گردهمایی سالانه ی مجاهدین، تکرار توهمی کور برای آینده ای مبهم

امسال نیز به مانند سال های گذشته گردهمایی سالانه ی مجاهدین خلق با اندکی تاخیر در پاریس برگزار شد. امسال نیز رسانه های تبلیغاتی فرقه ی مجاهدین درباره ی این گردهمایی کذایی هیاهوی فراوان به راه انداختند و هزینه های بسیار کردند و هدف کذایی خود را مخالفت با بنیادگرایی نظام ایران و آزادی مردم ایران اعلام کردند. سوال اینجاست که این گردهمایی سالانه و هزینه های سرسام آور گسیل داشتن شرکت کنندگان و هزینه اقامت و پرواز و دستمزد سخنرانان و بسیاری هزینه های دیگر چه منافعی برای مجاهدین خلق به ارمغان می آورد؟ آیا برگزاری این مراسم پرطمطراق واقعا گامی رو به جلو به سوی اهداف ذکر شده ی مجاهدین خلق به شمار می رود؟
نگاهی به شیوه ی اجرای مراسم و چهره های شرکت کننده و سخنرانان در مراسم نکات مهمی را درباره ی ماهیت و هدف اصلی این به اصطلاح گردهمایی روشن می کند.
چهره های سرشناس و سخنرانی که در این مراسم به تمجید و تحسین مجاهدین خلق و اهداف ادعایی آنها می پردازند عموماً شامل افرد مشخصی از مقامات سابق کشور های غربی و اعراب مخالف ایران هستند که در فهرست مواجب بگیران مجاهدین خلق هستند و بارها نام برخی از آن ها در گزارش های مختلف خبری بابت دلارهای هنگفتی که برای دقایقی سخنرانی به نفع مجاهدین خلق، دریافت کرده اند آمده است. شماری از این افراد حتی به دلیل دریافت مبلغ از مجاهدین خلق تحت پیگرد وزارت خزانه داری امریکا قرار گرفتند  و از سوی رسانه ها و افکار عمومی برای گرفتن پول و در قبال آن حمایت از گروهی با سوابق تروریستی و فرقه ای مورد انتقاد قرار گرفتند.
علاوه بر سخنرانان شرکت کنندگان در مراسم و به اصطلاح مخاطبان این سخنرانان، شامل افراد ناآگاهی می شوند که با ترفندهای تبلیغاتی مجاهدین خلق و وعده ی تور پاریس و ناهار مجانی سر از مراسمی در می آورند که مطلقاً از ماهیت آن و اهداف آن و حتی برگزار کننده های آن اطلاعی ندارند. شاهد این مدعی گزارش های متعددی ست که از دانشجویان لهستانی و چکی و پناهنده های عراقی و افغان و آفریقایی که در این مراسم حضورداشتند، در سال های پیش منتشر شده است.
صرف نظر از این که سخنرانان و شرکت کنندگان مراسم همه به صورت نمایشی و قراردادی نقش خود را اجرا می کنند، کارکرد این مراسم برای آن چه " آزادی ایرانیان" می خوانند نزدیک به صفر است. اگر منظور از " ایرانیان" مردم داخل ایران است و حتی ایرانیانی که در خارج از ایران زندگی می کنند، نگارنده به عنوان کسی که در ایران و در میان مردم عادی ایران زندگی می کند می تواند گواهی بدهد که قاطبه ی مردم ایران و میانگین همه ی اقشار و طیف های اجتماعی و سیاسی ایران هرگز از برگزاری چنین مراسمی باخبر نمی شوند، نه به دلیل آن که به اخبار و رسانه ها دسترسی ندارند – که امروز اکثریت مردم ایران به رسانه های ماهواره ای و اینترنت دسترسی آسان دارند – بلکه به دلیل آن که اساساً مجاهدین خلق در جامعه ایرانی منشا اثر نیست ورسانه های مجاهدین خلق در میان رسانه هایی که ایرانیان برمی گزینند جایی ندارد.
این ناآگاهی جامعه ی ایرانی درباره ی مجاهدین خلق از بی سوادی و بی خبری مردم ایران و کم کاری مجاهدین برای تبلیغات هم ناشی نمی شود بلکه از تجربه ی نسل قبل ناشی می شود. نسلی که در پیش و پس از انقلاب سال 1357 مجاهدین خلق را به دقت شناخت و با آن درگیر شد و در پی رفتارهای التقاطی و خشونت آمیز این گروه از آن برائت جست. نسل گذشته در جنگ ایران و عراق شاهد همدستی مجاهدین خلق با دشمن متجاوز به ایران بود. ایرانیان مسن تر خاطره ی تلخ حمله ی مجاهدین خلق به مرزهای ایران در عملیات فروغ جاویدان و به خاک و خون کشیدن سربازان وطن و صحنه های هولناک بمب گذاری ها و حملات انتحاری و خمپاره اندازی های کور را هرگز فراموش نمی کنند. همین تجربه ی تلخ  و تاریک از سوابق مجاهدین خلق باعث می شود که مجاهدین هرگز موفق به نفوذ در سطح افکار عمومی نشوند چرا که هر تلاش آن ها بلافاصله با پس زدگی  و انزجار مواجه می شود.
