قسمت هفتم – مهین توکلی – تهران
خانم مهین توکلی، مادر فداکار و بزرگوار از خانواده های متحصن چهار ساله در جلوی پادگان اشرف هستند، ایشان با همسر فداکارشان آقای حاج حبیب الله عبدی در کنار خانواده ها، همراه و راهبر بودند، با توجه به ناراحتی قلبی شدید همسرشان و همچنین عمل جراحی های پی درپی این مادر بزرگوار، باز هم در تمام امور شبانه روزی در تحصن چهارساله فعالیت می کردند.
مسئولین فرقه رجوی در اردوگاه لیبرتی، فرزندان خانواده ها را برای سپر بلا قرار دادن و حفظ جان خود به گروگان گرفته اند. مسعود رجوی از زیر زمین اشرف برای حفظ جانش معلوم نیست به کدام سوراخ پناه برده و مریم رجوی هم در پاریس مشغول اجرای برنامه سیاه بازیست تا نیروهای سرخورده و مسئله دارش را چند صباحی دیگر مشغول نگاه دارد.
***
مجید روحی، یکی از جداشدگان فرقه رجوی که در اروپا اقامت دارد، در وبلاگش به تاریخ سی ام اکتبر 2010 نوشته است:
مسعود و مریم رجوی! مادر احمدی عبدی که زنده است
برای اندازه گیری میزان منفوریت مسعود و مریم رجوی نزد مردم ایران و خانواده ها راه های متعددی وجود دارد. در طول تاریخ بشر، هیچ کس به اندازه مسعود رجوی علیه خانه و خانواده، اقدام ویران گرانه و انتقام جویانه نداشته و اعضای خانواده ها را به جدایی و طلاق نکشانده است. واقعیت اینست که مناسبات بسته درون فرقه رجوی و اسارتگاه اشرف اجازه ارتباط آزاد با دنیای خارج و با خانواده ها را به هیچ عنوان به اعضای خود نمی دهد. این خاصیت تمام فرقه های عالم است. یکی از تفاوت های یک سازمان فرقه ای با یک سازمان معمولی نحوه رویکرد آن با مقوله خانواده و جایگاه آن در اجتماع می باشد. سازمان ها و گروه های سیاسی و غیر سیاسی و همچنین مذاهب و مرام های مختلف تماما نهاد خانواده را مقدس شمرده و بر تحکیم روابط خانوادگی تأکید می ورزند، حال آن که فرقه ها خانواده را تضاد اصلی تشکیلات بسته و هرمی خود تلقی میکنند، تا جایی که مسعود و مریم رجوی به صراحت آن را لانه فساد و بدترین دشمن می نامند.
احمد عبدی می گفت که در جنگ ایران و عراق اسیر شد و برای تخلیه اطلاعاتش مسئولین فرقه رجوی به جای عراقی ها می آمدند و او را بازجویی، شکنجه روحی و اذیت می کردند تا اطلاعاتش در رابطه با ایران را بگیرند و به استخبارات صدام حسین بدهند.
احمد عبدی می گفت: "افرادی که من را بازجویی و شکنجه روحی می کردند و آزارم می دادند، عربی صحبت می کردند، اما من بعدها آن ها را در نشست های عمومی اشرف می دیدم."
احمد عبدی می گفت: "مسئولین فرقه رجوی من را صدا کردند و پیشنهاد دادند تا جزو سازمان بشوم و چند ماهی بمانم. آنها گفتند ما خودمان با قاچاقچی یواشکی می فرستیم از مرز داخل ایران پیش خانواده ات بروی اگر نخواستی پیش خانواده ات بروی، مسعود رجوی در عراق برایت خانه می خرد. زن بگیر و در عراق زندگی کن یا تو را به اروپا می فرستیم تا در اروپا برای سازمان کار کنی."
احمد عبدی می گفت: "مسئولین سازمان آن قدر من را مغزشویی کردند که قبول کردم جزو آنها بشوم تا بتوانم چند ماه دیگر یواشکی از مرز ایران پیش خانواده ام بروم. چند ماهی گذشت خبری نشد. پیش مهدی قیتونچی (شریف) رفتم. گفتم قرار بود من را از مرز ایران یواشکی پیش خانواده ام بفرستید. شریف خندید و گفت هر کس وارد سازمان شد اگر پشت گوشش را دید خانواده اش را هم می بیند."
بعد شریف چند تا مارک مزدوری به احمد عبدی زد و گفت: "اگر دفعه دیگر در خواست رفتن کنی ترا تحویل استخبارات عراق می دهیم و می گوئیم جاسوس رژیم ایران است تا سرت را از بدنت جدا کنند و روی سینه ات بگذارند."
