تاریخ 5 مرداد سالروز عملیات مرصاد، به تعریف مجاهدین فروغ جاویدان میباشد.
این عملیات در سوم تا پنجم مرداد سال 1367 صورت گرفت که با پذیرش قطعنامه 598 و برقراری آتش بس بین ایران و عراق مصادف بود و لذا مجاهدین که خود را تمام شده و در بن بست کامل میدیدند، ناگزیر به تله مرگ شتافتند و به زعم خود میخواستند اثبات کنند که وجود و حضورشان در عراق و ارتش به اصطلاح آزادیبخش (پیاده نظام ارتش بعث) زاییده جنگ نیست.
مجاهدین بدنبال اعلام جنگ مسلحانه در داخل کشور در 30 خرداد سال 1360 و سرکوب شدن آنها توسط نیروهای مردمی، ابراز انزجار و تنفر مردم از این حرکت نابجای آنان، خشونت و ترورهای کور در داخل کشور ناگزیر جایی برای ادامه فعالیت در داخل کشور را نداشتند و به کردستان ایران گریختند و تحت نام پیشمرگه های مجاهدین علیه نیروهای نظامی ایران دست به اقدامات مسلحانه میزدند و بتدریج با توافقات مقدماتی با دولت عراق وارد کردستان عراق شده و بدنبال آن و درپی فرار رجوی به پاریس طی توافقی با طارق عزیز نخست وزیر و وزیرخارجه عراق وارد خاک عراق شده و به تاسیس”ارتش آزادیبخش” پرداختن.
نفس این تصمیم و این قرارداد و توافقنامه مجاهدین با دولت عراق بمعنی این بود که این نیرو فعالیت در سایه جنگ عراق – ایران را تنها راه ادامه حیات خود پذیرفته است و در یک کلام” مجاهدین و به اصطلاح ارتش آزادیبخش زاییده جنگ عراق – ایران است.”
این عبارت نه فقط بلحاظ نظامی بلکه از نظر قوانین بین المللی و توافقات کشورهای هم مرز همین معنی را میدهد زیرا در زمانی که بین دوکشور همجوار صلح و حسن همجواری برقرار است تعهدات کشور های همجواراجازه حضور اپوزسیون را نمیدهد و قطعا لزومی هم ندارد و لذا تنها با وجود جنگ عراق – ایران است که مجاهدین و هرگروه مسلح دیگر میتواند در خاک عراق فعالیت داشته باشد.
بنابراین شرایط و این توافق مجاهدین و نیروهای نظامی آن تحت نام ارتش آزادیبخش ملی ایران توسط افسران ارتش عراق آموزش دیدند و در جنگ بین دو کشور دوشادوش و بعنوان پیاده نظام ارتش عراق علیه نیروهای مسلح ایران بجنگ پرداختند و از آنجاییکه ایرانی بودند کار جاسوسی وکسب اطلاعات وضعیت جبهه ها نیز برایشان ساده تر بود و در این زمینه بطور کامل نقش خائنانه خود را ایفا نمودند و در خیال خام خود تحلیل میکردند که در خلال همین جنگ است که سرنوشت نظام ایران توسط ارتش صدام تعیین میشود و مجاهدین نیز از این نمد برای خود کلاهی خواهند دوخت اما همواره غافل بودند از اینکه این کلاه اینقدر گشاد است که برسر آنها گذاشته شده و تا گردن آنها را خواهد پوشاند.
و هر روز بیشتر و بیشتر با دولت و ارتش صدام روابط عمیقتر برقرار میکردند و گویی پایانی براین رفاقت متصور نیست و هردو طرف ابدی ازلی خواهند ماند، مسعود و مریم رجوی بادهای جهان را همه یکجا در دماغ خود جا داده بودند و فریاد آتش به پیش میدادند و در اوج قدرت برای آینده ایران طراحی و برنامه ریزی میکردند و کابینه دولت در سایه را تشکیل دادند.
جنگ تمام شد، آتش بس برقرار شد و همه آن رشته ها به یکباره پنبه شد. بطور معمول هر دو دولت عراق و ایران ناگزیر میشدند به توافقات و قوانین آتش بس پایبند باشند و دیگر جایی برای عملیات مسلحانه گسترده مجاهدین با آن تانک ها و توپ های اهدایی صدام وجود نداشت، نفس مجاهدین و حتی حامیان بین المللی آنها در سینه حبس شده بود.
