وای به روزی که همین امروز است!

سکوت سران فرقه در باره سرنوشت آقای مسعود رجوی شکست بزرگ این باند محسوب می شود.
امروز ارتش سالمندان رجوی! بیش از هر زمان دیگر به خزعبلات و حرافی های این شعبده باز نیاز دارد، چرا که سران فرقه همواره از بی سر شدن سازمان و بدنبال آن متلاشی شدن آن و پنبه شدن همه بافته هایشان می ترسیدند!
از همان چیزی که می ترسیدند و فرار می کردند، گرفتار شدند و امروز، همه بر سر و روی خود می زنند که چرا علاج واقعه را از قبل نکردند!
واقعا مش قاطر مجاهدین کجاست؟
مسعود، به اشرفیان قول داده بود که نبردهای بی شکستی خواهید داشت! اما هرچه شد شکست بود و شکست!
مسعود گفت: آن سال! سال سرنگونی خواهد بود!
مسعود، جلوی همه، روی تابلو، قول سرنگونی رژیم را به زودی زود داده بود!
مسعود، به همه قول داده بود که سرچشمه دارائیها و توانائیهای ما مریم، ما را بر دشمن ضد بشری پیروز خواهد کرد!
و…
اگر بخواهیم به تک تک شعارهایی که رجوی نفرین شده، در عراق نشخوار کرده بود، بپردازیم مثنوی صد من کاغذ می شود…
سران فرقه، از همین امروز می ترسیدند که آن هم بر سرشان آمد!
و جدا باید گفت:
وای به روزی که همین امروز است!
فرار رجوی از محاکمه تا کی؟
البته از قبل هم معلوم بود که: هر کس باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد!
رجوی در عراق! از هیچ جنایتی فروگذار نکرد! هر چه درچنته ارتجاعی و فرصت طلبانه اش داشت رو کرده بود!
رجوی! رهبر بزرگترین مافیای قرن حاضر! تمام مرزهای حیوانی را در نوردیده بود و پله پله در درون چاه ویلی که کنده بود پائین و پائین تر رفت و سرانجام به نقطه”عدم” امروز رسید!
منطق های کشکی مسعود رجوی، مثل جنگ صدبرابر! بدون آنکه منطقی در آنها باشد هر یک از اعضای خود را برابر با یکصد نیروی دشمن می پنداشت!یگان های خود را بایک لشگر دشمن! برابر می دانست!
می گفت: نظرسنجی کردیم! در داخل کشور 70 درصد مردم به ریاست جمهوری مریم رای دادند!
تا کی می خواهید به نیرنگ و فریب ادامه بدهید؟
اعضای سازمان را هم چنان در مناسبات نابالغ نگه داشتید و به این کارتان نیز افتخار می کنید!
آقای رجوی! عصر کر شو، کور شو، گذشته است!چرا همه را به درس گرفتن از خود فرا می خواندی! اما خود حاضر به” درس” گرفتن از کسی و به ویژه تاریخ نبودی!
می گفتید ما خیر و برکت را که خیر عظیمی است از درون شر کثیر بیرون خواهیم کشید! این بود آن خیر عظیم؟
سالیان سال بود که منتقدان مختلفی، انتقادهای مختلفی را به رهبر خود شیفته فرقه داشتند و از رهبر این فرقه می خواستند که جوابگو باشد ولی در سالیانی که مسعود رجوی رهبری فرقه را بر عهده داشت حتی یکبار هم به این انتقادها نه تنها جواب نداد، بلکه تمامی آنها را با شلوغکاری و خاک به پا کردن و تهدید و تهمت رد کرده و منتقدین را مزدوران جمهوری اسلامی می خواند تا اینگونه آنها را وادار به سکوت بکند!
مسعود رجوی که خود را رهبر عقیدتی می خواند معتقد بود که او جانشین خداست و کسی حق انتقاد به او را ندارد و برای همین نسبت به کسانی که اعمال او را زیر علامت سوال می بردند به شدت کینه می گرفت و تا جایی که حتی مراعات سیاسی را کنار گذاشته و حکم مرگ آنها را رسما صادر می کرد!
ولی سوال اینجاست که آقای رجوی مگر منتقدین شما، مگر آنها به سمت شما سلاح گرفته بودند که می گفتید: مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ می دهیم؟ مگر ما به جز انتقاد و استفاده از قلم علیه شما چکار کرده ایم؟ این شما بودید که به افرادتان فرمان می دادید که به جدا شده ها حمله کنند و آنها را زیر مشت و لگد بگیرند ولی جدا شده ها برای دفاع از خودشان هم حتی یکی سیلی به افراد مزدور شما نزدند؟ پس کدام گلوله و کدام مشت؟
مگر نه این است که زبان قلم , زبان افشاگری , زبان حقیقت بیشتر از هر زبان دیگری به شما فشار می آورد؟ مگر نه این است که با تهدید جدا شده هایی که فقط حقایق درون فرقه شما را افشا کرده اند می خواستید به آن افراد داخل فرقه بگویید که هر کسی که جدا بشود حکمش مرگ است , پس چگونه اول حکم مرگ را صادر می کردید و بعد چراغ خاموش می دادید تا اگر کسی خواست برود!!!
آیا وقت تعطیل کردن اردوگاه مرگ رجوی فرا نرسیده است؟
امروز روز نابودی شماست! شیپور ها نواخته شده اند! تاریخ یک به یک، مرگ دیکتاتورها را رقم می زند!
بله، امروز، آن روز است، روز حساب و کتاب و روز شمردن جوجه ها…
روز حسابرسی از فرقه ها و رهبران خود منتصب آن فرا رسیده است!
فرید

خروج از نسخه موبایل