احمدعبدی می گفت: "آنقدر ترسیدم که دیگر حرفش را نزدم."
سر پست به احمد عبدی گفتم: "این چند سال که اینجا بودی، نامه ای نفرستادی یا تلفنی به خانواده ات نزدی؟
احمد عبدی گفت: "هر سال عید نامه برای خانواده ام می فرستادم ولی جوابی نگرفتم و خبری ندارم.
نمی گذارند تماس تلفنی بگیریم. مسئولین می گویند رژیم ایران تلفن را کنترل می کند."
گفتم: "هیچ خبری از خانواده ات نداری؟" گفت: "مسئولین یک بار صدایم کردند و گفتند که مادرت را پاسدارها به قتل رساندند. اول قبول نکردم گفتم دروغ می گویند بعد مسئولین گفتند اسرایی که به ایران بازگشتند اسمت را به پاسدارها داده اند و پاسدارها مادرت را آزار و اذیت کرده و به قتل رساندند.
خانم توکلی مادر یکی دیگر از اسرای ذهنی و عینی در فرقه رجویست که با گریه می خواند: "غم هجران تو گفتم با شمع، آن قدر سوخت که از گفته پیشمانم کرد".
احمد عبدی یکی از افراد ناراضی است که فرقه رجوی او را به زور داخل تشکیلات نگه داشته است. فرقه رجوی برای احمد عبدی آیه یاس خوانده است و گفته که اگر به ایران بازگردی، رژیم می داند با سازمان هستی، بنابراین همان طور که مادرت را به قتل رساند تو را نیز اعدام می کند.
احمد عبدی می گفت: "وقتی صلیب سرخ برای مصاحبه با ما به اسارتگاه اشرف آمد، سازمان به ما اطلاع نداد و یکی از مسئولین از طرف ما رفت و سر صلیب سرخ کلاه گذاشت و به دروغ به مسئولین صلیب سرخ گفت که این اسیران نمی خواهند با شما ملاقات کنند و از طرف ما کاغذ های جعلی درست کرده بودند و به مسئولین صلیب سرخ دادند. بعد مسئولین تمام اسیران را جمع کردند، جشن گرفتند و گفتند این پیروزی بزرگی است.
… سال هاست که خانم توکلی مادر احمد عبدی و خانواده ها می خواهند فرزندانشان را ملاقات کنند ولی مسعود و مریم رجوی نمی گذارند. مسعود و مریم رجوی! آیا خانم توکلی طبق موازین و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر حق تماس و دیدار با احمد عبدی پسرش را ندارد؟ این پرسشی است که مسعود و مریم رجوی باید پاسخ بدهند؟
مسعود و مریم رجوی! خانم توکلی کاری به مسائل سیاسی ندارد. خواست طبیعی و منطقی خانم توکلی مانند هر مادری در دنیا است که می خواهد پسر اسیرش را ملاقات کند. خواسته به حق و انسانی خانم توکلی که تا به امروز با بی رحمی مسعود و مریم رجوی سنگدل مواجه گردیده این کوچکترین و ابتدایی ترین خواسته هر انسانی است که بتواند با اعضای خانواده اش ملاقات نماید. در مستبدترین کشورهای دنیا این حق را برای افراد قائل می شوند و حتی جانیان خطرناک حق ملاقات با خانواده شان را دارند.
مسعود و مریم رجوی کارشان به جایی رسیده که این گونه بی شرمانه و ددمنشانه، ابتدایی ترین حقوق انسانی احمد عبدی و سایراسرای دربند فرقه اش را نیز به رسمیت نمی شناسند و ناجوانمردانه تمام خواسته های ذاتی، عقلی، منطقی، عرفی و احساسی احمد عبدی و انسان های اسیر در اردوگاه های این فرقه را، زیر پاهای پلیدشان لگد مال می کنند. وای بر مسعود و مریم رجوی که روی فرقه حسن صباح، خمرهای سرخ و سایر سیه دلان جهان را سفید کرده اند.
