خیانت و جنایت رجوی در حق ملت ایران و اعضای اغفال شده اش گستره و پهنای زیادی دارد که زبان و قلم از بیان تمام عیار آن قاصر و ناتوان است. دراین میان خانواده های اعضای گرفتاردرفرقه بدنام رجوی خاصه مادران از قربانیان اصلی خباثت رجویها محسوب می شوند که دراین نوشتار به شرح زندگانی مادرانی پرداخته میشود که دراثرناجوانمردی و ظلم و جور رجویها بی آنکه عزیزان شان را درآغوش بکشند ؛ ناکام و چشم انتظار دارفانی را وداع گفتند و به دیار اعلاء شتافتند وبه آرامش رسیدند.
متوفی: مرحومه مغفوره معصومه آقایی پور60 ساله
مادر مهدی نوروزی از اعضای گرفتار در فرقه بدنام رجوی
مرحومه مغفوره معصومه آقایی پور متولد 1325 و وفات درمهر1385
مهدی نوروزی ازاسرای به گروگان رفته فرقه بدنام رجوی است که نزدیک به 30 سال است که درمناسبات ضد خانواده رجوی؛ بالاجبارطعم مهرومحبت خانواده خاصه مادرجون را به فراموشی سپرده است وآموخته است که به عفریته حیله گری همچون مریم قجر عشق بورزد!
طاهره نوروزی چشم انتظاربرادراسیرو دختردلسوزومهربان مادرجون طی نامه ای برایم مینویسد " سلام آقای پوراحمد خواستم ازمادرم براتون بگم. رابطه مادرم با مهدی اصلاً خیلی فرق داشت با بقیه بچه ها، خیلی با هم صمیمی بودن. مهدی یک حامی وپشتیبان محکمی برای مادرم و خانواده بود. از سن خیلی کم سر کار میرفت و خیلی به خانواده کمک میکرد. غمخوار و دلسوز بود.وهمچنین بسیار مهربان و شوخ طبع که شهره ی فامیل بود. همه ی فامیل عاشق مهدی بودن. وقتی ازخدمت سربازی مرخصی می آمد همه ی فک وفامیل وخانواده ی من جمع میشدن که مهدی خاطره تعریف کنه. عاشقش بودن همه. وقتی که مهدی اسیر شد مادرم خیلی غصه خورد. میگفت انگار پدرم مرده، انگار پدرمو از دست دادم، مادرم تو هیچ مراسم عروسی و شادی شرکت نمیکرد. تا آخرین روز زندگیش گوجه سبز که می خریدیم نمیخورد چون مهدی خیلی دوست داشت. آقای پور احمد عزیزباید بگم که در هر زمینه یا در هر دور همی مهدی یه خاطره برای ما گذاشته که شیرین و دلچسبه. مادرم لباسشویی نداشت هر وقت که لباس میشست گریه میکرد با گریه لباس میشست یاد مهدی می افتاد که ازپشت گردنشو بغل میگرفت و میبوسید مادرمو و تو پهن کردن و شستن لباس کمک میکرد. بعد ازاسارت مهدی هر اتفاق شادی هم اگه می افتاد برامون باز اخرش با گریه ی مادرم همراه بود و اون شادی دیگه اصلاً ارزش نداشت. بهترین خاطرات زندگی ما و دوران خوش زندگی ما مال زمانیه که مهدی توخونه مون بود.مامان جونم آخرش هم اونقدر غصه خورد و غصه خورد تا مریض شد و…ماروتنها گذاشت. خدا رجوی رولعنت کنه که این بلا روبه ما تحمیل کرد و برادر نازنینموازم گرفت."
درد دل جگرسوز خواهری چشم انتظار به برادر اسیرش – مهدی نوروزی
سلام به تو برادر عزیزتر از جانم، مهدی عزیزم من طاهره هستم زمانی که تو رفتی سربازی من کلاس اول دبستان بودم. همیشه برات با ذوق نامه مینوشتم، مهدی عزیزم ما تو دوری تو خیلی سختی کشیدیم. مامان بعد از رفتن تو هیچ وقت شاد نبود جمع ما به خاطر وجود خوبی هات و شوخی هات و مهربونی هات گرم بود، مهدی جان همه ی ما چشم انتظار تو هستیم. تا کی دوری از خانواده! به چه قیمت؟! همه ی زندگی تو در دوری و فراق از خانواده گذشت به خاطر یک عده و گروه طرد شده که هیچ جای دنیا دیگه قبولشون ندارن و شما رو دستاویز خودشون کردن. به چه قیمت تو که خانواده خواهر برادر همه برات تو درجه اول ودر اهمیت بود تو که خیلی ما رو دوست داشتی برادر مهربونم،عزیزتر از جونم بخدا آرزوی قلبی خواهر کوچکیته که یه بار دیگه روی ماه تو رو ببینم بارها خواب دیدم که تو رو در آغوش گرفتم بیا و تعبیر این خواب باش. بسه انتظار بسه دوری بسه. مهدی جان بیا بخدا قسم اگه میدونستم که آمدنت به ضرر تو هست هرگز ازت نمیخواستم که برگردی من به تو اطمینان میدم که در کشورت امن و امان زندگی میکنی همانطوری که خیلی های دیگه اومدن و دارن کنار خانواده زندگی میکنن. بیا که دوباره همه باهم دور هم جمع باشیم. بیا تا شادی و خوشی رفته دوباره به خونه برگرده، خواهرت و همه ی خانواده منتظر دیدار دوباره تو هستیم، بیا برادرزاده و خواهر زاده ها تو ببین که ندیده چطور عاشق تو هستن. از بس که ما از خوبیهای تو و مهربونی هات گفتیم، همه شون دوست دارن تو رو ببینن، بخدا وقتی شنیدم که چقدر شرایط بدی اونجا داری و با شرایط خیلی سطح پایین اونجا زندگی میکنید قلبم درد گرفت که چطور این از خدا بی خبرا شما رو به بازی گرفتن و این همه سال ما رو عذاب دادن،تو این همه سال به اونا اعتماد کردی آیا نتیجه ای دیدی؟ فکر کن و به حرفای پوچ اونا گوش نده. به حرف من که از گوشت و استخوان تو هستم که خواهر تو هستم گوش بده.تو داداش من هستی هیچ خواهری نمیخواد خار به پای برادرش بره، برادرم مهدی جانم عزیز دلم این بار به حرف خواهرت گوش کن برگرد و به این انتظار خاتمه بده بزار بقیه ی عمرمون کنار هم شاد و خرم و خوش زندگی کنیم و تو رو کم نداشته باشیم روی ماه تو رو میبوسم و تو رو به خدای بزرگ میسپارم.به امید دیدار
خواهر چشم انتظارت "طاهره"
لازم به ذکراست که آقای اسماعیل نوروزی پدردردمند و زحمتکش شالیکار؛ 6ماه بعدازوفات همسرشون درفروردین 1386 درسن 76 سالگی چشم انتظاربدرود حیات گفتند.
ارواح طیبه پدرومادربدرود یافته شاد
پوراحمد