربه های مشابهی داشته اند. آنان باید درک کنند که وقتی به گروه پیوستند، در آن زمان آنها را به این باور رسانده بودند که این کار بهترین انتخاب است.
کنترل ذهن فرقه ای به یک نوع قدرت امپریالیستی جدید تبدیل شده که مردم را، نه تنها برای منابع فیریکی و طبیعی کشورهایشان، بلکه برای کنترل اذهانشان، مسخ می کند. در هزاره جدید، ضروری است که همه برای حفاظت از با ارزش ترین سرمایه انسانی – ذهن و ضمیر ما- در کوششی همگانی وارد عمل شوند.
محمدی