به عید نوروز 1396 نزدیک میشویم! الان درست 36 سال از آن روزی که مسعود رجوی اعلام کرد که رژیم را ظرف 6 ماه سرنگون خواهیم کرد٬ میگذرد! سال 1360 بود که او بقول خودش فاز نظامی را اعلام کرد و قرار شد که تیم های چریک شهری سازمان درکوچه و خیابان بروی کسانی که به نوعی وابسته به رژیم هستند٬ آتش گلوله باز کنند و آنها را از بین ببرند. آنها علنا در داخل تشکیلات اعلام کرده بودند که اگر هم شک داشتید که آیا کسی که میخواهید اورا ترور کنید نظامی است یا نه٬به نفع نظامی بودن او شک خود را برطرف کنید و او را بزنید چرا که انقلاب نیاز به خون دارد! اکنون دیگر همه میدانیم که بسیار زیاد از مردم کوچه و خیابان هم کشته شدند و هیچکس پاسخگوی خون این افراد نبوده است. در داخل سازمان هم همیشه گفته میشد که هرکس به نوعی برای رژیم کار میکند مستحق کشته شدن است. باین استدلال تمامی کارمندان دولت٬ کسبه بازار٬معلمین و همه و همه اگر هم کشته شوند ایرادی ندارد چرا که همه آنها بنوعی در راستای بلند تر شدن طول عمر این رژیم است!
رجوی خود بهمراه بنی صدر به فرانسه گریخت! عید پشت عید گذشت و هر بار اعلام میکردند که امسال سال آخر است و سال آینده جشن نوروز را در میدان آزادی وبا خلق قهرمان ایران خواهیم گرفت. از آن روزها سی و شش بهار میگذرد ودر این سالها هزاران تن از جوانان این کشور به خاک و خون کشیده شده اند.مسعود رجوی بعد از کشته شدن مسئولین رده بالای سازمان مانند موسی خیابانی ٬ محمد ظابطی ٬ جابرزاده و… یکه تازی خود را درسازمان شروع کرد و رفته رفته تشیکلات سازمان را به یک فرقه تبدیل نمود! تمامی شعارهای سازمان و تمامی اصول سازمان در طول زمان بدست فراموشی سپرده شد و آنچه جایگزین آنها شد٬افکار فرقه ای بود که مسعود رجوی دیکته میکرد وتوسط زنانی که شورای رهبری نامیده شده بودند٬ در سازمان ساری و جاری میشد. آنها علنا و بدون هیچگونه تعارفی میگفتند که مسعود با دنیای دیگری ارتباط دارد و حرف زدن روی حرف او٬گناه کبیره است! بخوبی بخاطر دارم که مهوش سپهری یا همان نسرین در نشستها میگفت: شما چکار خدا دارید. مسعود نماینده خدا بروی زمین است و اطاعت از او٬ اطاعت از خداست! نسرین میگفت: که مسعود هرگز اشتباه نمیکند ومسئول برادر مسعود٬خداست و او فقط بایستی در دنیای خودش باو پاسخگو باشد. ارزش این شده بود که هیچکس حتی ذهنش را بروی حرفهای مسعود باز نکند و شک کردن به حرفهای او گناه بزرگ و نابخشودنی محسوب میشد! او تمام زندگی نیروهای گیر افتاده در عراق را به سیاهی کشیده بود. تمامی مراسمهای ملی و دینی و مذهبی و… حول مسعود و مریم ترتیب داده میشد! مثلا عید نوروز و بهار که برای همه ما ایرانیان از بهترین روزهای سال محسوب میشود و هرکسی در درون خودش این اتفاق را مثابه یک نقطه شروع و سرفصل میداند٬ در سازمان به یک روز عذاب آور تبدیل شده بود. از مدتها قبل از این روز کارهای فرمالیته برای حضور مسعود و مریم بایستی انجام میدادیم. بچه ها اساسا از نوروز بدشان میآمد. چون بایستی چند برابر روزهای عادی کار میکردیم که آماده برگزاری مراسمی بشویم که قرار بود مثلا رهبری در آن شرکت داشته باشند. همه متناقض و پر از سوال از اینکه چرا بایستی درعراقی بمانیم که هیچ سرنوشت روشنی از آن نداریم و از طرفی دیگر بایستی خودمان را خوشحال و سرحال نشان میدایم و اینگونه وانمود میکردیم که هیچ مشکلی نیست! بچه های سازمان که روزگاری بهترین نفرات بودند به منبعی از تناقض و ریا تبدیل شده بودند و هیچ راه برون رفتی هم بصورت واقعی پیدانمیشد. بعضا نفراتی که سن و سالی از آنها گذشته بود و بهرحال فرقی با نفرات کم سن و سالتر داشتند را مجبور میکردند در نمایشنامه های سبک و لوسی ایفای نقش داشته باشند که همین امر هم باعث تناقض بیشتر در این افراد میشد.
بهرحال نوروز 1396 هم از راه میرسد. آنچه از سازمان مجاهدین باقی مانده است٬یک فرقه متحجر با افکار ارتجاعیست که حتی نیروهای قسم خورده خودشان هم به آنها پشت کرده اند و در درون خودشان هم دیگر هواداری ندارند. آنها حتی جرات ندارند که نیروهای خودشان را آزاد بگذارند که بدور از حفاظت و مراقبت برای ده دقیقه به خارج از محل استقرارشان تردد داشته باشند. آنها جرات ندارند که اجازه دهند نیروهایی که بیش از سی سال با آنها بوده اند٬با خانواده های خود ملاقاتی داشته باشند چرا که خوب میدادند که اگر این دیدار صورت گرفت٬هیچکس به داخل مقر آنها باز نخواهد گشت. آنها خود میدانند که چه لجن زاری را درست کرده اند!
الف عباسی