فحاشی های باند رجوی، خللی در عزم بزرگ ما ایجاد نمیکند!

از متن نوشته ی  منسوب به خانم فاطمه علیزاده که در مطبوعات رجویه منعکس شده، چنین برمیآید که او یک اسیر این باند ضد ملی بوده و برادرش نامه ای خطاب باو منتشر کرده وانجمن نجات هم به حکم وظیفه ی ذاتی اش، اقدام به نشر نامه ی این برادر کرده است.

عنوان نوشته ی مورد بحث " باز هم گدایی وزارت بدنام " که در قسمتی درآن آمده است:
" مجددا مطلبی تحت عنوان نابرادری من در سایت انجمن نجاست رژیم خواندم… چرا به یک وطن فروش بی عرضه اینهمه آویزان شده اید و چرا یک مرتبه رگ دلسوزی و مرحمت ولطف شما برای من، قولنج کرده و از اینکه بقول شما در آلبانی سرگردان شده ام، دل نازکتان اینطوری سوخته و جزغاله شده است "؟!
واژه ی نابرادری، واژه ی مانوسی برای ما خانواده های گرفتاراست ودرمورد صد نفر ازماها بکار رفته وبنظر می رسد که این نوع نامه هاتوسط یک فرد و به نیابت ازهمه نوشته میشود وچه بسا که کسی که امضایش پای این نامه ها گذاشته می شود، اطلاعی از نامه ی اعضای خانواده ی شان نداشته و جوابی هم ازطرف آنها درکار نبوده است!
دراین میان مهم نحوه ی برخورد رجوی ها با خانواده ها ومیزان کینه ای که ازآنها دارند، قابل تامل تربوده ومشاهده میشود که رهبران این باند و نویسنده یا نویسندگان این نوع جوابیه؟؟!! ها از لمپنی ترین ادبیات ممکن درحق خانواده ها استفاده میکنند!!
درادامه:
" هان چرا؟ و راستی چرا برای جوانان ایران که دسته دسته آنها را دار میزنید هیچ دلی نمیسوزانید؟ چرا برای کودکان بیگناه ایران که گل وجودشان به یمن حکومت کثیف شما نشکفته در خیابانها و کوچه ها پرپر میشود و حتی بدنیا نیامده حراج میشوند، دلی نمیسوزانید…"؟
اگر منظور برادر فاطمه خانم است، شاید ایشان عاطفه ای نسبت به قاتلین وقاچاقچیان اعدام شده ندارد و دلی برای آنها نمی سوزاند!
اصلا ممکن است این برادر مورد لعن ونفرین قرار گرفته، اهل مسائل اجتماعی نباشد واین بدان معنی نیست که او حق نامه نوشتن به خواهرش را نداشته باشد!
ما انسان های زیادی سراغ داریم که توجهی به مشکلات دیگران نداشته و بجای آن عواطف شدید خانوادگی دارند که قابل توهین وناسزا هم نیستند!
یا اصلا این برادر تحلیل متفاوت تری نسبت به تحلیل های باند رجوی دارد و مسائل را آنطور نمیبیند که رجوی ها میبینند وآیا دراین صورت اوباید در شنیع ترین شکل لجن آلوده شود؟!
دوباره میخوانیم:
"… اما من فاطمه علیزاده همانطور که گفتم در 28 سال پیش برای فدیه کردن جان، زندگی، مال، مقام و همه چیز پا در راه آزادی و آرمان پاک و توحیدی رجوی گذاشتم. نه برای جاه و مقام و خلبانی! افتخار من از ابتدا تا به آخر، مجاهد بودن و مجاهد مردن است، همان که شما را تمام قامت میترساند و میلرزاند و همین بالاترین افتخار من است… و بودن در رکاب رهبری پاکم مسعود و مریم… ".
کدام اقدام باند رجوی درراستای آزادی است که این خانم باید درراه آن از جانش بگذرد؟
درکجای جهان وبرابر کدام جهان بینی انسان محور، کارهای مسعود ومریم را که برهم زدن اساس خانواده ها، تشکیل حرمسرا برای یک نفر، محروم کردن اعضا ازابتدائی ترین حقوق انسانی، خیانت به منافع ملی با شرکت درجنگ عراق علیه ایران، جاسوسی برای امپریالیزم وصهیونیزم جهانی، قسمتی از آنست، پاک وتوحیدی به حساب میآید؟!
مریم ومسعود چه کاری بیشتر ازاین میتوانستند بکنند که به ناپاک وخائن تبدیل شوند؟!
ویا  معنی لغات واژه ها بطور 180 درجه ای عوض شده وما ازآن اطلاع نداریم؟!
ما بارها اعلام کرده و دوباره میکنیم که ما فردی با مشخصات مجاهد بودن درتشکیلات رجوی را برسمیت نمی شناسیم ومیدانیم که این عزیزان ما که اختیار خواب وخوراک شان هم در دست مریم ومامورین خاص اوست، خود آزاد نیستند وانسان غیر آزاد وکسی که سررشته ی زندگی اش ابدا در دست خودش نیست، نمیتواند برای خلق و آزادی آن مجاهدت نماید!!
گروهی از اعضای خانواده های اسرای رجوی درآلبانی
 

خروج از نسخه موبایل