جابرزاده انصاری هم فوت کرد!

به جرات می توان گفت که محمد علی جابرزاده انصاری با نام مستعار قاسم٬مغز متفکر و تئوریسین سازمان مجاهدین بود.او طی سالیان متمادی از مسئولین ارشد سیاسی سازمان بود و مشخصا مسئولیت تبلیغات سازمان  که شامل نشریه ٬ رادیو٬ تلوزیون و بولتن های خبری و… بعهده او و ستاد تحت مسئولیت او بود! او کسی بود که هرگاه در نشستی مسعود از پس جمع و جور کردن بحث برنمی آمد یا به قول معروف حریف بحث نمیشد٬او با زیرکی پشت میکروفن می آمد و طوری که خیلی هم ضایع نباشد٬ بحث را جمع و جور می کرد. به خاطر دارم در نشستی خود رجوی به زبان خودش گفت: تنها کسی که بعضا برای بعضی از موضع گیری ها احتیاج به مشورت با اودارم ٬قاسم است!او نزدیک به 50 سال از عمر خود را در سازمان سپری کرده بود و به شدت مورد اعتماد رجوی بود. علارغم اینکه در سال  1374 که بحث جدیدی در خصوص انقلاب پوشالی مجاهدین به نام بند "د" به راه افتاده بود٬ اوهم مانند بسیاری از مسئولین سازمان با این بحث جدید٬مخالف بود و حتی برای مدتی از مواضع بالای مسئولیت هم به زیر کشیده شده بود.

موضوع این بند از انقلاب به اصطلاح درونی مجاهدین از این قرار بود که تمامی مردانی که سالیان سال در مواضع بالای مسئولیت بودند٬ بایستی این مسئولیت ها را به زنان تحویل می دادند و به عنوان تحت مسئول مشغول به کار می شدند! برادر قاسم هم که شدیدا با این موضوع مشکل داشت و اساسا به دلیل شخصیت خیلی جدی و به قول معروف مردانه اش٬ حاضر به پذیرفتن این  خاله بازی ها نبود و به این اعتقاد داشت که مبارزه جدی تر و خشن تر از آنی است که بخواهیم اینگونه با آن برخورد کنیم. اما رجوی که اساسا دنبال پیشبرد خط و خطوط خودش بود و بااین کار می خواست جلوی انشعاب در سازمان را بگیرد٬بی توجه به این نکات کار خودش را پیش برد و هرکسی را هم که با تصمیمات او زاویه داشت٬ به پایین ترین سطح تشکیلاتی تنزل داد!

جابرزاده انصاری نقش بسیار مهمی در سانسور اخبار داشت. کسی که اجازه نمی داد در یکان ها به جز اخباری که توسط سازمان مورد تایید است٬ خبر دیگری از خبرگزاری های درجه 1 دنیا پخش شود. تمام نیروها مجبور بودند تنها به یک بولتن خبری که روزانه توسط ستاد تبلیغات تحت مسئولیت جابرزاده اداره میشد٬ اکتفا کنند! همچنین بنا به گفته بچه هایی که در زندان های سازمان بودند٬او به همراه مهدی ابریشمچی و تعدادی از نفرات سرسپرده دیگر٬ مسئولیت شکنجه نفرات مسئله دار و کسانی که قصد خروج از سازمان داشتند را به عهده داشته است.

جابرزاده انصاری در تمامی نشست های سازمان به عنوان یک عربده کش قهار به وسط میدان می آمد و با تحت فشار قراردادن بچه هایی که حاضر به پذیرش بحث های سراسر پوشالی و غیر واقعی مطرح شده توسط مریم یا مسعود نبودند٬ وفا داری و سرسپردگی خود را به رجوی بیش از پیش به نمایش میگذاشت و بااین کارش برای خود امتیاز مثبت پس انداز می کرد!

مریم رجوی در پیامی که به مناسبت درگذشت او داد، عنوان کرد که او مجاهدی خستگی ناپذیر و بی تزلزل نسبت به مسعود بود.اکنون دیگر بر همگان روشن است که وقتی صحبت از بی تزلزل بودن میکند٬معنی و مفهوم آن اینست که او شخصی بوده که در تمامی خیانت ها و جنایت هایی که مسعود در حق مردم ایران و حتی نیروهایش داشته٬بدون ذره ای تناقض در کنار او بوده است و همدست و هم پیمان در انجام این جنایات به او کمک می کرده است! به اعتقاد من اگر بخواهیم بزرگترین ظلمی که او در حق نیروهای سازمان کرد ر ا بگوییم به فضای بسته و بی روزنه ای بایستی اشاره کرد که او در سازمان، از موضع مسئول تبلیغات به راه انداخته بود. در شرایطی که هر کودکی در دورترین نقاط کشورهای عقب مانده جهان به کامپیوتر و اینترنت و وسایل ارتباط جمعی دسترسی دارد٬ نیروهای سازمان از امکان برقراری تماس تلفنی و نگارش نامه برای خانواده خود هم محروم بودند و این دقیقا همان سرسپردگی است که مریم در پیامش به آن اشاره کرده است!

من به عنوان یک شهروند ویک انسان معمولی٬ از مرگ هیچکس حتی دشمن خود هم خوشحال نخواهم شد. خصوصا درمورد کسانی که عمری را در فرقه مجاهدین گذرانده اند. چرا که به خوبی میدانم که حتی شخصی مثل محمد علی جابرزاده انصاری هم علارغم تمام اقدامات ضد انسانی که داشته است٬ یک قربانی است.  چراکه اکنون که با عملکرد فرقه ها بیشتر آشنا شده ام به خوبی متوجه میشوم که هرچه سابقه ی بودن در یک فرقه بیشتر باشد٬غلظت شستشوی مغزی که آنها درگیرش بوده اند بیشتر میشود.

بهرحال برای ایشان هم از خدای بزرگ آمرزش و آرامش طلب میکنم و امیدوارم که خدای بزرگ از سر تقصیرات همه ما بگذرد که همگی سخت محتاج آرامش و آمرزیده شدن هستیم! بزرگترین قاضی و البته بخشنده ترین٬فقط خود خداست و اوست که بهتر از همه٬نسبت به بندگانش٬مهربان است!

مراد

خروج از نسخه موبایل