سی خرداد شصت، توهمی منتهی به ذلت و تباهی

سی خرداد شصت بیش از هر چیز سندی دیگر است که با گذشت سالیان بی لیاقتی وبی تدبیری شخص مسعود رجوی را به اثبات میرساند.سی خرداد شروع حرکت مجاهدین در جاده ذلت و تباهیست،جاده منتهی به مزدوری و پوچی هویت.
سی خرداد آغاز تبدیل شدن توهمات و تحلیلهای اشتباه و مرگ آورشخص رجوی ازقوه به فعل است.سی خرداد شروع طرحیست که رجوی آنرا بدلیل غرور،عدم درک درست از شرائط،خود شیفتگی وقدرت طلبی آغاز کرد.حرکتی که با قول سرنگونی چند ماهه به هوادارانش شروع شد و هیچ چیزی در برنداشت جز به کشتن دادن هزاران تن از جوانان و مردم ایران.
هر چند که سازمان همیشه سعی میکند آنرا انتخابی ناگزیر معرفی کند اما نگاهی کوتاه به وقایع ابتدایی انقلاب و رفتارها، پیامها و سخنرانیهای رجوی بوضوح ثابت میکند که سی خرداد آغاز حرکتی بود که مسعود رجوی در ذهن متوهمش داشت.
رجوی در بهمن سال پنجاه هشت در سخنرانی خود گفت:”وای به روزی که مشت را با مشت و گلوله را با گلوله جواب بدهیم”،وبعد ادامه داده و گفت:”امروزه ما در چنان شرائطی نیستیم اما آن روز البته خود شما پشیمان خواهید شد”.
دو ماه پیش از آن فرقه رجوی بطور گسترده ای به بهانه آمادگی در برابر تهاجم امپریالیسم به آموزش وسیع نیروها و سازماندهی آنها تحت عنوان میلیشیا مبادرت کرده بود.
از سال پنجاه نه سخنرانیها و پیامهای رجوی رنگ تهاجمی بیشتری بخود میگرفت وزمینه های عکس العمل در بین نیروهای تند رو مخالف را با زیرکی و در عین حال مظلوم نمایی آماده میکرد.در این راستا نشریه مجاهد نیز با مقالات مختلف،سعی میکرد فضای تنش را در جامعه ملتهب و ملتهب تر کند.نشریه مجاهد در بهمن پنجاه نه و در مقالاتی تحت عنوان “سلسله مصاحبه هایی با آقای مسعود رجوی” مسئول پیگیری این خط بود.در این مصاحبه ها مسعود رجوی به دولت موقت،وبعضی دیگر از جریانات سیاسی و شخصیتهای مطرح ومخالف خود آشکارا حمله کرده و آنها را مورد اتهام قرار میداد. چهره و نیت واقعی رجوی به مرور ازلابلای سخنانش قابل رویت میشد،وی درهشتم شهریور سال شصت طی پیامی به عنوان نماینده نسل انقلاب سخن میگوید:”اگر جلوی گروههای سرکوب و فشار را نگیرید،اینرا دیگرانقلاب ایران تحمل نخواهد کرد”.موضع رجوی در این پیام نه بیان دیدگاه یک گروه سیاسی بود بلکه آشکارا وی از موضع انقلاب ایران و به عنوان نماینده واقعی انقلاب سخن میراند.
در بیست و هشتم خرداد سال شصت سازمان در یک بی تجربگی سیاسی دیگر در اطلاعیه سیاسی نظامی شماره بیست و پنجم خود حکومت را تهدید به جنگ مسلحانه میکند.مسئله گروگانگیری در سفارت امریکا،درگیری بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی،بلواهای کردستان و در نهایت حمله عراق به مرزهای بیدفاع کشورمان و معضلات دیگر زمینه شروع جنگ مسلحانه را در ذهنیت رجوی شکل داده بود.
خطوطی که رجوی برای توجیه و درستی تحلیلش در شروع جنگ مسلحانه و اطمینان به سرنگونی حکومت به اعضاء و مسئولین سازمان قبل از حرکت سی خرداد میداد این بود که:
راهپیمایی های مقطعی اثر خود را کرده و مرحله گذار از کمی به کیفی رسیده است.
زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی انقلاب را آماده کنیم انقلاب انجام میشود.
ما پیشتاز مردم هستیم و همیشه یک قدم از آنها باید جلوتر باشیم، بنابراین زمانی که مردم با دست خالی جلو می آیند،ما از اسلحه سرد بایستی استفاده کنیم و زمانی که مردم از اسلحه سرد استفاده میکنند ما بایستی از اسلحه گرم استفاده کنیم.
بعد از گذشت سالیان اکنون شکی نیست که رجوی در تحلیلهای خود دچار اشتباهات محاسبه عدیده ای شده بود،که میتوان به چند مورد آن اشاره کرد.
اول آنکه رجوی فکر میکرد حمایت اکثریت جامعه از خود و مشارکت آنها با وی در قیام و انقلابی دیگر را بدست آورده است.دوم آنکه وی در برآورد پایگاه سیاسی و توده ای خود و متحدینش در مقابل نیروی حاکم دچار توهم شده بود.دست کم گرفتن و کم بها دادن به نقش مذهبی و سیاسی متمرکز در آیت الله خمینی دیگر اشتباه وی بود.
خود محوری شخصیتی وی نیز باعث غلبه شور و حس قدرت طلبی وی بر منطق و خرد ورزی شده بود و چشمان وی را از دیدن کامل و همه جانبه واقعیتهای موجود در جامعه بیشتر و بیشتر کور و عاجز میکرد.
بدین ترتیب حرکت شوم سی خرداد شروع شد و تبعات آن هنوز دامنگیر رجوی و فرقه اش میباشد.اشتباهی که در دل و همراه خود بسیاری دیگر از اشتباهات و ندانم کاریهای رجوی و سایر مسئولین این فرقه را بدنبال داشته است.
آتش سی خرداد هزاران جوان ایرانی را به کام خویش کشاند، دهها تن از جوانانی که شور انقلابی و شیادی مسعود رجوی آنها را خام کرده بود سر از جوخه های اعدام درآوردند.در عرض شش ماه اول به گفته خود فرقه رجوی بیش از هزار تن از نیروهای مخالف ترور شدند،هزاران تن از جوانان مخلص اما فریب خورده رجوی در زندانها به زیر شکنجه رفتند یا در شرائط بسیار بدی در حال جنگ و گریز بودند.
اما در طی همان ایام، باعث و بانی این بلای میهنی تنها مدت کوتاهی بعد از مهلکه گریخت ودر نقطه ای امن به دور از هر گونه سختی و خطربه زندگی نکبتبارش ادامه داد.
اکنون سی و اندی سال از آن واقعه تلخ میگذرد و برای کسانی که دلی برای عبرت گرفتن داشته و دارند درسهای تلخی را یادآور است، اما بیچاره کسانی که همچنان خود را در کوری و بیخبری نگاهداشته اند، و حاضر به پذیرش واقعیات نیستند.
که البته در کل این افراد دو دسته بیشتر نیستند.یک دسته کسانی هستند که از سر استیصال مانده اند و در پی رسیدن فرصتی مناسب هستند تا خود را از چنگال این فرقه مافیایی نجات دهند،و دسته ای دیگرکسانی هستند که به علت پیروی گوسفندوارشان،دست آنها نیز در طی این سالیان به مانند مسعود رجوی در خیانت به کشور خود و شکنجه و ریختن خون بیگناهان، چه سرباز و بسیجی و چه مردم بیگناه عادی و چه حتی مجاهدین ناراضی در عراق و اشرف کاملأ آلوده شده و امیدی دیگر ندارند.
به هر حال سی خرداد سال شصت برای همیشه پیام بی خردی وبی لیاقتی رجوی را با خود حمل خواهد کرد،هر چند به مذاق مسئولین این فرقه و شخص رجوی خوش نیاید،یا سعی بر قلب این واقعه کرده،و آنرا به دلخواه خویش تزئین کنند.
والسلام
نادر کشتکار
 

خروج از نسخه موبایل