مسعود و مریم رجوی! آیا صدای ضجه های مادر دل شکسته و زجر کشیده احمد عبدی را که بر خلاف گفته شما زنده است نمی شنوید؟
مسعود و مریم رجوی! فریاد های خانم توکلی که در درب ورودی زندان و شکنجه گاه اشرف به آسمان روی کرده و فریاد های دادخواهی اش از یزدان پاک، اشک چشم فرشتگان زمینی و پرندگان و ستارگان آسمانی را نیز جاری و ساری کرده، آیا ذره ای دل سیاه و سنگی شما را تکان نداده است؟
مسعود و مریم رجوی! بدانید که دوران نگاه داشتن احمد عبدی در زندان و اسارتگاه رو به پایان است و بیش از این نمی توانید احمد عبدی و اعضای خود را در جهالت و تاریکی نگاه دارید. سنگ اندازی های فرقه رجوی برای دیدار خانم توکلی و خانواده ها با عزیزانشان به دلیل هراس از افشا شدن انحرافات اخلاقی مسعود رجوی علیه اعضا و رو شدن ماهیت پلیدشان می باشد.
آیا این همان اسلام نوین انقلابی است که مسعود رجوی وعده میداد و با همین اسلام نوین انقلابی من دراوردی می خواست به مردم ایران حکومت کند؟
بایستی باور داشت که مسعود و مریم رجوی نه به خدا ایمان دارند نه دارای دین و مذهب هستند. شعار اسلام نوین انقلابی هم اگر به خیال خودشان برای شان سود نداشت هرگز بر این مسند تکیه نمی زدند.
مجید روحی قربانی فرقه رجوی
***
پیام خانم توکلی به فرزندش احمد عبدی:
احمد جان، من نگرانت هستم. همیشه چشم به راهت بوده ام و هستم. اگر می توانی با ما تماس بگیر. ما دوستت داریم.
احمد جان، حرف هایی که در تلویزیون آن ها علیه من گفته ای، هیچ تأثیری در محبت ما نگذاشته است. ما همگی تو را چون پاره ای از وجودمان دوست داریم. به این امید زنده ایم که یک روز تو را ببینیم. اگر می توانی با ما تماس بگیر.
قربانت بروم
مادر، پدر، خواهران و برادران
***
خانم توکلی مادر احمد عبدی، یکی از اسرای ذهنی و عینی در فرقه رجوی، به حالت گریه می خواند: "غم هجران تو گفتم با شمع، آن قدر سوخت که از گفته پیشمانم کرد". احمد در جبهه جنگ ایران و عراق اسیر نیروهای عراقی شد و بعد سر از پادگان اشرف در آورد. فرقه رجوی احمد عبدی را وادار نمود تا مادر خود را "به اصطلاح مادر" خطاب کند اما مادر می گوید احمد، جان و تمام وجود من است.
در مناسبات داخلی و خارجی فرقه رجوی، سال هاست که مبارزه با خانواده و مادرستیزی، پایه و فاز جدید مبارزه شان شده است!
سایت های جنجالی فرقه رجوی مقاله ای را با آب و تاب منعکس کرده اند، انگار مقاله سرلوحه مکتب شان بوده باشد، اسم پر طمطراقش را “مادر! یا گرگ در لباس میش؟” و اسم نویسنده بخت برگشته اش را احمد عبدی، گذاشته اند. از ابتدا تا انتهای مقاله، در وصف رد عواطف و انسانیت و مسئولیت های مادر است. انگار نویسنده و دیگر اعضاء و رهبران فرقه از کرات دیگر به زمین رسیده اند. نویسنده مقاله از ابتدا تا انتهای نوشته، حرص و کینه امانش را بریده است.
گردانندگان سایت ها و سیاست های فرقه رجوی، نمی خواهند چرایی انگیزه بی حد و حصر مادرانی همچون خانم توکلی و خانم ثریا عبدالهی و صدها دیگر را بدانند و نمی خواهند پاسخ دهند که چرا مادران لحظه ای آرام و قرار ندارند و انگیزه شان در ارتباط با نجات، انسانیت و سازندگی، صدها بار بیشتر از فرزندان اسیرشان است.
قدرت وهمت خانواده ها گفتنی نیست، ستودنیست. باید سوختن تار و پود مادران را ببینید و شاهد ضجه های بی گناهی آنان باشید! با گوش هایتان بشنوید که وقتی به ناحق می سوزند، چگونه فریاد می زنند! باید قدم به قدم همدم نفس های بغض آلودشان باشید که این دم و بازدم ها لحظه ای رهایشان نکرده!
خانم توکلی مادری است در ایران، از تبار سوته دلان و دلباختگان و باختگان عمر و زندگی، چند صباحی از عمرش باقی ست. با آن که سی و یک سال است در ایوان خانه اش، نشسته و چشم به راه فرزندش مویه می کند و مسببان و عاملان اسارت فرزندش را نفرین می کند، هنوز امید و آرزویش را از دست نداده است.
شعله های آتش نوشتنی نیست، تماشاییست
میرزایی