مصاحبه سایت ایران قلم با محمد حسین سبحانی – بررسی خروج کامل نیروهای سازمان مجاهدین بعد از سه دهه از عراق و ورود به آلبانی
هنوز زخم های خشونت و مبارزه مسلحانه التیام نیافته است
چرا مجاهدین خلق به این نقطه رسیده اند؟
ایران قلم: ببخشید آقای سبحانی وسط صحبتتان آمدم ولی این شکست که دیگر تازگی ندارد، در صحبت های خودتان هم بود که استراتژی ارتش آزادیبخش با برقراری آتش بس بین ایران و عراق در جنگ هست ساله ؛ عملا بعد از عملیات فروغ جاویدان در سال ۱۳۶۷ این استراتژی شکست خورد، پس دیگر الان موضوع جدید و شکست جدیدی برای مجاهدین خلق بعد از خروج کامل نیروهایش از عراق و استقرار در آلبانی محسوب نمی شود.
محمد حسین سبحانی: بله درست می گویید. چه زمانیکه سازمان در عراق بود و چه حالا که اجبارا از عراق خارج شده است، استراتژی سازمان مجاهدین به بن بست رسیده بود. مگر استراتژی سازمان این نبود که با ارتش آزادیبخش از مرزهای ایران و عراق عبور کند و باصطلاح یک قیام عمومی را سازماندهی کند و خلاصه خود را به تهران برساند؟ این عملا همانطور که گفتم چه سازمان در عراق بود و چه حالا که خارج شده است به بن بست رسیده است. اما در توضیح بیشتر برای پاسخ به پرسش شما باید بگویم که شکست و بن بست استراتژیکی سازمان مجاهین را کسانی که بیرون از سازمان بودند و از بیرون به استراتژی و عملکرد این سازمان نگاه می کردند، متوجه می شدند یا کسانی که در درون تشکیلات منتقد بودند و از این فرقه جداشدند و بهای آن را هم با زندان و شکنجه پرداختند. ولی بسیاری از نیروهای درون تشکیلات به دلیل مغزشویی و تبلیغات رهبری تشکیلات و فقدان اخبار و اطلاعات هنوز در این توهم بسر می بردند که روزگاری شرایط سیاسی در عراق می چرخد و یک دولت متمایل به سیاست های حکومت صدام حسین بر سر کار می آید و آن موقع موتور حرکت ارتش آزادیبخش دوباره روشن می شود، دوباره سلاح هایمان را تحویل می گیریم. مسعود رجوی حتی در نشست های تشکیلاتی بعد از خلع سلاح شدن توسط نیروهای آمریکایی اینطور وانمود می کرده است که ما سلاح خود را امانت نزد آمریکایی ها گذشاته ایم. به نظر من و شما شاید این موضوع خیلی عجیب باشد و این پرسش مطرح بشود که آیا هنوز اعضای سازمان مجاهدین بعد از سقوط صدام حسین چنین فکر می کرده اند که شانسی برای ” استراتری ارتش آزادیبخش ” باقی مانده بوده است؟
پاسخ به این پرسش مثبت می باشد و واقعا اکثریت نیروهای تشکیلات به دلیل مغز شویی و دلایل دیگر که ذکر کردم در چنین توهمی بوده اند و مسعود رجوی هم به این توهم دامن می زده است. تمرکز فعالیت های سازمان مجاهدین بر روی بقایای صدام حسین و کمک در سازماندهی آنها و دعوت از آنها برای آمدن به داخل پادگان اشرف و سنگ اندازی جلوی فعالیت های دولت قانونی و منتخب مردم عراق و خریدن تعدادی از نمایندگان مجلس این کشور و خط و خطوطی که منجر به ریختن خون تعداد زیادی از اعضای سازمان در اثر درگیری با نیروهای دولتی شد، همه در همین راستا بوده است و باید پذیرفت که حرف های رجوی تاثیرات خودش را برای آن بخش از اعضای مغزشویی شده داشته است. اما در شرایط فعلی با خروج کامل نیروهای مجاهدین از عراق به نظر می رسد دیگر این توهم حتی برای اعضای معتقد به رجوی هم کاملا از بین رفته است، دیگر ظرفی به نام