موسسه امریکن اینترپرایز به بررسی میزان محبوبیت فرقه مجاهدین نزد مردم ایران پرداخته بود و اذعان نمود که این فرقه کوچکترین حمایتی از سوی مردم ایران نمیشود و آنان هیچ پایگاهی در ایران ندارند! این موسسه به نقش پر رنگ مجاهدین در ترورهای مردم و مسئولین کشور پرداخته بود و مشخصا اعلام کرده بود که مردم ایران از مجاهدین متنفر هستند. پایگاه موسسه اینترپرایز در مطلبی به قلم مایکل روین نوشته بود که مجاهدین خلق بدلیل هم دست شدن با دیکتاتور سابق عراق صدام و بدلیل انجام عملیات های نظامی علیه سربازان ایرانی٬ هیچ گونه پایگاهی در ایران ندارند و مردم از این گروه بشدت متنفر هستند.
برخلاف ادعاهای مریم رجوی مبنی براینکه مردم ایران منتظر آمدن افراد این گروه به ایران هستند و آنها مورد اقبال مردم واقع خواهند شد٬ اما این موسسه هم در ارزیابی خود بیان نموده بود که این گروه خشن که سالیان سال است که بروی مردم کشور آتش باز کرده هرگز جایی بین مردم ندارد!
جداشده های از سازمان هم پیشتر بارها و بارها بر اساس مشاهدات خود در بین مردم کوچه و بازار اعلام کرده بودند که سازمان٬ هیچ محبوبیتی بین مردم ندارد و بسیاری از جوانان دهه های هفتاد به بعد٬ غالبا این گروه را نمیشناسند و آنهایی هم که اسم این گروه را شنیده اند و از سابقه آنها مطلعند٬ از آنها بعنوان یک گروه وابسته به دشمنان ایران یاد میکنند!
بیاد دارم در نشستی مسعود رجوی میگفت: که اگر انتخابات آزاد در ایران برپا شود و مردم حق دادن رای بصورت آزاد داشته باشند٬ بیش از سی و پنج میلیون رای خواهیم آورد! این صحبت زمانی شد که مریم رجوی در یکی از کشورهای اروپایی میتینگی بر پا کرده بود که از بسیاری از هنرمندان هم دعوت شده بود که باین مراسم بیایند وطبق گفته خودشان حدود ده هزار نفر آمده بودند. هرچند همان زمان هم اعلام این عدد از شرکت کنندگان در این مراسم٬ باعث تناقض خیلی از بچه ها در سازمان شده بود و آنرا کاملا غیر واقعی ارزیابی میکردند. بطوریکه مسئولین سازمان با نفراتی که در این خصوص صحبت میکردند بشدت برخورد میکردندو میگفتند که شما نفر رژیم هستید که این مسائل برایتان تناقض میشود! خلاصه رجوی در صحبت هایش میگفت: ما خارج از خاک خودمان توانستیم ده هزار نفر جمع کنیم پس اگر در داخل خاک خودمان بودیم دست کم سی تا چهل میلیون نفر به ما ملحق میشدند! حالا براساس چه حساب کتابی این اعداد را بیان میکرد خودش میداند و خودش!!
واقعیت بارها اثبات شده اینست که تعداد زیادی از نفراتیکه در مراسم های مجاهدین شرکت میکنند٬اصلا ایرانی نیستند! آنها یا افغانی هستند ویا از پناهندگان کشورهایی مانند عراق٬ سوریه٬یمن٬ترکیه و یا از کشورهای اروپای شرقی میباشند که بدلیل مشکلات مالی با هزینه مجاهدین به مراسم آنها میآیند و حق الزحمه خود را هم دریافت میکنند! سازماندهی آنها باین صورت است که آنها را به دسته های معینی تقسیم میکنند و هر دسته یک مسئول از خود مجاهدین دارند که تا پایان مراسم مسائل این نفرات را حل و فصل میکنند و نهایتا هم آنها را به شهر وکشوری که از آنجا به محل مراسم اعزام شده اند باز میگردانند.
