در فرقه رجوی ورود و خروج افراد را به قیف تشبیه می کردند. دهانه باریک قیف ورودی و دهان گشاد آن خروجی اما در عمل بر عکس هست و چه بسا سخت تر از آن! هر کس پا به دنیای فرقه ای رجوی گذاشت دیگر جای برگشت وجود ندارد و عاقبت آن یا مرگ و یا فرقه را تا آخر عمر تحمل کنی. اینطور نیست که افراد بتواند آزادانه خروجشان را انتخاب کنند چون تاریکخانه رجوی سری است و نباید کسی از آن سر در بیاورد داستان بله گفتن و عمری سوختن است رجوی با گرفتن امضاء خون و نفس و تعهد های مکرر آنان را همچون بردگانی در خدمت خود در آورده است.توجیه آنها هم این است افراد با خروج خود امنیت زندگی جمعی را بخطر می اندازند بنابراین کسی حق سوراخ کردن کشتی رجوی را ندارد دنیای هپروت رجوی بسته و محدود است.
می توان این فرقه را بخاطر عقاید افراطی و دگم خود یکی از فرقه هایی دانست که با فرامین و انضباط مخصوص دست افراد را می بندد تا اجازه فکر در غیر از چهار چوب تشکیلاتی به آنها ندهد. فرقه رجوی عواقب خوفناکی را برای خروج ترسیم می کند. در قدم اول اگر تهدید کار ساز نبود جلسات مشترک عمومی برای فرد برگزار و همراه با توهین های دسته جمعی مارک هایی به فرد می زنند. اگر اینکار هم علاج نداشت انفرادی انداختن و تحت فشار قرار دادن فرد، آنهم با پذیرائی.
رجوی بشدت از خروج افراد واهمه دارد چون دنیای آزاد افکار عقاید فرقه گرایانه را نمی پسندد برای همین ضوابط دگم را در آن به اجراء در می آورند.فرقه رجوی با ورود هر فرد در تشکیلات تمام مدارک و هویت فرد را می گیرد تا اینگونه فکر ارتباط با دنیای بیرون را از سرفرد خارج نماید و به گفته مسعود رجوی تمام شما باید هویت خود را از من بگیرید و من هستم که باید پاسخگو باشم. چون هر کس را با رهبرش مورد ماخذه قرار می دهند. بد و خوبتان متعلق به من است فقط شما تا آخر راه باشید.کسی نیست بگوید تو مسئولیت کارهای خودت را بر عهده بگیر سایرین پیش کش. تو که در هر بزنگاهی بفکر خودت و فرار از حقیقت های پیش رو هستی و جان ناچیزت برایت بی نهایت ارزش دارد. افراد در دستگاه ذهنی تو چه جایگاهی دارند جز یک وسیله برای رسیدن به آمال و توهمات رجوی؟؟