دست آوردهای دیدار با محمود عباس یا هر مقام دیگری برای مجاهدین خلق

در برهه ی کنونی از دوران حیات سازمان مجاهدین خلق، بیش از هر زمان، نیاز مبرم به فراهم کردن شرایط بقا برای این سازمان حس می شود. سازمانی که از کلیت تشکیلات آن تنها فرقه ای باقی مانده است با اعضایی درمانده و از نفس افتاده و البته ویترینی شکیل با نام دهان پرکن " شورای ملی مقاومت ایران". عنوانی که واژه شورا به هیچ روی به آن نمی خواند چرا که متشکل از آرا و افرادی غیر از هسته ی مرکزی مجاهدین خلق و ایدئولوژی مسعود رجوی نیست، واژه مقاومت هم برازنده ی آن نیست چرا که این سازمان در بزنگاه تاریخی فرار را بر قرار ترجیح داد و به دامان بیگانه ها گریخت و مشغول خدمت رسانی به دشمن وطن شد و اما واژه " ایران" متناقض ترین بخش این عنوان است، چرا که علیرغم آن که پایه گزاران این نهاد در ایران متولد شدند اما پس از خیانت ها و حملات علیه مردم خود، ایرانی ها آن ها را بیگانه از ماهیت ایرانی و وطن پرستانه می بینند و با رویدادهای اخیر این ماهیت وطن ستیزی هر روز عیان تر و آشکارتر می شود.
دیدار اخیر مریم رجوی با رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی، محمود عباس تلاش مذبوحانه ی دیگری ست برای بقای فرقه. این دیدار که در پی گردهمایی سالانه و حمایت آشکار شاهزاده سعودی از فرقه ی رجوی و سفر اخیرمحمود عباس به عربستان سعودی صورت گرفت نشان می دهد که هم پیمانان عرب ضد جمهوری اسلامی به مصداق شمشیر از رو بستن، دیگر عار ندارند که همپالگی خود با گروه های تروریستی، افراطی و فرقه ای را کتمان کنند. سعودی ها و مواجب بگیرانشان چون محمود عباس در این روابط غیرمتعارف، به دنبال بی ثبات کردن ایران در منطقه و انزوای سیاسی ایران هستند، غافل از آن که روابط این چنینی تنها خودزنی سیاسی محسوب می شوند.  به قطع یقین عربستان و هم پیمانانش چاره ی دیگری جز آن نیافتند، که به هر گروهی با سوابق تروریستی بی شمار و غیرقابل انکار و ذات افراطی و فرقه گرا دخیل ببندد.
بدیهی است که این چنین دیدارها و روابط دوستانه با دشمنان ملت ایران قطعاً در روابط خارجی ایران با عربستان تأثیرگذار است و این روابط از پیش تار شده را تیره تر خواهد کرد اما تأثیر آن در داخل ایران و در سطح ملی نزدیک به صفر است –البته اگر اثرات منفی آن را بر نشماریم. مجاهدین خلق در میان جامعه ی ایرانی با حدود هفتاد درصد جمعیت زیر چهل سال تقریباً ناشناخته است. اگر شناختی از مجاهدین در ذهن این بخش از جمعیت وجود داشته باشد، خاطره های هولناک ترور، بمب گزاری، حملات انتحاری، آتش زدن اتوبوس ها و مکان های عمومی و.. در زمان کودکی آن هاست که نام مجاهدین عجین بود با دلهره و وحشت از انفجار در یک مکان عمومی – درست همانند آن چه امروز از داعش در ذهن مردم جهان متبادر می شود.
همچنین، مابقی جامعه ی ایرانی را نسل قبل از انقلاب و اوایل انقلاب تشکیل می دهند که جنایت ها و خیانت های مجاهدین خلق و خزیدن آن ها به آغوش دشمن در حال جنگ با وطن، کشتار جوانان وطن، جاسوسی علیه ملت خود را دیده اند و درک کرده اند.آنچه مسلم است، خشم و انزجار ملت ایران از مجاهدین خلق و شخص مسعود رجوی التیام پذیر نیست. هزاران خانواده که عزیزانشان قربانی حملات تروریستی مجاهدین خلق شدند رنجی بی پایان را تجربه می کنند و صدها خانواده ی دیگر که عزیزانشان هنوز در قرارگاه های مجاهدین تحت سیطره ی فرقه ی مخرب رجوی هستند، هر روز رنج فراق و اضطراب هرگز  ندیدن عزیزانشان را به جان می خرند.
دیدارها و مراسم ها و سخنرانی ها و اجلاس های فرقه ی رجوی، هراندازه که پرطمطراق و هزینه بر باشد، هیچ دست اورد داخلی برای آنها ندارد. این کاسه خرجی ها تنها کارکرد رسانه ای و تبلیغاتی دارد. خبر دیدار مریم رجوی و محمود عباس هم یکی دو روزی دراخبار رسانه ها ذکر شد و با چند تحلیل رسانه ای همراه شد تا مرگ تدریجی رویای مجاهدین خلق چندصباحی دیگر به تعویق بیافتد.
مزدا پارسی
 

خروج از نسخه موبایل