سلام اقای احمدی چندی پیش نامه بابا رو از رو سایت خوندم دوباره حالم بد شد. مامان جونمم ازدنیا رفت اما از عمو خبری نشد. امسال عیدم داره میرسه باز خبری از عمو فرامرز نشد. امسالم با چشم های منتظر باید سال جدید رو آغاز کنیم. چرا عموم صدای منو نمیشنوه! یه کلمه بعد از سی سال بی خبری چه قدر سخته بهمون بگه. بخدا هر جور خودش دوست داره اما یه خبر یه حرفی بزنه. ترکید این دلمون آخه چی می خواد از اون سازمان سی سال چی کار کردن براش که ما نمی تونیم براش انجام بدیم به چه امیدی اونجاست چی داره مگه؟ از رجوی چی دیده جز دوری ازخانواده و اتلاف عمر گران.
این حقوق بشر و نماینده ش تو امور ایران خانم عاصمه جهانگیر قبول داره که اونا مغز شویی شدن!؟
پس چرا کسی که به اونا احساس عاطفی داره برای یک دیدار این قدر سخت می گیرن. ماهم به حقوق بشر احترام میذاریم فقط کمک کنن من تو چند ساعت بهشون بگم اونی که شما فکر می کنین یا تصور دارین درست نیست! بخدا خانواده هاتون دوستتون دارن. تو ایران کاری بهتون ندارن. خونه زندگیتون هنوز هست احساس خواهرو برادری هست. دروغه که هر جا از ایران یه طناب دار براتون هست اگه قبول نکردن اونوقت من میگم عموم احساست کو. آخه عمو تو که از بابام و عموفرشاد میگن مهربون تر بودی. تو بودی که به فکر خواهر بی مادرت بودی. الان همون خواهرت چشم انتظاره. اصلا هیچی دلت برامون تنگ نمی شه. آخه قربونت برم منی که یه بار باهات حرف زدم نامه های اسارت توخوندم این همه دست و پا می زنم. هر اسیری هر جای دنیا اگه بشنوم یاد تو می افتم. با چشمای پراز اشک امسال عیدم آمد میگن مرد هست و قولش یادت چندسال پیش چه قولی دادی؟ گفتی مییایی.بخاطرمنهم شده رجوی رو ول میکنی و میای نزدمون.
تو روخدا بجنبین سال نو هم داره می رسه. سی سال زندگی کردن بدون برخورداری ازحس پدر شدن وهمسر دار شدن! به جایی رسیدین! و اون رجوی همه چیزتونو ازتون گرفت. نذارین تو سال های آینده مثل همون سی سال با چشم انتظاری که پدرومادرتونو رجوی گرفت ؛ خواهر وبردار ا و خواهر زادها وبرادرزادها رو ازتون بگیره با چشم انتظاری.
چشم انتظارت – پریسا