هنگامی که نیروهای آمریکایی در کمپ اشرف مستقر بودند فضایی ایجاد شد تا فرقه بتواند در پهنه اجتماعی در عراق به صورت مستقیم فعالیت کند، به همین دلیل رجوی سازمان کار جدیدی ایجاد کرد کار با مردم عراق، ارتباط با مردم عراق و دعوت آنها به اشرف، در هر مقری، ستادی به نام ستاد اجتماعی تشکیل دادند و فرقه برای پیشبرد کارش مجبور شد برای نیروهایش آموزش زبان عربی بگذارد تا بتوانند با نیروهای عراقی دیالوگ داشته باشند به قول خودشان آنها را تغذیه کنند علاوه بر کتاب و جزوات به زبان عربی، گفتگوها و بحث های دو طرفه با نیروهای عادی عراق، در این بحث ها همواره تلاش می کردیم به عراقی ها بقبولانیم که دشمن یک شما ایران و بنیادگرائی است نه آمریکا و اشغال آنها به خاک عراق، در یک کلام برای این که فرقه خودش را نزد آمریکائی آدم خوبی جا بزند در این رابطه دست از همه شعارهای گذشته اش یک شبه کشید حتی در کتابخانه ها کتاب ها و جزواتی که مواضع ضد امپریالیستی جریان فرقه را بیان می کرد را جمع کردند و سرودهای ضد آمریکائی که هر روز تا قبل از اشغال عراق از بلندگوهای داخلی مخصوصاً هنگام کار جمعی پخش می کردند را تماماً تصفیه کرده و دیگر اثری از آن باقی نماند تا مبادا عمو سام را ناراحت کنند، ضمناً اشاره کنم برای فرماندهان آمریکائی آن چنان سفره های رنگین پهن می کردند واقعاً غذاهای شاهانه و مجلل می چیدند آن چنان پذیرائی از آنها می کردند فکر نکنم توی کاخ سفید اینچنین پذیرائی می شدند، فرقه تلاش کرد تا با این شگرد آنها را نمک گیر کرده و به ازاء اش دست فرقه را در عراق باز بگذارند تا بتواند خط اش را پیش ببرد.
هدف اصلی فرقه تثبیت خودش در عراق بود اما با این همه خوش خدمتی آمریکائی ها آنها را خوب می شناختند یک روزی آمدند مسئولیت حفاظت اشرف را رسماً به نیروهای عراقی تحویل دادند وقتی عراقی ها مسئولیت حفاظت پادگان اشرف را تحویل گرفتند دیگر فرقه قادر نبود مثل دوره آمریکائی ها نیروهای عراقی را به اشرف بیاورد و روی آنها کار کند از این تاریخ به بعد کار با جماعت عراقی به صورت ایمیلی و تلفنی شد در نهایت دعوا بالا گرفت و منجر به درگیری شد از درگیری شش و هفت مرداد گرفته تا 19 فرودین 90 و غیره…خلاصه آن همه کشته و مجروع به دلیل این که رجوی خط اش را در عراق حفظ کند که همانا تثبیت اشرف در عراق بود.
رهبران فرقه با همه خوش خدمتی که به آمریکائی ها کرده بودند نهایتاَ زیر فشار عمو سام، اشرف را ترک کرده و به لیبرتی می روند و در لیبرتی هم خیلی دست و پا زدند تا بلکه بتوانند در عراق باقی بمانند اما نشد باز هم عمو سام بی وفائی کرده آنها را مجبور می کند که عراق را ترک کرده و به آلبانی بروند، بارک الله به عمو سام با پنبه سر برید در صورتی که حتی یک قطره خون هم جاری نشد.
آن تیری که رجوی از چله رها کرد به اشتباه به جای این که در تهران بشیند در (تیرانا) به زمین نشست حالا باید به جای به اصطلاح هزار اشرف منتظر هزار پاره شدن شان باشیم و به زودی خواهیم دید.
محمدرضا گلی