به بهانه 80 سالگی داستین هافمن در فیلم پاپیون.
فیلم سینمایی پاپیون- Papillon) – پروانه) شاهکاری قدرتمند و بی نقص سینمای جهان در ژانر درام و جنایی، اثرفرانکلین جی. شافنر و بر اساس کتاب پاپیون (زندگی نامه واقعی و تکان دهنده هِنری شاری یر) با بازی شگفت آور استیو مک کوئین (در نقش پاپیون) و داستین هافمن (در نقش لوئیس) است. شاهکار پاپیون درامی است در ستایش آزادی و پاسداری از ارزش های اخلاقی (دوستی، محبت، انسانیت، جوانمردی) که قلب و روح آدمی را تسخیر می کند.
فیلم پاپیون را اولین بار در سال 1361 به پیشنهاد برادر بزرگم و به همراهی آخرین خواهرم در یکی از سینماهای تهران دیدم. من و خواهرم با عشق زیادی که نسبت به برادرم داشتیم، خوشحال از حضور و سرپرستی او، با انگیزه و علاقه این فیلم جذاب را که یک شاهکار بود دیدیم.
من در آن سال ها یک آرمانگرای انقلابی بودم و به دنبال درهم ریختگی سیاسی کشورم، در فروردین 1365 با رؤیای جامعه ی عدل علی و آزادی انسان و مبارزه با ظلم و بردگی به قرارگاه اشرف رفتم.
آنچه که من در قرارگاه اشرف (پادگان فرقه رجوی در عراق) با آن دست و پنجه نرم کردم و با آن رو به رو شدم داستان دراماتیک طولانی بود که از سن 21 سالگی، 23 سال از عمر و جوانی مرا در خود فرو برد.
این داستان دراماتیک که بردگان اسیر بردگان بودند طولانی و نیاز به تهیه یک کتاب دارد. دیکتاتوری مسعود رجوی (آن هم از نوع دیکتاتوری نوینی که تئورسین آن خودش بود) با سوء استفاده از نامِ خدا، آزادی، برابری، عدالت اجتماعی، عشق و مذهب قرارگاه اشرف را تبدیل به جهنم نوین انسان و بردگی جدید نمود.
دردناک آن است که این دیکتاتوری در مرحله ای از تاریخِ این قرارگاه با چاشنیِ آزادی و عدالت اجتماعی و تبعیض مثبت برای زنان اعمال می شد. آری با عنوان تبعیض مثبت برای زنان؛ زنان را برده ی مسعود رجوی و مردان را بردگان زنان کردند یعنی”بردگان اسیرِ بردگان” داستان پیچیده هژمونی زنان و بند”دال” با تئورسینی دیکتاتور مسعود رجوی بود.
وقتی فیلم پاپیون را مجدداً می دیدم صحنه شلیک به زندانی فراری مرا به یاد شکنجه ی منتقدین و مخالفین از مردان و زنان به نام های مارینا سراج (فاضله)، محبوبه ابوفاضلی و… همچنین به قتل رساندن مرجان اکبری، مینو فتحعلی و مهری موسوی و… با شیوه های مکارانه و اختناق بی مانند و نوین رجوی در اردوگاه های فرقه انداخت.
با دیدنِ صحنه ای از فیلم پاپیون که در آن بردگانِ زندانی تبدیل به شکارچیان انسان در”اردوگاه مرگ” به فرمان شده بودند و مأمور”اردوگاه مرگ” در حال شلیک تیر خلاص به زندانی در حال فرار بود؛ من به یاد شکارچیان انسان که مأموران رجوی بودند افتادم اما به شکلی متفاوت، با استفاده از شیوه های نوین و با زدن آمپول های بیهوشی و نامتعادل کردن فرد و مکرهای دیگر که مانع فرار فرد از”شهر مرگ” فرقه می شد.
شرح هر یک از تصاویر زیر، نگارش مقالات و کتاب های زیادی را می طلبد.
مسعود رجوی در یکی از نشست های کال کنفرانس صوتی در قرارگاه اشرف در سالن اجتماعات به یکی از جوانانی که با رؤیای آزادی و عدالت اجتماعی به این قرارگاه آمده بود و در پشت میکروفون قرارگرفت گفت:”شنیده ام که این قرارگاه را با فیلم پاپیون مقایسه کرده ای و می گویی چشم انداز برای خروج از این قرارگاه تیره و تاراست!”
رجوی با تلاشی مکارانه سعی می کرد مسبب وضعیت تیره و تار قرارگاه اشرف را به گردن لشگرکشی و حمله آمریکا به عراق بیاندازد.
با آن که در اردوگاه وحشتناک فیلم پاپیون، انسان هایی مشغول طراحی برای فراربودند اما هدف و تبلیغ آشکار و نهان این اردوگاه واضح بود یعنی همان ظلم و شکنجه و سیاهی وحشتناک. در حالی که در اردوگاه اشرف که شهر آرمانی مسعود رجوی بود همه چیز پنهانی، متناقض، تئوریزه شده با رنگ و لعاب انقلابی و مذهبی، با شعار آزادیخواهی و مبارزه با ظلم بود.
مأموران اردوگاه مرگ در فیلم پاپیون؛ مردان نظامی و تفنگ به دوشی بودند که خود شکارچیانی خود فروخته و زندانی بودند اما مأموران مرگ در اردوگاه های مخوف رجوی مردان و زنانِ انقلابی دیروز و تحمیق شده ی امروز هستند به ویژه زنان ارشد شورای رهبری.
این فرقه؛ فریبی نوین در تاریخ ایران زمین است که انسان های زیادی را در گذشته، حال و آینده درگیر طراحی برای فرار از اردوگاه های آن نموده است، یک روز در قرارگاه اشرف روز دیگر در لیبرتی و اکنون در تیرانا – آلبانی.
اینک انسان های بسیاری در حال طراحی نقشه برای رهایی از چنگال فرقه رجوی هستند. به امید پیروزی و آزادی همه ی بردگان از چنگال خونریز فرقه رجوی.
زهرا سادات میرباقری