همگی از ترفندها وتوطئه های مسعود رجوی برای حفظ مونیسم و یکه تازی خود در راس فرقه و شورا به غلظت تمام گفته و کتاب ها نوشته اند. اما واقعأ چرا یک انسان باید اینقدر قدرت طلب باشد وبرای رسیدن به خواسته خود دست به جنایت در حق نزدیکترین یاران خود بزند؟
دوجواب از همه تحلیل ها وپاسخ ها جدی تراست و آن اینکه:
1-رجوی اگر کسی را در درون فرقه نابود می کند و ترور و سربه نیست می کند اصلی ترین دلیلش آن است که آن فرد از گذشته و بیوگرافی ضعف و اراده رجوی آگاه است و این خوشایند رجوی نبوده وبارها مسعود رجوی گفته آنهایی که ازگذشته او باخبرند اگر رجوی به آنها بها بدهد قطب الدین مقابل او شده و رقیبش خواهند شد ومسعود رجوی دوست ندارد هیچکس مثل او باشد یا هم دوره او باشد ویا از سوابق او آگاه باشد ولذا قلع و قمع می کند.
2-رجوی سمبل ویژه سازی خود است.او می خواهد هیچکس مثل او نباشد ومورد تعریف وتمجید قرار نگیرد وهرچه هست مال رجوی باشد. مثلا اگر در مناسبات وبیرون مناسبات همه از شخصی مثل فرمانده فتح الله(مهدی افتخاری) به عنوان فرمانده عملیات فرار رجوی وبنی صدر تعریف می کنند رجوی در این تصمیم گیری خود را در حاشیه می بیند ومجبور است به صورت ذاتی وآنچه او فکر می کند بایستی آن شخص را منزوی ودر ته خط بکشد.
درادامه ویژه سازی رجوی می گوید اگرهمه زن و همسر داشته باشند ومن هم مثل بقیه زن و زندگی داشته باشم پس فرق من و بقیه در چیست؟ لذا زن وهمسر و زندگی را برای همه بجز خودش حرام می کند تا خود هم در این وادی ویژه باشد.
رجوی در خصوص افرادی که درزندان با وی بوده اند ویا در آموزش سالهای فلسطین هم دوره او بوده اند می گفت مجاهدین رهبری دارند واز قطب الدین ها متنفرند. یعنی چه؟ یعنی اینکه من رجوی دوست ندارم کسی مثل من باشد وکرسی زندان و فلسطین داشته باشد ویا از بای دادن هایم در آن دو پهنه سخن بگوید. لذا آنها را مجبور به مردن و انزوا ودیوانگی می کند