انالله و انا الیه راجعون
با نهایت تالم و تاثر مطلع شدیم که پدر بزرگوار آقای خلیل غلامی برمکوهی که فرزندش علیرضا غلامی برمکوهی، اسیر فرقه ی ستیزه جوی رجوی می باشد بعد از سالها چشم انتظاری دار فانی را وداع و به دیار حق شتافت. به همین منظور انجمن نجات استان قزوین این مصیبت وارده را به خانواده محترمشان تسلیت عرض نموده و برای آن مرحوم از درگاه خداوند متعال طلب مغفرت و برای سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت می نماید.
آخرین دلنوشته خلیل غلامی قبل از مرگ به فرزندش در آلبانی
من خلیل غلامی، از تاریخ 1361 خبری از فرزندم علیرضا غلامی ندارم سئوال ما بعنوان یک پدرومادر پیراز سران این تشکیلات این است؟ چرا جگرگوشه ام را آزاد نمیکنید؟ فرزندم سی دو سال بطور شبانه روزی در خدمت این تشکیلات بود ومی دانم دراین سالها فرزندم را با دروغ و حیله و نیرنگ ذهن وجسمش را به زنجیر کشیده اید چرا شما بویی از انسانیت نبرده اید؟ ما پدران و مادران هم از جگر گوشه هایمان سهم داریم حتما ً باید یکی بمیرد بعد تصویرش در سیمای نکبت بارتان پخش کنید چشمان ما به این سیما خشک شد که شاید حداقل یکبار دیگر قبل از مرگمان فرزندم را ببینم این حداقل توقع یک پدر ومار پیر می باشد اگر فرزندمان زندانی هم بود در سختترین شرایط حداقل سالی یک بار اجازه ملاقات با خانواده خود را داشت. شما همیشه در تبلیغات خود می گویید نفرات با میل خود در این تشکیلات هستند پس چرا اجازه نوشتن نامه یا یک تلفن ساده را به آنها نمی دهید؟ چرا آنها را از خانواده شان دور کرده اید؟ آیا این حق ما پدر و مادران پیر نیست که دم آخر زندگی فرزند مان را ببینیم و عصای دستمان باشد بعد شما شعار حقوق بشر و آزادی خلق سرمی دهید مگر ما پدرومادر پیر جزو آن خلق کذایی شما نیستیم ما فرزندمان را می خواهیم برای آخرین بار قبل ازمرگمان ببینیم ودر آغوش بگیریم این حق ماست.
علی جان
تواُنجایی، من اینجا بیقرارم
دل صبری توداری، من ندارم
به قربان دل صبر تو گردم
کبوتر می شوم دُرتو گردم
تودوری، من دورترتو
توخون درجگری، من بدتر تو
نمیدانم، به سوزم یا بسازم
در این دنیای غم، باکه بساز