بیست و سه سال ازانتصاب نمایشی و فرمایشی مریم رجوی به جایگاه بی مسمای ” رییس جمهور مقاومت ” در سی مهر ۱۳۷۲ و به دست ” المرحوم ” می گذرد.
اما از طرف دیگر تبعاتی که این تصمیم در تشکیلات داشت و معرفی این انتخاب به عنوان یکی از بندهای انقلاب کذایی ایدئولوژیک درونی و تبدیل آن به عامل فشار دیگری برای استثمار و استحمار بیشتر اعضای اسیر در تشکیلات، موضوعی بود که تأثیرات ملموس تری به همراه داشت، چرا که فعالیت های این رییس جمهور خودخوانده، دست آورد های مورد نظر رجوی را تحقق نبخشید و در نهایت سه سال بعد از فرستادن مریم به فرانسه به برگرداندن او به عراق منجر گردید.
در این میان آنچه که بسیار مضحک می نماید ادعاهای فرقه رجوی در باره آزادیهای زنان در تشکیلات جهنمی شان و داعیه داری پرچمدار بودن در مبارزات برابری خواهانه جنسیتی و تلاش برای آزادی زنان از قید و بند های ارتجاعی است!
فرقه ای که خود مصداق بارز زن ستیزی در تمام ابعاد آن و در مداری غیر قابل توصیف است وخود متهم به نقض گسترده حتی ساده ترین حقوق اولیه زنان عضو درتشکیلات می باشد.
مریم رجوی همواره تلاش کرده است که خود را مدافع حقوق زنان نشان دهد.این در حالی است که او دارای سابقه تروریستی در قتل و کشتار زنان و کودکان بی گناه از جمله در قتل عام کردها و شیعیان در سال ۱۹۹۱ میلادی در عراق است.علاوه بر این او در ایجاد فضای خفقان و سرکوب فرقه ای بر زنان عضو مجاهدین خلق نقش مستقیم داشته و دارد.زنان عضو مجاهدین خلق در طول سال ها عضویت در این فرقه به انحاء مختلف مورد شدیدترین رفتارهای غیر انسانی قرار گرفته اند.
زنان فرقه مجاهدین حق هیچ نوع انتخابی برای زندگی شخصی خود ندارند.هیچ وسیله شخصی در بین آنان وجود ندارد.وسایل آرایش و استفاده از پوشش آزاد برای آنان ممنوع است.آنها حق تحصیل و استفاده از دانش نوین جامعه بشری را ندارند.توتالیتاریزم تشکیلاتی مجاهدین باعث شده است که ارتباطات خانوادگی از هم گسیخته شود.آنان حق هیچگونه تماس تلفنی و نامه نگاری با خانواده پدری یا مادری خود در ایران یا سایر نقاط دنیا را ندارند واین مناسبات از سال ۱۳۶۴ به بعد برقرار بوده و از زنان بعنوان ابزاری برای جنگ و خونریزی استفاده شده است.
حال با چنین شرایط ضد انسانی که در بین زنان فرقه رجوی حاکم است، آنها از برابری و آزادی زنان حرف می زنند.گروه ها و تشکل های بسیار زیادی بنام زنان ایجاد کرده و در گروه های حقوق بشری فعالیت میکنند.به نام زنان و دفاع از آزادی زنان ایران، کنفرانس و سمپوزیوم برگزار میکنند.اما دریغ از آنکه خود ذره ای به آن اعتقاد و التزام عملی داشته باشند!
واقعیت این است که زنان عضو فرقه مجاهدین خلق حق ازدواج ندارند. آنها اگر هم ازدواج کرده باشند میبایست از همسرانشان طلاق بگیرند. اعتقاد رهبر فرقه بر این است که عشق زنان به همسرانشان سبب ایجاد حائل بین عشق آنها به فرقه و رهبر فرقه خواهد شد و زنان را از انجام وظایفشان در برابر فرقه و رهبران آن باز میدارد.
در تشکیلات فرقه رجوی عشق و علاقه، تنها در رابطه فرد با فرقه و رهبران آن معنا پیدا میکند، لذا زنان عضو فرقه باید تنها به رهبری آن عشق بورزند. این نشانه فداکاری و اثبات علاقه مندی به فرقه ارزیابی میشود.
دیده بان حقوق بشر در گزارشی که در مارس ۲۰۰۵ میلادی منتشر کرد به این موضوع پرداخته است. در این گزارش که با نام «خروج ممنوع» منتشر شد با اشاره به دیکتاتوری شدید مسعود و مریم رجوی آمده است: مراحل مختلف انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق عبارت بودند از طلاقهای اجباری افراد مزدوج، نگارش مرتب گزارشهای خود انتقادی، چشم پوشی از تمایلات جنسی و فداکاری جسمی و روحی مطلق برای رهبری.
همانطور که در گزارش دیده بان حقوق بشر ذکر شده، طلاق اجباری افراد مزدوج یکی از مراحل مختلف انقلاب ایدئولوژیک فرقه بوده و هیچ گریزی در انجام آن نیست. البته این قانون شامل شخص مسعود و مریم رجوی نمیشود و تنها این دو بودند که میتوانستند با هم ازدواج کنند.
این در حالی است که بند ج ماده پنجم میثاق بینالمللی حذف تمام اشکال تبعیض نژادی مصوبه ۲۱ دسامبر ۱۹۶۵ حق ازدواج و انتخاب همسر را از حقوق بنیادی هر زن برمیشمارد. موسسه تحقیقات دفاعی ملی آمریکا نیز در گزارش خود راجع به فرقه مجاهدین بر این واقعیت صحه میگذارد که زنان عضو در تشکیلات باید زندگی مجردی را بر میگزیدند.
حق ازدواج و تشکیل خانواده از سادهترین حقوق اولیه و بنیادین هر فرد است. این حق مانند حقوق اولیه دیگری نظیر داشتن شغل و انتخاب محل زندگی سلب نشدنی است و هیچ کس نمیتواند این حق را از دیگری سلب کند، اما زنان عضو فرقه از این حق بنیادی محرومند.
رهبران مجاهدین دیدگاه ایدئولوژیک و اما قرون وسطایی در مواجه شدن با ” زن ” ارائه میدهند آنان آرمانی برای جایگاه زن متصور هستند که در دنیای واقعیت و رابطه های انسانی به تحقیر زن و تلقی فاشیستی و شی ء واره از او منجر می گردد. زن در مناسبات مجاهدین موجودی ست عاری از هر گونه احساسات متعالی مادرانه، زنانه، عاشقانه و امیال این جهانی که می بایست با ستیزه جویی، خشونت و ترور مسیر به قدرت رسیدن رهبر عقیدتی مجاهدین را محقق سازد.
واقعیت های گزنده و دردناکی که زنان رها شده از مناسبات قرون وسطایی و زن ستیز مجاهدین در رابطه با پوچی و سستی مناسبات درونی تشکیلات مجاهدین و سرکوبی احساسات زنانه به شکلی همه جانبه مطرح میکنند اذعان به واقعیتی آشکار است. اینکه رهبری مجاهدین آگاهانه اقدام به تهی نمودن زن از همه ی ویژگی های زنانه برای استثمار و بردگی او می نماید.
در حقیقت جایگاه زن در اندیشه مجاهدین و هر آنچه که در لایه های زیرین مناسبات قرون وسطائی تشکیلات فرقه می گذرد، رویه سیاه و تاریکی ست که ثمره ای جز نا امیدی و از هم گسیختگی ذهنی و روانی برای زنان تشکیلاتی نداشته است.
اینها تنها گوشه ای از ستم مضاعفی است که در فرقه رجوی بر زنان اعمال می شود و خانم رجوی وقیحانه به دنبال مطرح کردن خود به عنوان مدافع و شاخص آزادی زنان است. مریم رجوی به عنوان رهبر فرقه مجاهدین خلق نقش مهمی در نقض گسترده حقوق زنان عضو مجاهدین خلق داشته و دارد. وی باید پاسخگوی اقدامات خود در این خصوص باشد. سخن گفتن از حقوق زنان با اهداف سیاسی و در راستای نمایش ها و ژست های دموکراتیک نمی تواند از بار مسئولیت وی در قبال این جنایات صورت گرفته بکاهد ویاد آوری انتصاب او در سی مهر برای آگاهان تنها یاد آور ستم های مضاعفی است که در این تشکیلات بر زنان روا داشته می شود و عزم فعالان حقوق بشری، برابری خواهان و آزادی طلبان را در افشای مناسبات قرون وسطایی این فرقه جزم تر می کند.
شهروز تاج بخش