در سالهایی که درتشکیلات فرقه رجوی بودم همواره یک سوال ذهن من را بخود مشغول کرده بود که چرا رجوی علیرغم تهدیدات جدی نظامی رژیم ایران دستور تخلیه پایگاهای سازمان را صادرنکرد وفرمان به خروج موسی خیابانی از ایران را نداد. تا بالاخره فرصتی بدست آوردم و با فرمانده ام این سوال را مطرح کردم. فرمانده ام درحالیکه از این سوالم قدری متعحب شده بود گفت که فدا از نقطه بالای سازمان به حرکت ومبارزه ما شتاب بیشتری میده و مردم می فهمند که مابرای آزادی آنها از نقطه رهبری هم پرداخت میکنیم. از لحن جوابش فهمیدم که پاسخ او نه از ته دل بلکه یک پاسخ دیکته شده از طرف رجوی است.
رجوی که با فداکاری وخون فشانی مردم از زندان آزاد شده بود بعد از آزادی تحت تاثیر فضای باز سیاسی دچار جوگرفتگی شد و به یکباره خود را رهبرانقلاب نامید و بدنبال سهم خواهی و قبضه کردن اهرم های قدرت برآمد.
او برای هیچکس درامرانقلاب سهمی قائل نبود.او ابتدا از آنجایی که قدرت مقابله با رهبرانقلاب را بدلیل محبوبیت اجتماعی و طیف گسترده هوادارانش را نداشت به دروغ خود راهمگام و در خط رهبری انقلاب جا زد تا بتواند زمان بخرد ولی بعد از اینکه ماهیتش رو شد به مقابله با نهادهای انقلاب و رهبری آن پرداخت واین تخاصم هزینه های سنگین مالی و جانی بجا گذاشت.
درگام بعد دامنه تنگ نظری ها و قدرت طلبی و خود کامگی رجوی به مناسبات داخلی و تشکیلات فرقه ایش کشیده شد. حذف موسی خیابانی و تلاش برای تبدیل ساختار تشکیلات سازمان به یک فرقه کنترل ذهن در همین راستا صورت گرفت. برای پیشبرد این خط رجوی شیوه هدف وسیله را توجیه میکند را بکار گرفت و این چنین و در راستای تثبیت خود کامگی و خوی قدرت پرستانه او موسی خیابانی درگام اول وبدنبالش علی زرکش و مهدی افتخاری از دور خارج گردیدند ولی از آنجایی که هیچگاه بارکج به مقصد نخواهد رسید رجوی بزعم تمامی خیانت ها وجنایت هایش از صحنه خارج و به سرنوشت سیاه و نامعلومی گرفتار آمد.
س – اهوازی