بدین ترتیب تبلیغات رسانه ای مجاهدین خلق هر اندازه که گسترده و پرهزینه باشد بر جامعه ی هدف ایران نفوذی ندارد و به ناچار به مخاطب خارجی ناآگاه  و یا مغرض روی می آورد، که در این صورت اگر نفوذی هم صورت بگیرد به هدف " آزادی ایران" نیست بلکه به هدف استحکام موجودیت تشکیلات فرقه ی رجوی و ضامن بقای این گروه است.
گواه این مطلب حمایت افرادی ست چون نماینده ی سابق حزب دموکرات امریکا هوارددین از مریم رجوی، که اگر آن را مغرضانه نیابیم قطعاً ناآگانه می یابیم. هواردین در تمجید از مریم رجوی این عبارت را می گوید:" ارزشمندترین سندی که تاکنون خوانده ام ده ماده ای خانم رجوی است." (!) این جمله ی تحسین آمیز و سراسر تأیید برای رهبر فرقه ی رجوی از این رو قابل تحلیل است که جناب هواردین در بزرگترین دمکراسی دنیا زندگی می کند و ظاهراً در طی دوران فعالیت های سیاسی اش اسناد بسیاری را خوانده است و تأیید یا تکذیب کرده است. درباره ی طرح ده ماده ای کذایی مریم رجوی برای آینده ی ایران بحث بسیار است اما در این مقال تنها به یک نکته اشاره می شود تا اوج ساده لوحی و ناآگاهی و شاید غرض ورزی حامیان مجاهدین خلق آشکار شود.
در این طرح ده ماده ای کذایی آمده است که در آینده ای که خانم رجوی برای ایران متصور می شود افراد " حق انتخاب پوشش" دارند. بر اساس معیارهای جهانی حق انتخاب پوشش شامل نوع و رنگ پوشش، رعایت کردن یا نکردن حجاب و… می شود. برای دریافتن اعتبار ادعای مریم رجوی بهترین راه، بررسی جامعه ی کوچک اعضای مجاهدین خلق در درون کمپ های آن است چه آن که مشت نمونه ی خروار است. آنچه بدیهی ست در قرارگاه های مجاهدین خلق آزادی پوشش در ابتدایی ترین شکل آن وجود ندارد. زنان عضو سازمان، حتی حق انتخاب رنگ لباس خویش را ندارند. روسری ها و یونیفرم های سبزخاکی پوشش اجباری و همیشگی ست، تنها در مراسم رسمی چون عید نوروز و مانورها روسری ها به رنگ قرمز تغییر می یابد – بر اساس دستوری که از بالا ابلاغ می شود. به گفته ی بسیاری از زنان جداشده، زنان در مناسبات فرقه ای مجاهدین خلق دایماً به خاطر بیرون بودن موهایشان از جلو روسری مورد بازخواست قرار می گیرند. افراد جدا شده حتی در توضیحاتشان درباره ی فضای بسیار بسته و خفقان آور فرقه عنوان می کنند که برای عکس های یادگاری مجبور بودند مانتو و روسری و… از همرزمانشان قرض بگیرند چون بیشتر افراد غیر از ان پوششی که تشکیلات تعیین کرده بود لباس دیگری در اختیارنداشتند.
با بررسی تنها یک مورد از ادعاهای متناقض فرقه ی رجوی برای آینده ی ایران، پی می بریم که این تشکیلات – که ازفرط بدنامی و گمنامی نام اپوزیسیون نمی توان بر آن گذاشت– عملاً نمی تواند مدعی به دست گرفتن آینده ی ایران باشد.
بدین ترتیب کارکرد مراسمی عظیم در قلب اروپا و صرف وقت و انرژی  و هزینه ی فراوان برای جلب توجه، به دستگاه تنفس مصنوعی می ماند که هر سال اندکی اکسیژن به ریه های تضعیف شده ی مجاهدین خلق تزریق می کند تا نفس های به شماره افتاده اش قطع نشود.
مزدا پارسی
 

خروج از نسخه موبایل