بمناسبت انتصاب مریم مریخی به مسئولی اول باند مافیایی رجوی، ظفر نامه نویسی های معمول درفرقه ی رجوی آغاز شده و مسلما ادامه ی طولانی ای خواهد یافت!
انسان اهل تحقیق ومطالعه، دروهله ی اول فکر میکند که مگر مریم مریخی صاحب چه رساله های تئوریک سیاسی وجامعه شناسی است که بتواند به مسئولیت اول یک سازمان سیاسی انتخاب شود اما به محض پشت سرگذاشتن دقایقی تفکر، بخود میآید و برخود نهیب میزند که درباند های مافیایی احتیاجی به سواد سیاسی وآرمان های نیک بشر دوستانه نیست و فرقه ی رجوی درانتخاب او پر بیراهه نرفته وچه بسا که کار درستی هم انجام داده است!
محمد اقبال هم که بد دهن ترین فرد این باند میباشد، مثل همیشه به سلک مداحان پیوسته وحرف وحدیث ها وسئوالاتی مطرح کرده است.
مثلا:
” هر وقت که یک پیروزى بزرگ براى مقاومت و مجاهدین پیش مىآید، یا درخشش مقاومت چشم همگان را خیره مىکند، من یک لحظه به یاد «محمد آقا» مىافتم: محمد حنیف نژاد. آیا او وقتى در شهریور سال ۱۳۴۴ ایده تأسیس سازمان مجاهدین را به بلوغ رسانده آن را بنیان گذاشت، هرگز در تصورش مىگنجید که روزى سازمانش به مرتبتى که امروز دارد، برسد”؟
هیچ انسان نکته سنجی، حتی تصور ذهنی گنگی از این پیروزی ادعا شده ندارد و چشم سالمی را هم نمیتوان یافت که برای این پیروزی خیالی خیره شود!
این از این!
اما جواب قسمت آخر پاراگراف منفی است و مسلما” محمد آقا” هرگز درمخیله اش نمیگنجید که تشکیلات پرورده اش، زمانی تبدیل به ضد مردمی ترین تشکیلات ایرانی بشود!
همچنین:
” مى توانست تصور کند تنها ۱۳ سال بعد رژیم ۲۵۰۰ سلطنتى طومارش برچیده شود؟…آیا فکر مى کرد که یک ایستادگى و مقاومت سرفرازنه دو و نیم ساله از بهمن ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۶۰ با انضباطى عمیق و تشکیلاتى در سراسر میهنش از سوى سازمانى که او بنیادش نهاده بود صورت گیرد”؟
ازبابت اینکه این رژیم بدست تشکیلات او سرنگون میشود، البته که چنین تصوری نداشت و این تصور واقع بینانه ای است که داشته است!
او که اعتقاداتی نسبت به برقراری عدالت اجتماعی داشت و استقلال کشور برایش مهم بود، هرگز تصور نمیکرد که با حضور خودش، اجازه میداد که انضباط خاص باندهای مافیایی در سازمان حاکم شده وآنرا” ضد خلقی” اش بنماید!
درادامه:
” آیا به ذهنش خطور مى کرد ارتش آزادیبخش ملى در کنار مرزهاى میهنش شکل بگیرد و خمینى را به سرکشیدن جام زهر وادار کند و یا عملیات فروغ جاویدانى در کار باشد که لرزه سرنگونى را بر سراپاى رژیم ددمنش حاکم بر ایران بیندازد و ۱۵۰ کیلومتر در درون میهن پیشروى کند و رژیم همه ساله سالگرد سرنگون نشدن خود را جشن بگیرد”؟
من اورا بعنوان یک شخص طرفدار استقلال کشور قبول دارم وبنابراین جوابم دربرابر این سئوال هم منفی است و معتقدم که او اجازه ی تشکیل چنین ارتشی- بعنوان زواید ارتش صدام را – نمی داد وحاضر نمیشد که نیروهایش بدنبال اشغالگران عراقی وارد کشور شود!
ما میدانیم که این باصطلاح آزاد سازی های شهرهای کوچک مرزی توسط ارتش بغداد انجام شده بود ولشکریان رجوی تا 50 کیلومتری مرزها، با مقاومتی مواجه نبود وجشن ایران بخاطر همین مسئله – راندن نیروهای عراقی و زوائد آنها – ارتش رجوی- میباشد.
وایضا:
” … آیا هرگز فکر مىکرد که سازمانش پنجاه و دومین سالگرد تولد خود را جشن بگیرد؟ مطلقا نه! قدم محمد آقا آنقدر از روى صدق بود که حتى از گذاشتن”نام” براى سازمانش پرهیز داشت و سازمان بعد از شش سال آنهم در زندان، صاحب نام شد، چه نامى؛”سازمان مجاهدین خلق ایران”.
تشکل بوجود آمده توسط حنیف، دردرجه ی اول یک محفل مطالعاتی – تحقیقی بود ومسلما که نمی شد بر روی آن که کاری جدی بر روی مردم نداشت، نام سازمان گذاشت!
گروه حنیف درمرحله ی تدارکاتی وقبل ازانجام کار، لورفت ومتلاشی شد و قسمت های باقیمانده اش دراثنای جشن های دوهزار وپانصد ساله ی شاهنشاهی در سال 1350 اقداماتی انجام داد وتنها درداخل زندان بود که به تبعیت از فدائیان – که تا زندانی و اعدام شدن بنیانگذارانشان نامی نداشت- این نام بر گروه مطالعاتی- تحقیقاتی حنیف گذاشته شد.
توضیح اینکه درایام این جشن های منحوس، ده ها گروه ومحفل فعالتر شده واز ترکیب رهبران اولیه ی فدائیان ومجاهدین با زندانیان این محافل متعدد ومتنوع، این سازمان ها با چنین نام هایی به فعالیت پرداختند.
سیروس غضنفری
عضو جدا شده از سازمان مجاهدین رجوی
تبریز