در رابطه با این سازمان، عملکردها، پروسه ها و سابقه آن بحث ها و کتاب های متعدد و سخنرانیها و جلسات بسیاری برپا شده است که عملکردها و تحولات مثبت و منفی آن توسط اعضای جدا شده آن و یا در مواردی توسط صاحبنظران و دیگر روشنفکران ایرانی در داخل و خارج کشور مورد
شاید شما خواننده محترم در خارج کشور بگویید این فرد (یعنی من) چقدر کلاسش پائین است و سطح پایین فکر میکند که دنبال حقوق یک قران ده شاهی است و شاید شأن و منزلت جداشدگان از سازمان را پایین آورده است، خصوصاً که امثال من معروف به "اردوگاهی ها" بودیم و در روابط درون سازمان یعنی افرادی با سطح فرهنگ پایین، البته من این را قبول دارم اما از شما سئوال میکنم آیا من فرهنگ پایین نبودم که 13 سال با این " انقلابیون" همراه بودم و آیا این، من نبودم که 13 سال به قول خود آنها غول دوران را از پای در آوردم و برخلاف هر جوانی دیگر بدون زن و مجرد زندگی کردم و تمام غرایض، احساسات و عواطف خود را فدا کردم. تا کی باید ادامه میدادم و این دورِ کور و مبتذل، این تکرار بیهوده را بر چه اساسی باید میپذیرفتم. سازمان را از نظر و دیدگاه جداشدگان مهندس، دکتر، نویسنده، شاعر و.. دیده اید و خوانده اید اما حالا این بار مسائل سازمان را از دیدگاه منِ اردوگاهی نیز لطفاً ببینید و به صحبت هایم گوش دهید و قضاوت کنید من که برای آنها مثل کارگر شب و روز کار میکردم و تلاش میکردم، بار بزرگ کارهای اجرایی , بیگاری ها، ساختمان سازی ها، نگهبانی ها و… همه روی دوش من و امثال من بود. من که از ترس این که مقامات رده بالا به فرهنگ من بخندند، حتی جرات اعتراض و اظهار نظر نداشتم من که مارکِ لمپن و فرد عادی حتی در مناسبات روی پیشانی ام بود، حال از شما سئوال میکنم 13 سال تحقیر کافی نبود؟! تازه من حرفی نزده بودم و اصلاً سواد اعتراض کردن را نداشتم و تنها حرف های خودشان را به خودشان، آن هم خیلی مختصر گفتم.
من به آن ها گفتم: زمانی که شما خودتان کتک میزنید، دشنام میدهید، نشست تفتیش عقاید میگذارید، زندانی میکنید، دشنام ناموسی میدهید، اجازه حرف زدن به افراد را نمیدهید , میتوانید به دیگران بگویید که این کارها را نکنید. در پاسخ به من گفتند: ما فرق میکنیم، ما نوک پیکان تکامل و ترقی هستیم، ما اسلام ناب توحیدی هستیم و راه ما تنها راه است و همه باید از ما پیروی کنند و هر کس با ما مخالفت کند سزایش اعدام و زندان و شکنجه است و من هم دچار تناقض شدم و گفتم خب طرف مقابل شما هم درست به همین دلایل این کارها را کرده است و همین حقوق را برای خودش قایل است و تأکید کردم که مگر رهبر شما در نوارهای سال 59 که برای ما پخش میکنید، نمیگوید و نمینالد که مگر ما چه کردیم، جز تحمل رنج و اسارت؟!. مگر ما مسلمان نیستیم و شهادتین میگوید، علی (ع) میگوید که شکنجه حتی روی حیوانات و سگ هم حرام است و حال بعد از 20 سال شما همان کارها را میکنید. کتک میزنید و تهمت میبندید و زمانی که ما درجواب میگوییم چرا مگر ما چه کرده ایم جز 13 سال با شما بودن و کارکردن، مگر ما مسلمان نیستیم، به دهن ما میکوبید؟! واقعاً روزگار عجیبی است!!
برشی از خاطرات یک جداشده
ع – ب