عراق برای مجاهدین خلق وجود ندارد که توهم استراتژی به بن بست رسیده ارتش آزادیبخش را در آن دامن بزند. ولی واقعا قبل از خروج نیروهای سازمان از عراق این توهم و ظرف تشکیل این توهم برای نیروهای درون تشکیلات که همچنان به مسعود رجوی پایبند هستند، وجود داشت. برای اینکه بحث بهتر مشخص بشود مثالی میزنم. شما فرض کنید الان نیروهای سازمان مجاهدین در عراق حضور دارند و شرایط سیاسی عراق از ثبات خارج شود یا فرضا یک درگیری نظامی در عراق روی می دهد، به نظر شما رهبری فرقه مجاهدین چه نویدی را به نیروهای مغزشویی شده می دهد؟ برای من و شما و حتی نیروهای منتقد درون تشکیلات و افراد بیرون از سازمان، بله همه چیز روشن است ولی برای اکثریت نیروهای مغزشویی شده این توهم وجود داشته است. بد نیست به نکاتی که دوست عزیزمان آقای علی جهانی در صحبتی که با او داشتم، اشاره کنم که به بحث ما کمک می کند. ایشان می گفت که بعد از سرنگونی صدام حسین و خلع سلاح همه تانکها و نفربر ها را در یک محل بیرون از اشرف جمع کرده بودند تا بعدا منهدم کنند ولی سازمان برای سرکار گذاشتن نیروها هر هفته روزهای پنج شنبه که روز لجستیک در سازمان بود ما را می بردند تا این زرهی ها را سرویس کنیم و می گفتند که بزودی این سلاحها را به ما بر می گردانند و نیروهای سازمان هم این را واقعا باور می کردند.
ایران قلم: عجیب این بوده است که نیروهای آمریکایی این اجازه را هم به سازمان مجاهدین می داده است؟
محمد حسین سبحانی: البته عجیب نبوده است چون فرمانده هان آمریکایی پادگان اشرف در آن مقطع، همین دو سرهنگ آمریکایی هستند که از همان موقع خریداری شدند و هم اکنون نیز در متینگ های مجاهدین نیز پای ثابت هستند. اما دوستمان علی همچنین می گفت که سازمان در نشست ها به اعضا می گفته است ارتش آمریکا یک تانک خودش را آورده در مرکز خواهران که جدا از سایر مراکز بود و دارند به خواهران آموزش می دهند و بعضی از نیروهای ساده باور کرده بودند که احتمالا بزودی توسط ارتش آمریکا با زرهی های مدرن تجهیز شده و به جنگ با حکومت ایران می رویم.
ملاحظه می کنید که حضور مجاهدین خلق در عراق، چه در اشرف و چه در لیبرتی، ظرفی بوده است که توهم اعضا را برای باصطلاح روشن کردن دوباره موتور ارتش آزادیبخش دامن می زده و بدین شکل نیروهای مغز شویی شده را در ساختار فرقه سرپا نگاه می داشته است و خروج از این ظرف، یعنی عراق، به همه چیز پایان داده است، حتی وجود رهبر فرقه مجاهدین. مسعود رجوی نمی دانست که مستی قدرت او را سرانجام به زمین خواهد زد، او بر اسب سرکش قدرت در درون تشکیلات چنان سوار شده بود که چهار نعل می تاخت و هر کس که در مسیرش قرار می گرفت و فکر دگر می کرد، تمام هستی و وجود او را له می کرد. ولی اکنون این اسب قدرت آنچنان او را به زمین زده که دیگر او بر نمی خیزد، نه قدرت برای او مانده است و نه زندگی، او در یک کمای کامل مغزی فرو رفته است.
ایران قلم: به مسعود رجوی اشاره کردید؛ اخبار مختلفی در مورد زنده یا مرده بودن وی منتشر شده است و مریم رجوی هم اخبار و اطلاعات دقیقی در این مورد به اعضای سازمان مجاهدین و افکار عمومی نمی دهد که خلاصه مسعود رجوی چه شد؟ تحلیل شما از سر نوشت مسعود رجوی چیست؟ آیا فکر میکنید مسعود رجوی زنده است یا مرده؟
ادامه دارد…