مورخه 8/5/95 خانواده های خوزستانی به همراه تعدادی دیگر ازخانواده های اسیران دربند فرقه رجوی برای ششمین بار به کشورعراق سفر کردند تا با حضور خود در اطراف کمپ لیبرتی مسئله دیدار با عزیزان اسیرشان را پیگیرشوند که طبق معمول سرکردگان جنایتکار فرقه رجوی اینبار هم نه تنها به خواسته به حق آنها توجهی نکردند بلکه از سر ترس و استیصال مطلق علاوه برایجاد موانع متعدد در ورودی های کمپ با وحشیگری های خاص خود به سمت خانواده ها سنگ پرتاب کردند که متاسفانه برخی از آنها مجروح شدند. خانواده های اسیران دربند اما بدون توجه به تشبثات مذبوحانه سران فرقه توانستند علاوه برافشای ماهیت ضدانسانی آنها پیام عشق و امید به رهایی را بگوش عزیزانشان برسانند. درهمین رابطه خانواده های خوزستانی اسیران دربند فرقه بعد از بازگشت از عراق صحبت، درد دل و نقطه نظراتی داشتند که به شرح زیر می باشد:
خانم شهین هاجری:
واقعا تعجب می کنم که دلیل این همه ترس و وحشت رهبران گروه رجوی ازما خانواده ها چیست؟ واقعا اگر اینها اینقدر ادعا دارند پس چرا از حضور ما خانواده های بی سلاح در اطراف کمپ های خود می ترسند؟ اگرهمانطورکه عنوان می کنند اعضای فرقه مجاهدان استوار بر اصول های رجوی هستند چرا نمی گذارند یک دقیقه آنها با خانواده های خود دیدار داشته باشند؟ زمانی این جماعت مانده درغار ادعا می کردند که مجاهد خلق هستند و برای آزادی و بهروزی مردم ایران می جنگد! پس چطور شده که وقتی بخش کوچکی از همین خلق برای درخواست ملاقات با عزیزانشان جلوی کمپ آنها تجمع می کند رفتاری وحشیانه با آنها دارند؟! واقعا طی این چند دور که من به اطراف لیبرتی رفتم هربار سرکردگان گروه رجوی زشت ترین و توهین آمیزترین برخوردها را با ما خانواده ها داشتند آنها حتی به ما زنها و به مادرانی که خودشان می دیدند پیر و سالخورده هستند فحش های رکیک می دادند و وحشیانه به سمت ما سنگ پرتاب می کردند! این بود مرام مجاهد خلق؟! پس خدا را شکرکه اینها به جایی نرسیدند وگرنه با آن افکارعقب مانده ای که دارند زندگی مردم را سیاه می کردند.اما همانطورکه برادرم احمد گفت این نکته را به رجوی یادآورشوم که اگراو فکر می کند با رفتارهای توهین آمیزمی تواند ما را ازادامه مسیربرای نجات برادرم علی منصرف کند کورخوانده است والبته دیگر خانواده ها هم همین نظرمن را دارند که نباید دست ازتلاش برداریم ونباید ازهزره درانی های رهبران این گروه خبیث بترسیم.
خانم جهان بانی همسر اسیرعلی ابراهیمی:
همانطور که می دانید شوهرمن علی ابراهیمی زمان جنگ برای دفاع از وطنش به جبهه رفت و در نهایت اسیرصدام شد همان موقع ما دو فرزند کوچک بنام های حسین و مهدی داشتیم. بهرحال امیدوار بودیم که با پایان گرفتن جنگ او هم به همراه دیگر اسراء سرفرازانه به کشور بازگردند اما متاسفانه بعدا متوجه شدیم که فریب گروه رجوی را خورده وبه آنها پیوسته! درزمانی که او اسیربود من فرزندانم را با سختی بزرگ کردم.اولا تا چند سال که نمی دانستیم شوهرم کجاست وچه وضعیتی دارد تا بلاخره چند سال پیش وقتی شنیدم خانواده ها برای پیگیری ملاقات با بچه های خود به عراق وجلوی کمپ اشرف می روند من هم علیرغم داشتن مشکلات فراوان به همراه آنها رفتم تا شاید بتوانم شوهرم را ببینم وبه او بگویم که تو فرزندانی داری که هرلحظه منتظر دیدن پدرشان هستند.وقتی جلوی درب کمپ اشرف رسیدیم ازمسئولان کمپ درخواست ملاقات با عزیزانمان کردیم که با تعجب با برخورد توهین امیز آنها روبرو شدیم! بجای اینکه ما خانواده ها از آنها طلبکار باشیم که چرا این همه سال کوچکترین خبری از وضعیت عزیزانمان را به ما ندادند آنها از ما طلبکار بودند و می گفتند چرا اینجا آمدید؟! شما مزدوران ایران هستید! به آنها گفتم آخه من یک زن با این سن وسال چگونه می توانم مزدور باشم؟! من فقط می خواهم با شوهرم ملاقات کنم آیا این حق من هست یا نه؟ اما آنها بازرفتارشان را با ما بدتر می کردند،سنگ می زدند وتوهین می کردند! که واقعا شرم آور بود بهرحال گذشت ومن هربار با چشمانی گریان به ایران برمی گشتم ونمی دانستم به فرزندانم چه جوابی بدهم چون منتظر این بودند که من خبری از پدرشان را برای آنها ببرم.چندسال گذشت تا اینکه اینبار با دیگر خانواده ها به امید اینکه بتوانیم خبری ازعزیزانمان کسب کنیم به اطراف کمپ لیبرتی رفتیم اما بازهم همان رفتار زشت را با ما داشتند من چون یک زن بودم اینبار برادرم را با خود همراه کرده بودم تا شاید با صدای بلند شوهرم را صدا بزنند اما بی غیرت های رجوی سراورا با سنگ شکستند.نمی دانم ازچی می ترسند که این همه موانع جلوی لیبرتی گذشته بودند! می گویند مسعود رجوی سقط شده اما بازمانده های او بخصوص مریم عفریته که هرروز با یک مدل لباس و آرایش ظاهر می شود باید جواب دهند که اولا چرا مانع از ملاقات ما با عزیزانمان می شوند و در ثانی دلیل این همه توهین و ناسزا گفتن آنها به ما چیست؟ من که هرگز رجوی از خدا بی خبر را نخواهم بخشید و فرماندهان خونخوار بازمانده از او باید بدانند درهرشرایطی من دست از تلاش برای نجات شوهرم برنخواهم داشت…ادامه دارد