سازمان مجاهدین در طول حیات خود بطور خاص بعد از پیروزی انقلاب 57 ٬ همواره نقش یک گروهی را بازی کرده که به عنوان اهرم فشار علیه حکومت ایران باشد! چه زمانی که به عراق و صدام پناه آوردند و چه اکنون که به دامان امریکا و اسراییل و سعودی پناهنده شده اند! آنها علیرغم اینکه خیلی ادعای باهوشی و زرنگی دارند ولی هنوز متوجه نشده اند که دولتها در بزنگاه ها آنها را رها کرده و منافع کشور خودشان را در اولویت قرار خواهند داد! در دوران صدام هم همین داستان اتفاق افتاد. صدام خیلی از مجاهدین حمایت میکرد. هر نوع سلاح و تجهیزاتی که ارتش عراق داشت در انبارهای سازمان هم یافت میشد! هرنوع جنگ افزاری ارتش عراق داشت مشابه آنرا در اختیار مجاهدین هم قرار میداد و به اعتقاد من برای اینکارش هم دلیل داشت. صدام آدمی بسیار هوشیار و حسابگر بود! مجاهدین بعنوان یکی از لشکر های تحت امر او بودند که در بزنگاه ها او را از سرنگونی نجات میدادند و این را در دوران حمله بوش پدر به عراق و هرج و مرجی که در آن کشور براه افتاده بود ثابت کرده بودند! اما از آنطرف در بزنگاه ها و درست زمانی که مجاهدین از صدام میخواستندکه اجازه دهد آنها از مرز عبور کنند و به داخل ایران بروند٬ او مخالفت میکرد واین اجازه را به مجاهدین نمیداد! برای نمونه در سال 1370 که ارتش عراق عملا در جنگ با امریکا شکست کامل خورده بود و هیچ سربازی برای دفاع از کشور موجود نبود٬ مجاهدین زمام امور را از شمال عراق یعنی شهر کفری و طوز تا جلولا و خانقین بدست گرفتند و اجازه رسیدن مخالفین حکومت عراق به بغداد را ندادند! همچنین از شهر خالص تا حفاظت خود بغداد دست مجاهدین بود. در این ایام بود که مسعود رجوی در ارتباطی که با صدام داشته از وی میخواهد که به آنها اجازه دهد که از مرز عبور کنند و وارد خاک ایران شوند که صدام باین درخواست مجاهدین مخالفت میکند! قبل از این هم در سال 1368 و بعد از درگذشت آیت الله خمینی٬ مسعود رجوی نزد صدام رفته بود و از وی خواسته بود اجازه دهد که آنها به ایران حمله نظامی کنند چراکه در تحلیل هایشان آنها تصور میکردند که ارتش ایران در ضعیفترین شکل خودش قرار دارد و اگر به ایران حمله نظامی کنند٬ بدلیل تاثیر فوت آیت الله خمینی امکان پیروزی بیشتر خواهد بود که باز صدام مخالفت میکند واین اجازه را به مجاهدین نمیدهد! در جنگ بوش پسر با عراق هم باز شیرازه عراق از هم پاشید و باز این مجاهدین بودند که نیروی منسجمی بودند چرا که عملا درگیر جنگ نشده بودند و به گفته مسئولین سیاسی مجاهدین از قبل از جنگ هم بی طرفی خودشان را اعلام نموده بودند و حتی مختصات قرارگاه های سازمان را هم به نیروهای امریکایی داده شده بود. ولی اینبار دیگر امکان رفتن به داخل خاک ایران را نداشتند. بدلیل اینکه پشت سر صدامی نبود که بتوانند با پشتیبانی او به خاک ایران وارد شوند و روبه رو هم ارتشی بود که قطعا بدون پشتیبانی قوی امکان غلبه بر آن چیزی در حد یک معجزه احتیاج داشت! در نتیجه مجاهدین تصمیم گرفتند که همان نقشی که سالیان برای صدام بازی میکردند٬ اینبار برای امریکا بازی کنند! بسرعت برق و باد با امریکا دوست و متحد شدند و زیر قبای آنها غلطیدند! یک شبه به مخالف صدام تبدیل شدند و وانمود کردند که از اول هم سیاست های صدام را قبول نداشتند. این بار بجای اهرم فشار در دست صدام وعلیه مردم ایران٬ شدند اهرم فشار در دست امریکا و علیه مردم ایران!!
مجاهدین بدلیل چند دهه مزدوری علیه مردم ایران٬ شاید کمتر از یک درصد از مردم ایران را با خود داشته باشند و آن یک درصد هم قطعا شناخت دقیقی از این فرقه ندارد!
الف – عباسی