فرازی از کتاب”در قلمرو سایه ها، جستارهایی در روان شناسی فرقه ها” – قسمت دوم

نوشته احسان احمدی و سمیه شاه حسینی

اصول و مکانیسم های تفکر فرقه ای
برای این که بتوانیم به یک گروه، عنوان فرقه را اطلاق نماییم این گروه باید حائز برخی از ویژگی های ساختاری باشد و نیز منطبق با اصول و مکانیسم های تفکر فرقه ای اداره شود. مهم ترین و محوری ترین اصل هر فرقه، شاید شخص محوری آن است…   به طور کلی، کیش شخصیت وقتی به وجود می آید که شخص از وسایل ارتباط جمعی، تبلیغات سیاسی و یا سایر روش ها بهره می گیرد تا از خود شخصیتی ایده ال، قهرمانانه، و گاهی شبه خدایی ایجاد کند. این کار غالباً از طریق چاپلوسی ها و ستایش هایی که امکان انتقاد کردن از آن ها وجود ندارد صورت می پذیرد.
ماکس وبر جامعه شناس، طبقه بندی سه جانبه ای از حاکمیت عرضه کرد که در آن کیش شخصیت مشابه آن چیزی است که وبر از آن به عنوان حاکمیت فرهمند (کاریزماتیک) یاد می کند. کیش شخصیت مشابه اسطوره پرستی است، با این تفاوت که کیش شخصیت توسط وسایل ارتباط جمعی و تبلیغات رسانه ای ایجاد می شود… ماکس وبر دریافت که فرقه هایی که مبتنی بر رهبر کاریزماتیک هستند، غالباً فرایند ایجاد و نهادینه سازی کاریزماهای جدید را دنبال می کنند.
روی والیس جامعه شناس استدلال می کرد که ویژگی اصلی یک فرقه، همانا فردمحوری معرفت شناسانه است، و منظور او از این اصطلاح آن بود که حوزه اقتدار یک فرقه بر هر یک از اعضایش هیچ مرز مشخصی ندارد. بر اساس تعریف والیس، فرقه ها عموماً گروه هایی هستند که جهت گیری شان به سمت مشکلات اعضا است، ساختار منسجمی ندارند، اهل مدارا هستند، غیر انحصاری اند، درخواست های اندکی از اعضایشان دارند، مرز روشنی بین اعضا و غیراعضا ندارند، ایجاد و یا لغو عضویت اعضایشان سریع است و اعتقادات پایداری ندارند و مرزهای اعتقادی شان مبهم است. والیس مدعی است که فرقه ها محصول محیط فرقه ای هستند.
در این بخش به مهم ترین ویژگی های ساختاری یک  فرقه اشاره می کنیم.
•    کنترل ذهن
•    هدف، وسیله را توجیه می کند
•    فقط باید به رهبر فرقه صداقت نشان داد
•    دنیا به دو گروه تقسیم شده: ما و آن ها
•    تمام حقیقت در فرقه است (انحصارگرایی معرفتی)
•    فقط اهل فرقه رستگارند (انحصارگرایی نجات)
•    رهبر فرقه استحقاق بهره مندی از همه ی مواهب را دارد
•    خوبی یا بدی افراد به دوری یا نزدیکی به رهبر فرقه بستگی دارد
•    به گوینده بنگر نه به گفته
•    شرایط، تعیین کننده ی همه چیز است
•    تحت هر شرایطی دیگران مقصرند نه رهبر فرقه
•    تشویق برای یک نفر، تنبیه برای همه
•    نزدیک ترین افراد در معرض بیشترین خطراند
•    همه خائن اند مگر خلاف آن ثابت شود (نگاه امنیتی به همه)
•    همه یا هیچ
•    عدم هویت مستقل فردی
•    همه برای یک نفر
•    راززدایی از عالم (تقلیل مفاهیم متعالی به مصادیق جزئی)
•    نگاه ابزاری به انسان
کنترل ذهن:
در اوایل دهه 1970، جنبشی سکولار علیه گروه های فرقه ای شکل گرفت. سازمان هایی که جنبش ضد فرقه (ACM) را به راه انداخنتد غالباً خانواده های کسانی بودند که دین خود را با پیوستن به این فرقه ها تغییر داده بودند. این خانواده ها معتقد بودند که عزیزانشان به خواست خودشان قادر به ایجاد تغییرات چندانی در زندگیشان نیستند.
