یک سال پس از این که مسعود رجوی به غیبت صغری رفته بود، کمتر کسی گمان می کرد که او غیبتش، کبری خواهد شد و بحث و حدیث بر سر این که او چرا رفت و حال که رفته زودتر برنگردد، چه و چه خواهد شد زیاد بود. همان ایام مقاله ای به نام „آیا رهبر مجاهدین از زندان آزاد خواهد شد“ نوشتم.
متن مقاله، موضوعات مختلفی داشت ولی نتیجه اش، این بود که مریم قجر بنا بر آنچه که مسعود رجوی بر او روا داشته و او را به بازی گرفته و او همچنین تجربه بازی با اربابان قدرت و کار تشکیلاتی زیادی که اندوخته از این پس قدرت را با مسعود رجوی شریک نخواهد کرد و نیازی به شریک ندارد!
مدتی بعد از این مقاله و نظر، با سه تن از اعضای قدیمی و کسانی که در رابطه با فرقه مجاهدین، صاحبنظر و باصطلاح کارشناس بودند گفتگویی داشتم، آنان جملگی و بدون تردید اذعان داشتند که این طور نیست. این تشکیلات را مسعود رجوی به راه انداخته و مریم قجر، خدمه ای بیش نیست و حال بدون نظر و فرمان مسعود رجوی قادر به نوشیدن آب هم نیست چه رسد به این که تشکیلات نظامی و مردانه ای را هدایت کند. برعکس آنان، نظرم این بود که مریم قجر این توان و درایت و کینه و انتقام و تجربه و خیلی مسایل دیگر را توامان در خود دارد و مسعود رجوی در این بازی بازنده است.
زمان گذشت. امروز تحلیلم با سالها قبل و حتی با مقاله „آیا رهبر مجاهدین از زندان آزاد خواهد شد“ فرق دارد، همان طور که آن کارشناسان و اعضای قدیمی ممکن است تحلیل و نظرات آن روزشان با امروز فرق داشته باشد. زمان تحلیل و نظرات مان را تغییر می دهد و زمان واقعیت ها را روشن تر می کند.
با این وجود اما سه توهم و تحلیل غیر واقعی آن روز را که اغلب گرفتارش بودند را نباید از نظر و تحلیل امروز دور داشت. مسایلی که آن روز کم و یا پر بهاء داده می شد و در اثر تحلیلهای غلط، خونهایی بی جهت بر زمین ریخته و هزینه های زیادی پرداخته شد.
اول، آن روز، به مسعود رجوی رهبری فرقه، پر بهاء داده می شد. در سال ۱۳۸۱ در کتاب مبارزه با استبداد و در صفحه ۱۰۷ آوردم که اگر مسعود رجوی قبل از این که به زندان برود و بدل به قهرمان شود، یک زن به تور می زد، قید سیاست را می زد و لذا سه نسل از پرداخت بیهوده هزینه معاف می شدند. او در زندان بود که فهمید با شامورتی بازی و چرندیات دیگر می توان جوانان رمانتیک و انقلابی را فریب داد و سوار شد. بعدها که او بر خر مراد سوار شد، همه چیز و همه سرمایه سازمانی اش را فدای خواستگاه فوق و کمبودهای شخصی اش کرد. او در انقلاب ایدئولوژیک دوم، به اعضای متمرد و ناراضی که قادر نبودند به تبعیت و اطاعت محض از مسعود رجوی به رشدی برابر با ده به توان بیست و هفت، نائل آیند، به صراحت، تهی و تهی و تهی نامید و بر روی تابلو ولدا نوشت. بعدها و امروز بر همگان معلوم شد که او نه سه بار بلکه صدها بار تهی تر از آنچه بود که دیگران باور داشتند.
