دیدار خانم خدیجه ملازاده با اسماعیل فلاح رنجکش

برای درآغوش کشیدن فرزندم بینهایت بی قرارم
منصور راهدار سده ای بیش از ربع قرن است که در اسارتگاه رجوی گرفتار شده است و خانواده ای را عمیقا نگران و پریشان حال کرده است. پدر از فرط نگرانی بیمار و چشمانش نابینا شده است. مادر دیگر طاقتش تمام شده است ودرایام ماه مبارک رمضان درخلوت خود درمساجد وتکایا عاجزانه خدایش را فریاد میکند تا زودی آرزویش محقق شود وبتواند جگرگوشه اش را درآغوش بفشارد.
نه اینکه خودم وخانواده ام هم چون خانواده دردمند راهدار، عزیزی درفرقه رجوی دراسارت داریم اوضاع واحوال دردآلود این مادر شالیکار زحمتکش را عمیقا درک میکنم و پدربزرگم به خاطرم می آید که درحسرت درآغوش کشیدن فرزنش محمد جواد نوروزی آرام و قرار ندارد و بشدت مریض احوال شده است.
امروزدر دیدار و ملاقات خانم خدیجه ملازاده مادرمنصور راهدار سده ای با اسماعیل فلاح رنجکش عضو جداشده از فرقه دهشتناک رجوی از درد دل های سوزناک این مادردردمند اشکم درآمد وهزارباربه اتفاق مادر ؛ رجوی را لعن ونفرین کردیم که چرا وبه چه حقی با گروگان گرفتن شماری ازانسانهای اغفال شده خانواده هایشان را عذاب میدهد!؟
قلم ازبیان لحظات دیدار این دوعزیز قاصراست ولیکن همین مقدار بگویم که مادر ملازاده خیلی مضطرب و پریشان حال و درعین حال عزم جزمی برای رهایی دلبندش داشت.
خانم ملازاده دردیدار با آقای فلاح رنجکش گفت: " قبل ازشما آقای رجب زاده که هم محلی وهمسایه ما بودند توانسته بود خودش را از شر رجوی رها کند و به ایران و گیلان نزد خانواده اش برگردد. درآن تاریخ من سه باربه ملاقاتش رفتم. دوبار به منزلش رفتم و یکبارهم ازقضا آقای پوراحمد زحمتش را کشیدند و درهمین انجمن نجات که مثل خانه خودم هست ایشان را ملاقات کردم. آقای رجب زاده میگفت که فرزندم خیلی دوست دارد به نزدم بیاید وبارها با رجویها قهرکرده و دست به فرار زده است ولی هربار دستگیر و زندانی شده است. والله همسرم آنقدرمریض است وچمشانش نمی بیند که نتوانست مرا دراین دیدار همراهی کند وهمچنانکه می بینید من تنهایی از روستای خودم به رشت آمدم. روزه هم هستم ولی اگر بدانم فرزندم به من داده میشود حاضرم با همین اوضاع و احوالم مثل دفعات پیشین به عراق ولیبرتی بروم. من حاضرم بمیرم ولی لحظه آخر نفس کشیدنم یکبار منصور را ببینم ودرآغوش بفشارم" (با گریه شدید).
دراین دیدارصمیمانه آقای رنجکش هم از وضعیت منصور برای مادردردمند صحبت کرد و سعی داشت این مادررنجدیده ازظلم وجور رجوی را دلداری داده و اطمینان خاطرداد که روزی منصور هم از شر رجویها راحت خواهد شد وبه آغوش شما بازخواهد گشت.
مهرداد نورزوی
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا