به شیر همیشه بیدار ودائما خفته که می رسیم، با یک حساب وکتاب ساده باید قبول کنیم که اودر زمان تصمیم گیریهای مهم- اعم از خدمت به دشمنان وطن واعم از اخته کردن تشکیلات - ازنظر این مرید خود، در مرحله ی" خریت" وجود داشته وبهتر بود که زمام امور سازمان بدست او داده نشود وتشکیلات را باینصورت درنیآورد!
آقای سوگند آگاهی که خود را هوادار شیر همیشه بیدار (مسعود رجوی) معرفی میکند، در رسانه های این فرقه نوشته است:
" بدتر از زندگی سگی، خیانت به آگاهی – معروف است که در روز ازل خداوند برای بشر سیوپنج سال عمر تعیین کرده بود و برای سایر حیوانات هم عمری معین شده بود. آدمیزاد که به هیچچیز قانع نیست پیش خدا شکایت برد که: «خداوندا، این سیوپنج سال کم است، مقداری بر آن بیفزا تا بتوانم عبادت ترا در آخر عمر بهجا بیاورم زیرا این سیوپنج سال برای همان اعمال چنانکه افتد و دانی! هم کفایت نمیکند. چون عنوان عبادت پیش کشید، خداوند فرمود تا از عمر یکی از مخلوقات دیگر بردارند و بر عمر بشر بیفزایند. مأمور اجرا خر را از همه ساکتتر دید، بیست سال از عمر او برداشت و بر عمر آدمی گذاشت. بنابراین عمر بشر از سیوپنج سال به پنجاهوپنج اضافه شد. اما متأسفانه چون از عمر خر بود این بیست سال بعد از سیوپنج سال را آدمیزاد ناچار شد مثل خر کار کند و جان بکند! باز محلی برای عبادت نماند. مجدداً نزد خدا شکایت برد. خداوند فرمود ده سال دیگر از عمر مخلوقی دیگر بردارند و بر عمر آدمیزاد بیفزایند. این بار نوبت سگ بود، ده سال از عمر او برداشتند و بر عمر آدمی افزودند ولی متأسفانه بازهم به عبادت نرسید زیرا این ده سال بعد از پنجاهوپنجسالگی پر از رنج و بیماری بود که آدم مرتب باید در حال “رژیم” باشد، “شراب نخورد”،”کم بخورد”،”کم حرف بزند” و هرروز به دلیل کهولت، دارو و ویتامین و هورمون و… به کار برد. دلش هم خوش باشد که زنده است. فکر کنید در این صورت آدمی چه “زندگی سگی” دارد؟ زندگیای که اگر بخواهند دوباره آن را به “سگ” برگردانند، هرگز قبول نمیکند!» (از پاریز تا پاریس، چاپ سوم، برگ ۴۷۱) نقل از منابع اینترنتی ".
اگر این دوست من که این مطلب را نوشته این نظریه ی مشعشع را قبول دارد که نوشته اش نشان داده که دارد، بهتر بود که مختصات مرحله ای را که خود درآن قرار دارد، روشن می ساخت تا باستناد بدان بتوان سیر فکری فعلی اورا مورد بررسی قرار داد!
به شیر همیشه بیدار ودائما خفته که می رسیم، با یک حساب وکتاب ساده باید قبول کنیم که اودر زمان تصمیم گیریهای مهم- اعم از خدمت به دشمنان وطن واعم از اخته کردن تشکیلات – ازنظر این مرید خود، در مرحله ی " خریت " وجود داشته وبهتر بود که زمام امور سازمان بدست او داده نشود وتشکیلات را باینصورت درنیآورد!
شاید که این هموطن برمن ایراد گیرد که بقیه – یا اقلا کسانی که کاره ای بودند – دراین سن وسال ومرحله بودند وکسی را پیدانمیکردند که برسر کار بگمارند تا این چنین نشود که ظاهرا این منطق چندان هم لنگان نیست ونتیجه اینکه ترکیب کادرهای مهم سازمان با توجه به وضعی که رفت، سبب ایجاد چنین وضعی شده است: