قربانیان فرقه – ۱
نسرین احمدی
وی زمان زیادی را در تشکیلات بسر نبرد. وبه زودی گرفتار قهر سران فرقه شد. از آنجاییکه در فرقه رجوی همه اعمال نفرات تحت کنترل بوده و هیچکس اجازه سخن یا کاری برخلاف نظریات فرقه ندارد او نمی توانست زیر بار قوانین قرون وسطایی فرقه باشد و در مدت زمانی که در تشکیلات بود بعلت اینکه چند بار با یکی از مردان صحبت کرده بود وی را به حکم قرون وسطایی فرقه به صلابه کشیدند و از آنجائیکه زنان نمی بایست با مردان صحبت کرده و رفتاری دوستانه داشته باشند در جلسات جمعی آنقدر وی را تحقیر و تهدید کرده و شخصیت وی را خرد کردند که دیگر ماندن در آن تشکیلات برایش غیر قابل تحمل بود. درادامه این سختگیری ها و اعمال فشار او توسط یکی از سران وحشی سازمان بنام مهوش سپهری (که معروف به نسرین بود) کتک خورده و و آنقدر تحت فشار و اذیت و آزار قرار گرفت که دیگر امید به زندگی و رهایی از آن حصار فرقه و تشکیلات را از دست داد و در روایتی اقدام به خودکشی کرد و درحالیکه سال های جوانی زندگی اش را سپری می کرد این گونه قربانی ایدئولوژی فرقه ای شد.
بنا به اطلاع دوستانش و افرادی که سال های بعد از این فرقه نجات پیدا کردند وی را بعد ازکشتن به یکی از گورستان های شهرهای عراق برده و ومخفیانه دفن نمودند. تا درون تشکیلات کسی از کشتن و محل دفن وی مطلع نشود.و این موضوع از سایرین مخفی بماند.
یکسری از نفرات معتقدند که نسرین احمدی بدست مهوش سپهری به قتل رسیده است
و اما خاطره دردناک سربه نیست کردن خانم نسرین احمدی …
یکی دیگر از موارد تاسف بار و غم انگیزی که آقای خلیل رمضانی نصب …برایم تعریف کرد مربوط به خانم نسرین احمدی است خلیل خود شاهد بود که چگونه نسرین تحت شکنجه مهوش سپهری(با نام مستعارنسرین) جان خود را از دست داد. خلیل رمضانی نصب خود از افرادی بود که نزدیک به بیست سال در تشکیلات رجوی فعالیت کرده بود. ایشان قبل از آنکه از قرارگاه اشرف خارج شده و به کمپ امریکا بیاید فرمانده گردان بود و رده تشکیلاتی بالایی داشت.خلیل در این رابطه برایم نقل کرد خانم نسرین احمدی از افرادی بود که در سال ۷۴ تازه (سه سال) به گروه رجوی پیوسته و به قرارگاه اشرف منتقل شده بود.او (حدودا”۲۵ساله) و راننده نفربر BMPبود.ایشان بعد از مدتی اقامت در قرارگاه از مناسبات فاشیستی و ضد دموکراتیک قرارگاه اشرف به تنگ آمد و با مشاهده رفتارهای بیمارگونه فرماندهان قرارگاه نسبت به افراد حاضر در آنجا به لحاظ روحی دچار یاس و ناامیدی شد و در نتیجه بنای ناسازگاری را با فرماندهان خود گذاشت و تصمیم گرفت از سازمان رجوی جدا شود. اما سران سازمان به بهانه های واهی و مختلف مانع خروج او از قرارگاه اشرف می شدند تا اینکه مهوش سپهری عده ای از فرماندهان از جمله خلیل رمضانی نصب را که هشت نفر بودند به دفتر خود احضار و افراد مذکور را برای منصرف کردن نسرین از تصمیمش برای خروج از قرارگاه و جدایی از سازمان به مدت یکساعت توجیه کرد و به آنها گفت که نسرین قصد دارد از اینجا برود و ما باید هر طور شده او را راضی کنیم تا نسبت به سازمان و اهداف آن وفادار باشد و در تصمیم خود برای خروج از قرارگاه تجدیدنظر کند زیرا اگر پای او به اروپا برسد بیم آن می رود که بر علیه سازمان موضعگیری کرده و دست به افشاگری بزند.خلیل در ادامه تعریف ماجرای مذکور گفت: سپس مهوش سپهری دستور داد نسرین احمدی را به محل نشست ما آوردند و با دیدن او مهوش و دیگر فرماندهان حاضر در جلسه سعی کردند به نوعی نسرین را از تصمیم خود منصرف سازند اما نسرین بسیار مصمم بود و از ابتدای شروع جلسه تا آخر که از ساعت یک بعد از ظهر شروع و تا ساعت هشت شب ادامه داشت همچنان در تصمیم خود پایدار ماند و بعد از بحث و جدل های فراوان نسرین اظهار داشت که به هیچوجه تمایل قلبی و ذهنی برای ماندن در تشکیلات ندارد و می خواهد سازمان هر چه زودتر زمینه خروج او را از قرارگاه اشرف فراهم کند. در حوالی ساعت هشت شب بود که ناگهان مهوش سپهری بسیار عصبانی شد و با میله آهنی که از قبل آماده کرده بود به نسرین حمله ور شد و آنقدر میله آهنی را بر سر او زد که نسرین روی زمین افتاد و به حالت اغماء فرو رفت. یکی از فرماندهان با دیدن این صحنه به مهوش سپهری گفت تا او را به بیمارستان منتقل کنند اما مهوش در کمال خونسردی گفت نسرین خود را به موش مردگی زده است و لحظاتی بعد مشاهده کردیم که نسرین قلبش از کار افتاد. من که خود ناظر این جریان وحشتناک بودم بسیار وحشت زده شدم و مات ومبهوت به جسد بی جان نسرین که دقایقی قبل زنده و سر حال بود خیره شده بودم که بلافاصله مهوش به چند تن از فرماندهان حاضر در اتاق دستور داد تا جسد نسرین را از آنجا ببرند. دو ساعت بعد دوباره مهوش سپهری حاضران در جلسه را به دفتر خود احضار کرد و گفت نسرین احمدی به علت سابقه بیماری سکته مغزی کرده و به ما هشدار داد تا در این مورد با کسی سخن نگوئیم و هنگام بدرقه ما از دفترش گفت: شتر دیدید، نه دیدید.!!!
***
قربانیان فرقه – ۲
به قتل رساندن ۷ نفر از اعضا به جرم نفوذی
درسال ۱۳۷۳ فرقه رجوی به دستور شخص رجوی در یک عمل غیر منتظره اقدام به بازداشت و زندانی کردن حدود ۵۰۰ تن از اعضا و کادرهای نزدیک خود می کند. دلیل این امر را نگرانی و ترس از نفوذ به داخل تشکیلات قلمداد کرده و با این بهانه از اعضا ناراضی و ضعیف خود زهر چشم گرفته و بنوعی قدرت نمایی می کند.
آنچه که بعدا” از هدف این کار برای اعضا زندانی شده و مسئولین سازمان مشخص شد. انجام یک مانور و قدرت نمایی ننگین توسط رجوی بود که به چند دلیل انجام شد. اولا احساس خطر برای جان خودش که نگران نفوذ نیروهایی از طرف ایران بدرون تشکیلات بود که به این ترتیب خودش را مجاز دانست که صرف همین احساس خطر، صدها نفررا به داخل بازداشتگاه های مخوف خود بکشاند. دوما” یک مانورقدرت نمایی برای اعضای ناراضی بود که براحتی زیربار بحث باصطلاح انقلاب و تشکیلات فرقه ای نمی رفتند و اشکالات و انتقادات را مطرح می کردند … و سوم با این روش می خواست قدرت تشکیلاتی و باصطلاح رهبری مطلقه خود را به رخ اعضا بکشد تا دیگر کسی جرئت مخالفت کردن نداشته باشد.
این عمل باعث شد چهره دیگری از رجوی وماهیت اصلی اش برای تعداد بسیاری نمایان شود و دیگربه او به عنوان رهبر و فرد با صلاحیت نمی نگریستند،کسی که درقدم اول بخاطر حفظ جان خودش حاضرشده بود چند صد تن از اعضایش را به زندان و شکنجه گاه بفرستد و تعدادی را هم قربانی نماید و عده ای از سرسپردگان را هم به زندانی و شکنجه کردن دوستانشان وادارنماید. در آخر هم ازهمه این افراد بخواهد این کارشنیعی که به دستور وی انجام شده بود را تایید نمایند و ازخودشان هم انتقاد نمایند که همکاری لازم را نکرده اند..! این عمل باعث جداشدن تعداد زیادی از اعضا در سال های بعد شد که به افشای این حرکت خیانتکارانه پرداختند.
طبق اطلاعات موثقی که تا کنون اعضا جدا شده افشا نمودند و اکثرا خود در سال۱۳۷۳ در درون فرقه زندانی شده و زیر فشار و شکنجه و تحقیر قرار گرفته بودند حدود ۷نفر در این واقعه بطرز دلخراشی کشته می شوند که اسامی آنها بشرح زیر است:
۱٫قربانعلی ترابی اهل شمال در اثر شکنجه و فشار های طاقت فرسا در میان دستان بقیه دوستانش جان می سپارد (یکی از خواهران وی به نام مریم ترابی دراثر شکنجه های طاقت فرسا و کشته شدن برادرش روانی می شود و هم چنین خواهر دیگرش نیز چند ماهی به همین اتهام نفوذی در درون سازمان زندانی شده بود.)
۲٫پرویز احمدی سال ۷۳ و در همین زندان های تشکیلات کشته شد
۳٫فرهاد طهماسبی اهل تهران.در زندان سال ۱۳۷۳ و در زیر شکنجه بقتل رسید
۴٫جلیل بزرگمهر اهل کرمانشاه بعد از آن واقعه ناپدید می شود (برادرش خلیل و خواهرش طوبی بزرگمهر در همان سال ۷۳به اتهام نفوذی دستگیر و چندین ماه تحت شکنجه و آزار و اذیت زیادی بودند)
۵٫الیاس کرمی اهل ایلام در زندان های تشکیلات کشته شد.
۶٫حمزه حیدری که خلبان نیروی هوایی ایران بوده و در سال ۱۳۶۸ به عراق آمده بود بعد از آن ناپدید می شود.
۷٫ علی خوشحال
آنچه موجب حیرت همگان شد و از شقاوت های رجوی می باشد. قرار دادن اعضا در مقابل همدیگر بوده بطوریکه تعداد زیادی از مسئولین همین تشکیلات کار زندانبانی و شکنجه و فشار بر روی اعضا زندانی شده را بعهده داشتند.
اسامی برخی از زندانبانان که در شکنجه افراد زندانی دست داشتند عبارت بودند از:
میرحسین موسوی نیا (فاضل)،حسن حسن زاده محصل،مجید عالمیان، مختار جنت صادقی، نریمان عزتی، سید محمد سادات دربندی(عادل)، محسن امینی، حمید یوسفی، حجت بنی عامری(حکمت)، حسن رودباری، اصغر قدیری معروف به (حسین اصفهانی)، نادر رفیعی نژاد، محمد رضا محدث، محمد شعبانی(باقر)، فریدون سلیمی، بهمن کامیاب شریفی،حسین فرزانه سا… شهین حائری، فاطمه خردمند، سعیده شاهرخی،فریبا خداپرستی، سپیده ابراهیمی، محبوبه جمشیدی، پری بخشایی، لیلا سعادت نژاد، ناهید صادقی، کبری حسن وند، حشمت تیفکتچی، فخری امیرعلیپور، و انسیه نوید، شهره عین الیقین و …