آرزوهای ماندگار یک مادر

گاه گاهی سایت های فرقه رجوی را هر چند که از آنها تنفر دارم مشاهده می کنم مدتی قبل سایت فرقه را مشاهده کردم مقاله ای را مشاهده کردم بنام حمید رضا نوری بر علیه خانواده اش مقاله ای نوشته بود مقاله را خواندم هر چه فکرش را می کنم برادرم سواد نوشتن مقاله را ندارد مشخص است سران فرقه رجوی مقاله را مکتوب کردند فرقه رجوی از ترس خانواده جرات نکرده عکس برادرم را در سر برگ مقاله درج کند در لحظه اول که مقاله را خواندم با خودم گفتم جواب برادرم را ندهم بهتر است کمی بیشتر فکر کردم در واقع بایستی جواب سران فرقه را داد برادرم را چندین سال به اسارت گرفتند و خودشان را مالک آن می دانند.


بنام خدا!
خدمت برادر عزیزم حمید رضا نوری درود و سلام می فرستم و امیدوارم همیشه شاد و سرافراز و پیروز باشی.
حمید جان: پدر و مادر برادران و خواهران و دختر مهربانت و کلیه اقوام خدمت شما سلام می رسانند و همگی مشتاق دیدار تو هستند و در آرزوی دیدار تو می مانند.
برادر عزیزم: دختر مهربانت هم اکنون یک پسر گل دارد که همیشه از مادرش سراغ بابا بزرگ خود را می گیرد و با زبان شیرین خود می گوید دوست دارد بابا بزرگ خود را ببیند. اگر خانواده و من گام در جهت دیدار تو برداشتیم صرفا با خواست قلبی و جهت دیدن جگر گوشه خود بوده و این انصاف نیست که رنج سفر و هزینه های آن و سایر سختی ها را نادیده بگیری و ما را به اطلاعات رژیم و… وصل کنی. پدر و مادر پیرت که با هزار سختی از جای خود تکان می خورند شوق دیدار یوسف کنعان خود را دارند و گرنه هیچ مبلغی قادر به حرکت آنها نیست چه رسد به 150 هزارتومان که در حال حاضر هزینه یک روز هر خانواده می باشد.
حمید جان، به حافظه مبارک خود رجوع کن و بنگر اگر مادر پیرت به دیدن تو آمده در سال 1383 بوده و وی در شرایط بسیار سخت و بدون گذرنامه شبانه از بیراهه های مرزی عبور کرده تا فرزندش را ببیند و به دلدار خود برسد. پیرزنی که توان برداشتن توشه سفر برای خود را نداشته است چگونه برای شما غذا آورده است؟ این بی انصافیست که زحمت کسی را زیر سئوال ببری که با هزینه خود و زحمت و مشقت فراوان برای دیدن تو آمده و او را مزدور رژیم بخوانی. مطمئن باش به شکر خداوند بزرگ نه ما به اون 150 هزارتومان نیاز داریم و نه رژیم پول مفت به کسی می دهد البته به تو حق می دهم که این حرفها را بزنی چون یقین دارم اطرافیانت این اخبار کذب را به شما می رسانند تا نظر شما را نسبت به خانواده ات عوض کنند. بله من آمدم کربلا زیارت امام حسین و با هزار مشقت خودم را به قرارگاه اشرف رساندم که تو را ببینم و غیر از خانواده تا کنون از این موضوع خبر نداشت که شما آن را رسانه ای کرده ای. حمید جان سمانه خانم را با هزار سختی و بدبختی برای دیدنت آوردم بلکه با دیدنت آرزوی ندیدن پدر را نداشته باشد و برایش پدری کنی و کاخ آرزوهایش را بسازی و فکری به حال آینده اش بکنی. دختری که از وقتی به دنیا آمده سایه پدر بالای سر خودش ندیده و اکنون خود دارای پسری چند ساله می باشد. ما اکنون چوب دو سر سوز هستیم داخل کشور به ما می گویند شما جزء خانواده های منافقین هستید از نظر شما جزء خانواده های اطلاعات! ما چه گناهی کردیم از دو طرف گناه کار شناخته شده ایم. من خانواده ام فقط و فقط تو را دوست داریم می خواهیم هر چه زودتر به آغوش گرم خانواده برگردی. من می دانم بر خلاف آن چیزهایی که گفته ای شما چندان هم آزاد نیستید وقتی من پیش شما آمدم یک سری نفرات دور ما را گرفتند و نگذاشتند با هم تنها باشیم ما خواهان آزادی شما هستیم و همچنان منتظر می مانیم و دوست داریم به آغوش گرم خانواده برگردی. همه خانواده تو را هر روز از دیروز بیشتر دوست دارند و برای دیدنت لحظه شماری می کنند و ما همیشه در کنار شما هستیم و برای آزادی شما هر کاری را انجام می دهیم.
دوست دار و برادر کوچک شما مجتبی نوری

خروج از نسخه موبایل