دوم، به فرماندهان و اعضای فرقه پر بهاء داده می شد. فرماندهان سازمان که تاثیر بیشتری نسبت به اعضای فرودست از شخصیت تهی و بغایت کذب مسعود رجوی پذیرفته بودند، در هر بزنگاه تهی بودن خود را نشان دادند. زمانی که مسعود رجوی در یک اشتباه فاحش نظامی به نام فروغ جاویدان/مرصاد، شکست سختی متحمل شد و پس از هفده روز از آن عملیات در نشست جمع بندی شکست خود را پیروزی و شکست را به اعضایش نسبت داد، فرماندهان مسعود رجوی به جای اعتراض و صدور حکم نظامی علیه مسبب و آمر کشتار و شکست، مانند بز اخوش اطاعت کردند در حالی که تنها یک سرباز صفر آن هم چون تازه از ایران آمده بود، زبان به اعتراض گشود و عملیات و فرماندهی مسعود رجوی را زیر سئوال برد. در همین ماه سپتامبر امسال صدها فرمانده مسعود رجوی از کشور عراق و پایگاههای سابقاً مقاومت و با صرف هزینه های سنگین مادی و معنوی و با اسامی مستعار و با دلار و هواپیمای آمریکایی، فرار را بر قرار ترجیح دادند. یک نفر حتی اعتراض نکرد و رهبری سی سال جنگ و تباهی را زیر سئوال نبرد. ۱۵ سال قبل به طور تصادفی با یکی از رهبران مجاهدین که در دفتر سیاسی کار می کرد و در سال ۱۳۶۳ از مجاهدین خلق جدا شده و حکم اعدام گرفته بود و بعداً در مهد دموکراسی زندگی می کرد گفتگو می کردم، او شاید کمتر از ده درصد با مسعود رجوی زاویه داشت و جداشدگان فعال را خائن می نامید. آن ده درصد هم شاید به این خاطر بود که مسعود رجوی سواره و او پیاده بود. مسعود رجوی با داشتن چنین فرماندهانی از راضی تا ناراضی همچون علی زرکش، نیازی به دانش سیاسی و نظامی و تشکیلاتی نداشت. همان حقارتهای درونش را که نثار دیگران می کرد کفایت می کرد.
سوم، به مریم قجر کم بهاء داده می شد. در حالی که در عمل و در مسیر زمان ثابت شد مریم قجر صاحب تشکیلاتی است که اساساً نیازی به فرماندهی سیاسی و نظامی ندارد بلکه تنها سرکوب کفایت می کند و تا زمانی که دلار از جانب اربابان ظاهراً بی مروت سفارش می شود و کرور کرور از هر کجا می رسد، او قادر است بر خر مراد سوار باشد. مریم قجر طی این مدت توانست از آدم مرده به مثابه زنده استفاده کند و خر مراد را از رم کردن و جفتک پرانی باز دارد.
لهذا متن را کوتاه می کنم و به نتیجه می پردازم. خط و خطوط سیاسی و تشکیلاتی که هم اکنون مریم قجر اتخاذ کرده و یا تقلید می کند، به مثابه زنده بودن مسعود رجوی در کالبد بی رمق فرقه رجوی ساخته است. مریم قجر و فرماندهانی که دیگر در حصار فرقه ای عراق به سر نمی برند و تحت شست و شوی مغزی مسعود رجوی نیستند، هنوز از همان راه و رسم رهبرشان استفاده می کنند و همان راه شاخصگذاری شده مسعود رجوی را که شاخصش گروگانگیری و خشونت، بوده را استفاده می کنند که اگر مریم قجر که در اکثر جرم و جنایات مسعود رجوی شریک بوده، همچنان راه و رسم مسعود رجوی را سرلوحه خود قرار دهد و به اربابان قدرت نه نگوید و گروگانگیری و خشونت را صحه بگذارد و تبلیغ بکند، تاریخ به دلیل درس نگرفتن از گذشته و درس نگرفتن از سرنوشت شوم مسعود رجوی، برایش سرنوشتی به مراتب بدتر رقم خواهد زد.