در اینجا بود که رجوی با همان کیش شخصیت، کبر و غرور دو راه بیشتر پیش رو نداشت:
یا با تمام صداقت به اشتباه و تصمیم غلط خود اعتراف کند و در مقابل مردم ایران پاسخگوی خیانت ها و همصدایی و همقدم شدن با صدام باشد، که چنین شهامت و صداقتی در ذات رجوی یافت نشده و نخواهد شد.
و یا همه جهان را بجز خودش مقصر بداند و برای اینکه اثبات نماید زاییده جنگ عراق – ایران نیست، همه نیرو ها را به کام و تله مرگ بفرستد و از شخصیت رجوی که فردی مغرور، متکبر و دارای کیش شخصیت، فاقد صداقت انقلابی و انتقاد پذیری تصمیم دوم مناسب تر مینمود و همین کار را انجام داد.
وی طی فراخوانی به همه هوارداران خارج کشوری اعم از دختران و پسران نوجوان و دانشجو همه را در پادگان اشرف جمع آوری نموده و بدون هیچ آموزش نظامی و فنون بکار گیری سلاح همه را راهی مرز نمود و بنا به اظهارات خودشان اکثر نیروها در مسیر بین قرارگاه اشرف تا مرز آموزش نظامی میدیدند و در حین عملیات نیز بدون بهره مندی از فنون و تاکتیک های نظامی، همه نیرو ها را براحتی بکام مرگ فرستاد و همچنانکه در فیلم های موجود از عملیات پیداست تمام نیروها سوار برکاسکاول ها و خودرو های اهدایی صدام بصورت ستونی در جاده های حسن آباد و چارزبر و پاطاق بعنوان بهترین هدف برای بدترین تیرانداز (اصطلاحیست در امور نظامی برای نیرو های فاقد سواد نظامی) در تیررس نیرو های ایرانی قرار گرفتند.
رجوی و تفکرات قدرت طلبانه و خام خیالانه اما:
براین باور بود و همین تفکر را به خورد نیروهای نا آگاه خود داده بود که نیرو های مسلح ایرانی از جنگ خسته شده اند و توان مقابله ندارند، مردم از شما استقبال و حمایت خواهند کرد، شما طلایه داران ارتش خلق هستید و بمحض ورودتان به دروازه کرمانشاه نیروهای اصلی مجاهدین میلیونی به ما میپیوندن و طی یک هفته طومار نظام را در خواهیم پیچید و برای تسخیر تهران و صدا و سیما و مراکز مهم نیز نیرو اختصاص داده بود و قصد فتح الفتوح داشت.
اما در عمل با هوشیاری نیروهای مسلح ایران و بسیج های گسترده مردمی برای مقابله و نابودی دشمن مواجه شدند، با بیش از 120 تانک کاسکاول و پنجاه نفربر با تیربار ها و سلاح های آرپی جی و سایر جنگ افزار ها با نزدیک 5 هزار نیرو که عمده آنها در امورات و مهارت های نظامی صفر بودند به مصاف نیرو های مسلح ایرانی آمدند که عملا تار و مار شدند و با پاسخ کوبنده نیرو های مسلح ایرانی مواجه شدند که در آنموقع سرتیپ شهید صیاد شیرازی فرمانده عملیات را بعهده داشت و با فرماندهی و تبحر بالا و آتش پرحجم نیرو های مجاهدین را با شکست مفتضحانه ای مواجه نمود و اکثر نیرو ها کشته و یا زخمی و اسیر شدند و بخشی از آنها نیز بعد از چند روز آواره گی در کوهها و بیابانها موفق به عقب نشینی و بازگشت به عراق شدند.
که بعد ها همین موضوع به کینه وعقده ای برای مجاهدین از سردار صیاد شیرازی تبدیل شد و با آن خوی تروریستی و کینه توزی به ترور ناجوانمردانه وی اقدام نمودند.
و این همه ریسک فقط بخاطر نداشتن صداقت و جسارت پذیرش اشتباه خود و عدم اعتراف به این واقعیت که مجاهدین و نیرو های مسلح آن زاییده جنگ عراق – ایران هستند وبا پایان جنگ عملا شیرازه و شاکله تشکیلات آنها از هم خواهد پاشید و از آن تاریخ سیر قهقرا و پس رفت، انزوا و خفت آنان بسرعت میرود تا همین حالا بدنبال مسکن و ماوایی برای خود در آلبانی میباشند و شخص رجوی بیش از 12 سال است در غیبت کبری بسر میبرد و این کارنامه ننگین مجاهدین در خلال جنگ و عملیات مرصاد است.
علی مرادی