یکی از اعضای فرقه رجوی در ارتباطی غیر مستقیم که با من داشت مطرح نمود که مریم رجوی در نشست های درون تشکیلاتی در آلبانی که به منظور ممانعت از ریزش شدید نیرو و فائق آمدن بر جو مسئله داری برگزار می نمود به بحث "انتقال بزرگ" رسید و آنرا تحولی بزرگ در مبارزات سازمان مجاهدین خلق و گامی مؤثر در رسیدن به سرنگونی نظام جمهوری اسلامی خواند.
منظور مریم رجوی از "انتقال بزرگ" جابجائی نیروهای سازمان از عراق به آلبانی است که در اواخر تابستان گذشته تکمیل گردید. او همچنین به نیروهای به شدت ناراضی و سرخورده اش وعده داده است که در انتخابات پیش رو قطعا تحولات جدی در ایران رخ خواهد داد که می توان به نحو احسن از آن در جهت سرنگونی استفاده نمود.
مریم رجوی عنوان کرده است که این "انتقال بزرگ" به مجاهدین خلق کمک خواهد کرد تا با استفاده از فضای بوجود آمده در مقطع انتخابات به فرصت های بزرگی دست پیدا کند و به این ترتیب خیلی راه ها در برابر سازمان باز خواهد شد که در عراق امکان آن به هیچ وجه وجود نداشت.
اما سؤالی که در ذهن اعضا شکل گرفته و پاسخ قانع کننده ای تاکنون به آن داده نشده این است که پس چرا در گذشته اینقدر در برابر این "انتقال بزرگ" مقاومت صورت گرفته و چرا روند آن بدلیل کارشکنی های فرقه رجوی و علیرغم خواست ملل متحد و دولت عراق 4 سال به طول کشیده است. راستی چرا سازمان زودتر این، تحول شگرفت را بوجود نیاورد.
در جریان هستیم که مسعود رجوی تا توانست در برابر انتقال از اشرف به لیبرتی و همچنین انتقال از لیبرتی به آلبانی مقاومت کرد تا نهایتا مجبور شد در برابر فشارهای بین المللی کوتاه بیاید و تن به این انتقال بدهد. رجوی با عنوان "ویروس سه نقطه" حتی فکر کردن به انتقال به کشور ثالث را خطا می دانست و با آن برخورد می کرد. حال جالب است که مریم رجوی برای جلوگیری از ریزش نیرو به آن عنوان "انتقال بزرگ" داده و آنرا سرمنشا تحولی عظیم در حرکت سازمان برای سرنگونی نظام دانسته است.
واقعیت اینست که مسئله داری و ناامیدی در سراسر سازمان، خصوصا در میان طیف های سابقه دارتر و مسئولین، موج می زند و تمام تلاش مریم رجوی برای فائق آمدن بر این موج نارضایتی، از دیدار با سناتور آمریکائی حامی تروریسم گرفته تا نشست های مطول تشکیلاتی و عملیات جاری، به جائی نرسیده و مشکلی حل نکرده است.
مریم رجوی باید قبل از همه این حرف ها پاسخ بدهد که آنهمه پافشاری برای ماندن در عراق و به کشتن دادن افراد در اشرف و لیبرتی و آنهمه رنج و سختی که در این سالیان بر اعضا وارد کرد به چه منظور بود و آیا به هیچ موجه امکان این "انتقال بزرگ" قبل از همه اینها فراهم نبود و چرا سازمان تمامی ناکامی ها و شکست های خود را به عنوان پیروزی و موفقیت به خورد اعضا می دهد و این اعضای اسیر و گرفتار در فرقه رجوی تا کی باید این اراجیف را تحویل بگیرند و عمر و زندگی خود را به بیهودگی بگذرانند و با امید های واهی سر کنند.
همه می دانند که تنها مزیت فرقه رجوی بر سایر گروه های اپوزیسیون داشتن ارتشی مسلح در مرزهای ایران بود و خود رجوی بارها گفته بود که بدون ارتش آزادیبخش ملی و بدون عراق جائی در میان مخالفان نظام نخواهد داشت. جابجائی کامل از به اصطلاح "جوار خاک میهن" به حاشیه اروپا قطعا در هیچ شرایطی برای سازمان نقطه قوت محسوب نشده و نخواهد شد چرا که جدا از هر بحث و فحص استراتژیک، ریزش نیرو را به شدت افزایش می دهد و به لحاظ سیاسی هم در مقایسه با سایر گروهها که به همکاری با دشمن متجاوز به خاک میهن آلوده نشده اند در موقعیت به مراتب پائین تری قرار دارد.
آنچه مسلم است و از اخبار رسیده مشهود می باشد اینست که مسئله داری و نارضایتی و ریزش نیرو در فرقه تروریستی رجوی ابعاد وسیعتری به خود گرفته و تمامی تلاش های مذبوحانه مریم رجوی و دیگر مسئولین بالای سازمان نتوانسته مانع از آغاز روند فروپاشی در این فرقه مخرب گردد.
ابراهیم خدابنده