چرا مواقعی که در عراق بحرانی پیش می آمد، رجوی پا به فرار می گذاشت

رجوی آنقدر بزدل و ترسو بود که با کوچکترین بحران در عراق دست زنش را می گرفت و پا به فرار می گذاشت و تا مدتی خودش را مخفی می کرد بحران در عراق به اتمام می رسید سرو کله رجوی و زنش پیدا می شد بلافاصله نشست عمومی را برگزار می کرد و شروع می کرد به خالی بستن و از طرفی مریم قجر در نشست فرارشان را ماست مالی می کرد و با دروغ گویی در نشست با سناریوی از قبل تنظیم شده در نشست و با کمال پرویی می گفت مسعود دوش به دوش و در کنار شما بود هر چه به آن می گفتیم عراق خطرناک است مدت زمانی از خاک عراق برو بیرون تا بحران بخوابد گوش نمی کرد و می گفت من در کنار باصطلاح ارتش می مانم و اگر قرار است بلایی بر سر ارتش بیاید اول سر من بیاید. ما هم از دنیا بی خبر برای برادر مسعود بزدل کف می زدیم جالب بود وقتی در نشست ها مریم قجر از شوهرش تعریف و تمجید می کرد رجوی برای اینکه از غافله عقب نیفتد آنهم شروع می کرد به خالی بستن و می گفت من خیلی به مریم اسرار می کردم که کاری به من نداشته باش با چند تا از شورای رهبری برای مدتی از عراق برو بیرون تا اوضاع آرام شود هر کاری می کردم قبول نمی کرد و می گفت می خواهم در کنار رزمندگان بمانم رهبران پست فرقه آنقدر ترسو و بزدل بودند فکرش را نمی کردیم اگر عراق در حال جنگ بود ما را در بیابانهای عراق رها می کردند و خودشان بدون هیچ خطری و در رفاه کامل زندگی می کردند. بعد ها یکی از نفرات قدیمی فرقه در (تیف) به چادر ما می آمد و برای ما تعریف می کرد و می گفت رجوی با زنش قبل از شروع بحران عراق را ترک می کردند در نشست ها خالی می بستن که ما در عراق بودیم رجوی فقط می خواست خودش و زنش را حفظ کند ما بقی برای او هیچ ارزشی نداشتند. و در حال حاضر چند سال است که شاخش شکسته و از ترس خودش را مخفی کرده است مبادا در دام قانون بیفتد. امیدوارم که تا آخر عمر ننگینش مخفی زندگی کند.
فواد بصری
 

خروج از نسخه موبایل