فرازی از کتاب”یک نفر، یک روز، سی سال” – قسمت اول

کتاب “یک نفر، یک روز، سی سال” به کوشش مهندس ابراهیم خدابنده از مسئولین سابق سازمان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) و توسط مؤسسه انتشارات جام جم در سال 1392 در 740 صفحه چاپ شده است. این کتاب حاوی سه فصل کاملا مجزا می باشد.

فصل اول در باره آن “یک نفر” یعنی “مسعود رجوی” است. فرقه ها عمدتا به رهبرشان شناخته میشوند چرا که خارج از اراده رهبر فرقه، تصمیمی گرفته نمیشود.

فصل دوم در باره آن “یک روز” یعنی 30 خرداد سال 1360 است که رجوی در آن روز رسما جنگ مسلحانه خود با جمهوری اسلامی نوپا، آنهم در شرایطی که کشور در حال دفع تجاوز خارجی بود و بخش هائی از کشور تحت اشغال بیگانه قرار داشت، را آغاز نمود.

فصل سوم در باره آن “سی سال” یعنی از 30 خرداد 60 تا 30 خرداد 90 است که به بررسی کارنامه سی ساله فرقه تروریستی منافقین می پردازد.

یک فصل هم البته حاوی پیوست ها و جدول کرونولوژی و غیره می باشد.

مطالعه این کتاب برای کسب شناختی بهتر و عمیقتر از فرقه رجوی یک ضرورت است.

در ذیل به بیان فرازی از این کتاب به قلم ابراهیم خدابنده می پردازیم:

فرقه های مخرب و فرقه تروریستی رجوی

تهدید فرقه های مخرب کنترل ذهن Mind Control Destructive Cuts در عصر حاضر یک خطر جدی و عینی است که نمی توان از آن غافل ماند و آن را نادیده گرفت. سازمان مجاهدین خلق به عنوان فرقه ای که تمامی خصوصیات و ویژگی های فرقه ای را در خود بارز کرده است بهترین نمونه برای ملموس نمودن این تهدید اجتماعی است. نباید فرقه ها را از منظر سیاسی نگاه کرد بلکه فرقه ها در کادر جنایات سازمان یافته مورد بررسی قرار می گیرند که در بسیاری از ممالک قوانینی نیز علیه آن ها به تصویب رسیده و اعمال می گردد. در کشور ما متأسفانه قانونی برای محدود و محکوم کردن رهبران فرقه ای و فرقه ها و کلا مقوله کنترل ذهن وجود ندارد و امید است به این مهم در سطح جامعه و در میان قانونگذاران بهای کافی داده شود.

فرقه های مخرب، فردی آسیب پذیر را در شرایط بخصوصی نشان کرده و جذب می کنند و به لحاظ ذهنی و بعد هم عینی اسیر می نمایند و مناسبات مخرب خود را بر وی تحمیل می کنند که تأثیرات آن مناسبات خانوادگی و اجتماعی را هم تخریب می نماید. سازمان مجاهدین خلق مانند سایر فرقه های مخرب کنترل ذهن مناسبات ضد انسانی در درون خود برقرار کرده است که کاملا متفاوت از تصویری است که در رسانه هایش ارائه می کند. فرقه تروریستی رجوی به دلیل داشتن استانداردهای به شدت دوگانه درونی و بیرونی به یک پدیدۀ بی بدیل تاریخی از حیث رفتار و عملکرد تبدیل شده و به همین سبب به “منافقین” موصوف گردیده است.

بر اساس تعاریف روانشناسانه و جامعه شناسانه، فرقه های کنترل ذهن تماما قائم به شخص رهبر بوده و حتی اعضای آن خصوصیات و شخصیت رهبر فرقه را کسب می کنند.

فرقه های مخرب کنترل ذهن اساسا به جای ایدئولوژی از تکنیک ها و متدهای مغزشویی برای برقراری یکپارچگی در تشکیلات استفاده می کنند. مسعود رجوی به عنوان رهبر عقیدتی فرقه، متدولوژی را جایگزین ایدئولوژی نمود. رجوی مناسبات تشکیلاتی را به روابط فرقه ای تبدیل ساخت که لازمۀ آن دوری از توده مردم و خانواده و حتی خصومت با آنها بود. وی استراتژی و تاکتیک فرقه را بر مبنای اقدامات ضد بشری و ضد ایرانی  به عنوان عالی ترین مصالح شخص خود به اجرا درآورد و بدین شکل از سازمان مجاهدین خلق، یک فرقۀ مخرب به غایت ارتجاعی که دست به هر جنایت و خیانتی می زند ساخت و خود را به عنوان رهبر عقیدتی آن جا انداخت و کنترل افکار پیروان خود را به دست گرفت.

 

تمامی فرقه ها با سه مولفه شناخته می شوند:

1- رهبر کاریسماتیک، خود انتصابی و مادام العمر که مالک جان، مال و ناموس پیروان خود است.

2- تشکیلات هرمی که رهبر در رأس هرم و بقیه در قاعده آن نشسته و هر عنصر فرقه ای به یک رده بالاتر از خود پاسخگو است و تنها رهبر فرقه است که به هیچ کس جوابگو نمی باشد.

3- استفاده از تکنیک های کنترل ذهن نیروها مانند مجاب سازی تحمیلی، القائات ذهنی و شستشوی مغزی که برای تسلط کامل بر روح و جسم افراد به کار گرفته می شود.

سه مشخصۀ فوق شاکلۀ اصلی فرقۀ رجوی را تشکیل می دهد.

