سالها پیش آقای مسعود رجوی قبل از اخراج از فرانسه و عزیمت تاریخساز؟! خود به عراق گفت:
” می روم تا برافروزم، آتش در کوهستانها…!!!”
“می روم”، به کجا؟، به دامان صدام حسین دشمن مردم ایران و قاتل جوانان این مرز و بوم…
” برافروزم آتش”، که چه چیز را بسوزانی؟
بلی درست فهمیدید: هستی فریب خوردگان را و زندگی خانواده های انها را!
” کوهستانها” کجاست؟
در قلب و دل پدران و مادران داغدار کردن این سرزمین…
تاریخ معاصرایران چنین مزاحمان آزادی و آسایشی، به خود ندیده است!
از سال 1357 به این طرف (قریب به 40 سال) که آقای مسعود رجوی رسما پا به عرصه سیاسی ایران گذاشت، دجال گریهای زیادی کرد و نقش به سزائی در برهم زدن آسایش و امنیت مردم ایران داشت!
آقای مسعود رجوی! در تمام طول عمر خود حتی یک انتقاد هم بخود نداشته است!
مزاحمین خلق ایران! بخوبی براین باورند که اعتراف به شکست – ولو شکست مقطعی و تاکتیکی – در یک دستگاه فکری مطلق گرا که همه چیز را سیاه و سفید می بیند چه عواقب ناگواری برایشان در پی خواهد داشت!
رهبری سازمان! امروز هم از واقعیات دنیای پیرامونش فرار می کند و خودش را به موش مرد گی زده است! اعتراف به اشتباهات برای رجوی خیلی سخت است، چرا که اعتراف به یک اشتباه کوچک، آغاز گر راهی است که او باید تا آخرش را برود و رجوی نمی خواهد در انظار عمومی به شکست و پایان همه چیز معترف باشد!
مردم ایران، سالها از این مزاحمین خلق، رنجهای بسیاری متحمل شدند که کمترین آن به اسارت برده شدن فرزندانشان می باشد، فرزندانی که تمام عمر موثرشان را صرف امیال کثیف رجویها کردند.
آیینه چون نقش تو بنمود راست خود شکن، آیینه شکستن خطاست!
گاه می شود که بازیگران ریز و درشت و صاحب قدرت چون آقای مسعود رجوی، سناریویی را برای فرد و افرادی که صاحب فکر و اندیشه هستند، مینویسد و بوسیله سوء استفاده از موقعیتهای خود، اجرای سناریو را با چنان مهارتی پوشش شرعی و قانونی میدهند که گاه شیطان عرق شرم بر پیشانیش می نشیند ومیگوید که ای خالق هستی، آیا من را شیطان آفریدی یا این فرد را؟
آدم حیران میماند که این جماعت یعنی آنقدر درک حتی یک فرد معمولی را هم ندارند که بدانند دشمن هر کس جهل و قدرت طلبی و طمع بی حد و حصر برای کسب ثروت و قدرت و لذت اوست و نه آن افرادی را که با اندیشه و فکر و توان بالای خود با پیشبرد درست و علمی کارها، سبب رونق در امور او و در نتیجه تولید امنیت بیشتر برای همین افرادند!.
اما تاریخ حیات بشر و تاریخ دیار ما ایران، نشان داده است که:
اگر کارهای بزرگ چون اداره یک کشور، بدست آدمهای کوچک چون رجوی سپرده شود و نتیجه کار درست از آب در نمیآید!
مگر می شود تا ابد دیگران را با سوء استفاده از موقعیتهای گذشته و حال غیر موجه جلوه داد!
مگر می شود تا ابد با حمایت این و آن قلدری کرد و لجن و گند کاری خود را بر چهره پاک و منزه دیگران مالید!
مگر می شود برای همیشه ماه را پشت ابر قرار داد!
مگر می شود برای همیشه همه را فریب داد!
معلوم است که نمی شود که اگر می شد وضع آقای مسعود رجوی و تشکیلاتش، چنین اسفناک و آشفته نبود!
بنظر می رسد آش بقدری در سازمان مزاحمین، شور شده است که صدای همه اعضاء و صاحب مجلس وحتی آشپز را هم در آورده است!
حرف ما جدا شده ها و خانواده ها این است که لطف کنید، دوستان ما و فرزندان پاک مردم ایران را که سالها فریب داده اید، آزاد کنید و خودتان که سران سرکوب و شکنجه هستید را یک جائی گم و گور کنید و بروید پیش آن رهبر آدم خوار فراری تان که معلوم نیست در کجای این کره خاکی مشغول دستور” چاله بکن و پر کن” برای مشتی فریب خورده دیگر است… والسلام.
فرید