برخی از روانشناسان و جامعه شناسانی که در این حوزه کار می کردند، دلیل این نظر خانواده ها را این می دانستند که برای وفادار نگاه داشتن اعضای فرقه ها از روش های شست و شوی مغزی استفاده شده بود. این اندیشه که فرقه ها اعضای خود را شست و شوی مغزی می دهند به یک مضمون واحد منتقدان فرقه ها تبدیل شد. حتی در لایه های افراطی تر جنبش ضد فرقه از روش هایی موسوم به برنامه زدایی اجباری اعضای فرقه ها به عنوان روشی مرسوم یاد می شد. در رسانه های ارتباط جمعی و در بین عموم مردم، لغت "فرقه" مفهوم ضمنی منفی پیدا کرد. این لغت یادآور اقداماتی چون آدم ربایی، شست و شوی مغزی، سوء استفاده روانی، سوء استفاده جنسی و سایر رفتارهای مجرمانه و نیز کشتار جمعی بود.
عموم افراد فکر می کنند که فرقه ها فقط گروه های مذهبی را شامل می شوند. تعریف جدید یک فرقه به کنترل ذهن برمی گردد. به همه ی گروه هایی که از شیوه های کنترل ذهن و روش های منحرف جذب نیرو استفاده می کنند، "فرقه" اطلاق می شود. از نظام اعتقادی یک مذهب، غالباً به عنوان ظرفی برای پوشش این روش ها استفاده می شود، اما همین شیوه ها هستند که از گروه، یک فرقه می سازند.
کنترل ذهن به معنای رشته ای از روش های روانشناختی است که رهبران فرقه برای کنترل کردن اعضای خود به کار می برند. کنترل ذهن وسیله ای سحرآمیز نیست. به عبارت دیگر کنترل ذهن افراد را به ربات های کنترل از راه دور تبدیل نمی کند بلکه تأثیر غیرصادقانه ای است که به طور مخفیانه بر روی اعضای فرقه، اعمال می شود. بنابراین کنترل ذهن بیشتر از آن که نوعی نیروی غیر قابل مقاومت باشد که در فیلم ها نشان داده می شود، شبیه به یک اسلحه است. رهبران فرقه اسلحه "کنترل ذهن" را به سمت یک عضو نشانه می روند و می گویند: "اگر از ما پیروی نکنی، به جهنم می روی"، "اگر به ما پول ندهی، در تجارتت شکست می خوری".
بر طبق شهادت های اعضای سابق فرقه مجاهدین خلق، "اسلحه کنترل ذهنی" که غالباً از سوی رهبران فرقه استفاده می شود هراس است از "اعدام شدن توسط رژیم ایران"، "دستگیر شدن توسط مقامات عراقی و بازگردانده شدن به ایران"، "برچسب خوردن به عنوان فردی مشکل دار که مسائل جنسی و فکری دارد."