قدرت، ثروت، و شهوت سه خواسته ای است که در دستور کار تمامی روسای فرقه ها قرار دارد. قربانیان کنترل ذهن به ربات هایی در اختیار رئیس فرقه مبدل خواهند شد تا قدرت طلبی، شهوت رانی و ثروت اندوزی او را جامه عمل بپوشانند.

رجوی تنها فرد تصمیم گیرنده در سازمان بوده و شریکی در قدرت و فرماندهی نپذیرفته است. تمامی مسئولین و فرماندهان سازمان صرفا نقش اجرایی دارند. آنان همگی این واقعیت را پذیرفته و هیچ گونه ابهامی ندارند که عامل پیروزی های سازمان شخص مسعود رجوی و عامل تمامی شکست ها، بدنه سازمان می باشد!

تمامی کسانی که در زندان با رجوی برخورد داشته اند از کیش شخصیت بسیار بالا و خودکامگی او می گویند. او تحمل هیچگونه انتقادی را نداشت. فوق العاده خود خواه و خود محور و انتقام جو بود. خصلتی بارز که از تقی شهرام به ارث برده بود و از روش های او نیز برای سرکوب مخالفانش استفاده میکرد. در واکاوی رمز و رازهای تصفیه حساب های درون تشکیلاتی در قرارگاه اشرف مشخص شد که رجوی حکم مرگ بسیاری را صادر کرده و به اجرا در آورده است.

رجوی به گفته بسیاری که با او سر و کار داشته اند دارای خصوصیات حاد روانی و فردی نارسیسیستیک (خودشیفته) Narcissistic است. او مانند کودکی است که در ذهنش خیالپردازی می کند و خود را فرمانروا و شاه و غیره می پندارد و با افکار خود مشغول است و بازی می کند. اما بازی کودکانه رجوی قربانیان زیادی گرفته و تجربه فوق العاده دردناکی به جا گذاشته است.

مسعود رجوی به عنوان یک تمامیت خواه، ضدیت شدیدی با دیگر جریانات مبارز اسلامی داشت. رجوی آشکارا داعیه رهبری انقلاب را داشت و حاضر بود برای رسیدن به قدرت دست به هر کاری بزند. وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد و عملا او و سازمانش نقش چندانی در آن ایفا نکردند شروع به ضدیت با انقلاب و رهبری آن نمود.

مدارک به دست آمده از سازمان امنیت صدام حسین بعد از سرنگونی وی نشان داد که ارتباط سازمان مجاهدین خلق با صدام حسین به قبل از حمله عراق به ایران بر می گردد و سازمان حتی به نوعی مشوق صدام حسین در حمله به ایران بوده است. از آن زمان سازمان مجاهدین خلق دادن اطلاعات داخلی به دشمن را آغاز کرده بود.

قربانیان رجوی

اولین دسته قربانیان، کسانی بودند که در داخل ایران ترور شدند. رقم آن بر اساس آنچه خود سازمان اعلام نموده است به 12000 نفر می رسد. عمده این افراد هیچ گونه ارتباطی با دستگاه های نظامی و امنیتی و حتی دولتی ساده نظام هم نداشتند.

دومین دسته قربانیان، کردها و شیعیان در داخل عراق هستند که رجوی به عنوان بخشی از ارتش صدام حسین در سرکوب و قتل آنان شرکت داشت.

سومین دسته قربانیان، اعضای خود سازمان هستند که به طور مضاعف قربانی شده اند. این افراد همه چیز خود را باختند و در حال حاضر در اسارتگاه های فرقه رجوی، با آینده ای نامعلوم، اسیر و محبوس هستند. کسانی که توانسته اند فرار کنند نیز چه در داخل و چه در خارج از ایران با مشکلات و دشواری های متعدد جسمی و روحی دست به گریبان می باشند. آنچه سازمان مجاهدین خلق و شخص رجوی بر سر اعضای این سازمان آورده اند مصادیق بارز نقض اولیه ترین حقوق انسانی است. رجوی دستش به خون هر سه نوع قربانی که در بالا ذکر شد آلوده است.

برده داری نوین در دستگاه رجوی از طریق مجاب سازی و اغوای ذهن صورت می گیرد تا بردگان بر خماری خود فخر و مباهات نموده، هرگز برای اقداماتی که علیه خود، دوستان، خانواده و جامعه انجام می دهند، سوالی نکنند. این خماری و بدهوشی تا زمانی که اتفاق یا حادثه ای رخ ندهد، ادامه پیدا می کند ولی به محض این که فرد از چنبره ایدئولوژیکی (کنترل ذهن) و تشکیلاتی (کنترل فیزیکی) بر اثر یک اتفاق به بیرون پرتاب می شود، یکباره همه چیز رنگ می بازد و این سرآغاز رهایی از مناسبات سیاه و سفید فرقه ای است.

تمامی سازمان های تروریستی لاجرم کم یا بیش دارای مناسبات فرقه ای و کنترل ذهن هستند. همچنین در سیستم فکری تمامی فرقه ها دست زدن به خشونت و ترور برای رسیدن به مقصود مباح و جایز است چرا که تفکر اصلی فرقه “هدف وسیله را توجیه می کند” می باشد و هیچ منعی برای دست زدن به هر جنایت و خیانتی برای رسیدن به امیال رهبر وجود ندارد. لذا هر سازمان فرقه ای در تکامل خود به نقطه استفاده از ترور، حداقل در نظریه ها، خواهد رسید.

محمدی

خروج از نسخه موبایل