درگیری های ۱۰ شهریور ۹۲ در پادگان اشرف

نوشته ای از: سین. دال. جداشده در آلبانی
الان که دارم این مطلب رو مینویسم تصاویر تک تک اونهایی که کشته شدن جلوی چشمامه. در ظاهر امر یک نیروی مسلح عراقی آنها را کشت ولی در واقع خون تموم اونهایی که کشته شدن، که چه مظلومانه کشته شدن، به گردن رجویه. در اصل رجوی همشون رو بی دفاع ول کرد توی کشتارگاه. البته درستش اینه که بگیم هولشون داد زیر کارد سلاخی. واسه چی؟ بخاطر وسیله های داخل اشرف، ای بابا، این یه حرف چرته، خودش هم میدونست یک دلار هم گیرش نمیاد، پس چرا نگهشون داشت اونجا، هیچی مسعود رجوی تشنه خون شده بود. خودش گرا میداد. چندین بار توی تماس صوتی که داشت، به قول خودشون نشست، گفت: “من متعجبم که چرا لیبرتی رو ایران میزنه اما با اشرف که بی‌دفاع تره و همش صد نفر اونجا هستند و از هر جایی میتونن برن تو، کاری نداره.”
به نظر شما آقایون روحانی و قصیم چرا از شورایی که همش زیر قبضه سازمان هست جدا شدن، اون هم بعد از این همه سال همکاری؟ اگر نوشته های اونا رو خونده باشید کامل متوجه میشید، خودشون نوشتن که توی نشستی در اورسورواز جلوی مریم رجوی بهش گفتن: “بابا بچه‌ها رو بکش بیرون خون پای این موضوع خوابیده.” مریم هم گفته میدونم. گفتن مسئولیتش با کی؟ گفته خودم قبول میکنم؟ باشه روزی که مریم رجوی توی دادگاه بخواد جواب بده. چندین بار خود مسعود رجوی گفت که کوبلر گفته فلان قدر بگیرین واسه وسایل داخل اشرف اما قبول نکرد، چون پول نمیخواست خودش هم میگفت: “من چشم بستم از اموال اشرف میدونم که پولی نمیدن ولی داریم جنگمون رو پیش میبریم.”
“جنگمون”؟ به چه بهایی؟ خون ۵۲نفر اون هم دست بسته تیر خلاص خوردن؟ رجوی بارها و بارها گفته: “خون کشته شده های ما خشک نمیشه و جوشانه.” باشه همین خونهای به قول خودش جوشان آخرش یه روزی یقه خودش رو میگیره.
خون بناحق ریخته شده بالاخره یه جا یقه نفر رو میگیره. این همه کار شکنی توی انتقال. اگر مسعود رجوی کار شکنی نکرده بود خیلی ها الان زنده بودن، خیلی ها.
 رجوی که ادعا داره سردر سازمان نوشته شده صداقت و فدا، اگر صداقت داره که ذره‌ای نداره بگه چرا اینقدر تشنه به خون هست؟
این همه خود پرستی، این همه کیش شخصیت، واقعا نوبره. فقط شانتاژ بلده و حرافی. واسه چی؟ هیچی. فقط بلده بگه الهم فشهد. همین حالا با بغض تو گلو دارم می نویسم. مثلا اگر فیلمهای حمله ۱۰ شهریور رو دیده باشید یا فیلمهای مربوط به اون طرف فیلم برداری داشت میکرد همش یه جمله به گوش می رسه”من دیدم مشکوکه”. طرف یه موبایل نداشت زنگ بزنه. به کی باید گفت؟ هی میگفت میدیدم مشکوکه. طرف خودشم باورش نمیشد شده گوسفندی که پرتش کردن تو کشتارگاه. موشک باران لیبرتی، قطعه قطعه شدن اکبر عزیزی اینقدر واسه رجوی برد نداشت تا پیکر کاک حیدر روی تخت امداد که تیر خلاص خورده بود. یا حسین مدنی و غیره. رجوی فقط و فقط یه کار بلده. سریع اسم از توی جیبش در میاره. چون میدونه چی قراره بشه. خودش همه چیز رو میرسونه به نقطه‌ای که خون ریخته بشه. سعید اخوان که واقعا حیف این جوون، سریع اسمش رو گذاشت سرخ گل که یاد مهدی رضایی توی ذهن ها تداعی بشه، و چه رحمان، چه حسن، راستی جواب دختر حسن رو کی باید بده؟ چی باید به اون طفل معصوم بگن؟ بهش بگن رجوی پدرت رو پرت کرد توی کشتارگاه؟ یا امیر مسعود و غیره. بله رجوی به این خون ها سیر نمیشه.
و اما دوباره آقایون قصیم و روحانی تنها جرمشون این بود که به مریم رجوی گفتن این خونها مسئولیتش به عهده کیه؟ بعد رجوی و دستگاه تبلیغاتی اون شروع کردن که بله اونا جاده صاف کن حمله به اشرف شدن. در حالی که تنها کسی که جاده صاف کن بود شخص خود رجوی و دارو دسته اونه که این تشکیلات جهنمی رو میچرخونن. چندین بار خود رجوی گفت که بودن نفرات در اشرف و لیبرتی حفاظت مریم رو به همراه داره چون ایران تمرکزش از روی مریم ورداشته میشه. خوب حالا خواننده خودش نتیجه گیری کنه.
با تشکر فراوان
س. د. اسیر آزاد شده از فرقه رجوی
 

خروج از نسخه موبایل