…منتقدان فرقه ها، مثلاً اعضای جنبش ضد فرقه، تمایل به این دارند که فرقه را به منزله گروهی تعریف کنند که گرایش به دستکاری، استثمار و یا کنترل اعضایشان دارند. عامل های ویژه ای که برای رفتارهای فرقه ای برشمرده می شوند عبارتند از: کنترل ذهنی اعضا از طریق دستکاری ساختار ذهنی و به شکل اقتدارگرایانه، ساختار کمونی جدا (ایزوله شده از جهان خارج) و تمامیت خواه، تبلیغ ایدئولوژیک شدید، برنامه های منظم تلقین، و بقا در طبقه متوسط جامعه…
" کنترل ذهن" در واقع بیانگر آن است که ذهن یک فرد را می توان به صورت خودکار، از طریق برخی عوامل خارجی تحت کنترل قرار داد و یا این که افکار را می توان به طور مصنوعی و هیپنوتیک در ذهن یک فرد کاشت. هر فرقه اعضای خود را در درجه اول از طریق ترویج و تلقین یک نظام اعتقادی سلسله مراتبی در ذهن آنان کنترل می کند تا این که فرد محدودیت های استفاده از روش های خارجی و فیزیکی را برگزیند. این نظام اعتقادی، خود عامل اصلی فعال در کنترل ذهن فرقه ای است.
فرقه ها نظام های اعتقادی خود را فعالانه رواج می دهند و بازاریابی می کنند. شرکت های تجاری از تکنیک های بازاریابی و روابط عمومی در تبلیغ یک تصویر آرمانی از محصول و خدمات خود به مصرف کنندگان بالقوه استفاده می کنند و فرقه ها نیز تا حد زیادی همین کار را انجام می دهند. با این حال، تفاوت یک شرکت تجاری با فرقه این است که محصولات هر کدام، و تبعات ناشی از خرید و استفاده از محصولشان، ماهیتی کاملاً ذهنی و نامحسوس دارد. "محصول"ی که توسط یک فرقه بازاریابی می شود، یعنی نظام اعتقادی آن، با نگرش ها و برنامه های رفتاری ای همراه است که بخشی از این نظام اعتقادی هستند.
فرقه ها درون ذهن یک فرد، عمل می کنند. این واقعیت که فرقه ها در ذهن یک شخص عمل می کنند، عواقب بسیاری در پی دارد. ذهن شخص (یا آگاهی) چیزی است که تعریف کردن و اندازه گیری آن بسیار دشوار است و از این رو، سنجش تغییرات و تحولات ذهنی در یک شخص با استفاده از روش های مرسوم تحقیق علمی و نظری، تقریباً ناممکن است…
عموماً کنترل شدید ذهن، تنها بر روی افراد گزینش شده ای اعمال می شود که تصور می رود نه تنها پذیرای آن هستند بلکه از چیز ویژه ای برخوردارند که رهبر گروه خواهان آن است. این چیز گاهی اوقات، پول یا رابطه جنسی یا شاید مهارت های عملی یا تجاری است که به منظور گسترش گروه و یا فراهم آوردن پول، مطلوب رهبر گروه قرار می گیرد. اکثریت اعضا به طور خاص موضوع هدف نیستند و نسبتاً به آرامی شست و شوی مغزی داده می شوند. شخصی که به میزان سطحی تری درگیر شده باشد، ممکن است اعتقاد به آنچه را که در سطوح متعهد عضویت در جریان است دشوار بیابد. اعضایی که به  طور خاص موضوع هدف نیستند و آنان که از گرمی و دوستی گروه برخوردارند بدون آن که در معرض سمت تیره تر آن قرار بگیرند، تمایل دارند که گروه را خوب بدانند و انتقاد از آن ممکن است این افراد را به تحیر و شگفتی وادارد. از این اعضای مثبت و حامی، می توان به عنوان یک سپر روابط عمومی برای مقابله با هرگونه اتهام علیه گروه و جلب اعتماد اعضای جدید استفاده کرد. در این صورت، به سادگی می توان بر منتقدان فائق آمد و انتقاداتشان را بی اعتبار ساخت.
به عبارت دیگر، شست و شوی مغزی یک روند طولانی مدت از اقناع و تسلیم فرد در برابر افکار و عقایدی است که از طرف مقابل به صورت مداوم به او تزریق می شود. این روند بسته به تلقین پذیری افراد ممکن است کوتاه مدت یا بلند مدت باشد.

محمدی

خروج از نسخه موبایل