آقای زعفرصبایی ماسوله ازاعضای مرتبط با انجمن نجات گیلان درخصوص اسارت جبار گفتند: “والله برادرم جبارصبایی ماسوله 27 سال پیش به اسارت صدام و بعدش هم دریک معامله ننگین رجوی و صدام درفرقه رجوی اسیرشد وباورمی کنید درطی این سالیان من و خانواده ام حتی یکبار صدایش را ازپشت تلفن نشنیدیم؟! یعنی چطور آدمها را مغزشویی میکنند که اجازه حتی یک تماس تلفنی به وی نمی دهند که مادرسالمند ومریض احوالش را از نگرانی در بیاورد. والله آنقدر مادرم نگران فرزندش بود که به ما فشارآورد که برویم عراق و اشرف. شاید که بتوانیم کاری کرده باشیم. لذا عید سال 1390 بود که به اتفاق مادرم به همین انجمن نجات آمدیم تا با سایرخانواده ها بتوانیم به عراق برویم وقتی شما وضعیت مادرم را دیدید فرمودید که نمیشود. آخرمادرشما خیلی مریض احوال هستند ومطلق توان راه رفتن ندارند چه برسد به اینکه بروند جلوی اسارتگاه اشرف با آنهمه فشار روحی و روانی که گماشته های رجوی برای خانواده های چشم انتظاردرآنجا اعمال میکنند. ماهم متقاعد شدیم که ازخیرش بگذریم. البته خیرآن بود که حرف شما را گوش کردیم ونرفتیم چونکه مادرم یکماه بعد کامل زمین گیرشدند والان درخانه فقط به درب خانه چشم دوختند شاید که جبار بیاید. همان ایام هم نامه برای برادرم نوشتم که درسایت نجات درج شده است انشاء الله که جبار عزیزمان خبردارشود ویک تصمیم قاطع بگیرد ونزد ما برگردد.”
جبار صباحی؛ ازدوری شما بسیار رنجورم. سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸
صفرخانم صبایی مادرخانواده درحالیکه داشت با گوشه روسری اشکهایش را پاک میکرد بالهجه شیرین محلی گفتند ” آقای پوراحمد شماهم مثل پسرم هستید. امروزبهترین روزهای زندگی ام هست یک جوری احساس میکنم جبارمن اینجا درکنارم نشسته است (گریه مادرواعضای خانواده). خیلی دلم گرفته. خیلی دلم هوای پسرم را کرده. من مگربچه ام را ازسرراه آوردم که یکی مثل رجوی بیاید واورا بدزدد وسالیان زندانی اش بکند وهیچکس هم اعتراض نکند ومانع نباشد. یعنی دنیا اینقدربی حساب وکتاب است من میگویم شاید دنیا بی حساب وکتاب باشد ولی کارخدا بی حساب وکتاب نیست. درآخرت رجوی باید تقاس اینهمه زورگویی واذیت کردن ما خانواده ها را بدهد. اصلا شما بفرمایید الان رجوی کجاست وکدام گوری است. یعنی دارد خوش میگذراند؟ من که فکرنمیکنم! توسوراخ موش لمیدن که نمیشود خوش گذرانی! حتما عذاب وجدان خودش را دارد وازکرده هایش پشیمان است ولی شهامت میخواهد توبه کردن وبه راه راست آمدن وتصحیح کردارخودش.”
درجمع بسیارصمیمی وخانوادگی دیدارمان ؛ علاوه برپدرومادرجبارصبایی ؛ دودخترویک داماد ودوپسرخانواده نیزحضورداشتند والباقی فرزندان بدلیل اینکه درتهران زندگی میکردند درجمع ما حضورنداشتند ولیکن ازطریق تلفن درجریان جلسه ومهمانی بودند وهرکدام جداگانه آرزو کردند که دردیداربعدی حتما جباردرجمع مان باشد.
شخصا ازدیداربا این خانواده محروم وازمهمان نوازی شان بسیارخوشحال شدم وسعادتی بود که بیش ازپیش با یکایک اعضای خانواده صمیمی صبایی آشنا بشوم وبتوانم صدای دادخواهی آنان را به گوش جهانیان برسانم وااستمداد بطلبم.
نامه جمعی خانواده صبایی به عزیزشان جبارصبایی درآلبانی
عزیزدل آقا جبارسلام جمعی خانواده ات را بپذیر
عزیزدلمان. آقا جبارگل مان. آلبانی که دیگرعراق نکبت زده رجوی نیست! زودی بجنب وبا یک شماره ازتلفن های ما تماس بگیروآنوقت دیگرهمه چیزتمام است وما به کمک همین آقای پوراحمد تورا به وطن ومنزل خودمان ودرجمع صمیمی مان بازمی گردانیم. دوستت داریم زیاد.
شهین (رقیه) خواهرکوچیکت به نمایندگی ازجمیع اعضای خانواده بزرگ صبایی
09119160286 زعفر صبایی
09118383510 شهین صبایی
پوراحمد