در قسمتهای قبلی به شیوه های شکنجه توسط فروغ سنگدل و چرائی های آن پرداختم در این قسمت نیز به علل و چگونگی شقاوت این تروریست داعشی – رجوی بیشتر می پردازم:
مدینه فاضله ای که رجوی ساخت لجنزاری بوده که از درون آن،این شکنجه گران بیرون آمده اند!!!
نابسامانی ذهنی، ترس و اضطراب، ناامیدی، خشم، توهمهای ذهنی، اختلال در تمرکز و حافظه و همچنین اختلال در خواب و کابوسهای شبانه نیز بخشی از تاثیرات سلول انفرادی است!
برخی از روانشناسان میگویند تاثیرات منفی سلول انفرادی به ویژه اگر بلند مدت و طولانی باشد تا سالها با زندانی همراه است! در سازمان معلوم نبود که تا کی در انفرادی هستی؟
اگر زندانی در دوران بازجویی در انفرادی برای مدت نامعلومی حضور داشته باشد، شدت اضطراب و نابسامانی ذهنیاش میتواند بیشتر باشد. برای اینکه اصولاً ما انسانها موجوداتی هستیم که دوست داریم که روی زندگیمان کنترل داشته باشیم و بدانیم که در آینده قرار است چه اتفاقی برای ما بیافتد؟
در مواقعی که ما نمیدانیم چه چیزی در انتظارمان است، میتواند اضطراب و ترس شدیدی را منجر شود و این مسئله میتواند شدتش در دوران بازجویی بیشتر باشد!
اما اینکه چه تأثیرات روانی از در انزوا قرار گرفتن و دوری از دیگران میتواند ایجاد شود، باید بگویم نابسامانی ذهنی، اضطراب، ناامیدی، خشم و عارضه ترس از فضای محصور بخشی از این تأثیرات است.
اما زندانی میتواند در طولانی مدت دچار توهمهای ذهنی شده و صداهایی را که وجود ندارد بشنود یا چیزهایی که وجود خارجی ندارد را ببیند!
تا چه حد سکوت و تنهایی طولانی مدت میتواند در روح و روان انسان تأثیرگذار باشد؟
ما انسانها زمینه بیولوژیک برای پیوند با دیگران داریم. بنابر این در ارتباط بودن با دیگران و داد و ستد و در رابطه با محیط پیرامون است که ما هم خودمان را ارزیابی و معنا میکنیم و موقعیت خودمان را میسنجیم و هم دیگران را.
سلول انفرادی به عنوان شکنجه ثبت شده است!
سلول انفرادی شکنجه است! برای اینکه اولین کاری که انجام میدهد این است که شما را از کنترلی که به روی زندگی خودتان دارید منع و محروم میکند و تمام کنترل بر روی زندگی خودتان را از شما سلب میکند. در انزوا نگه داشتن زندانی به وسیله زندانبان و بازجو به این منظور انجام میشود که زندانی را بتوانند از شخصیت و هویت انسانیاش خالی کنند و نه تنها دید او را نسبت به خودش تغییر دهند به عنوان موجودی ناتوان و بیارزش، بلکه در عین حال بتوانند آنچه که باورهای خودشان است را در ذهن زندانی جایگزین کنند!!!
گفته میشود سلول انفرادی نوعی شکنجه است که حتی از شکنجههای جسمی عذاب آورتر است! چرا که روح و روان را فلج میکند!!!
چرا فشار بر روح و روان انسان عذاب آورتر از فشار بر جسم انسان است؟
در علم روانشناسی به چه مواردی فشار بر روح و روان گفته میشود؟
فشارهای جسمی هم برای از بین بردن تمرکز روحی زندانی است. یعنی این فشارها بر زندانی وارد میشود تا او از باورهای خودش کوتاه بیاید و اصولاً برای باورهای اوست که به زندان انداخته شده است!
در حقیقت برای این باورهاست که زندانی درون زندان انداخته شده است!
بدتر از هر گونه فشار و شکنجهای، این حس وجود دارد که شما درون سلول انفرادی حس کنید که فراموش شدهاید!
اما وقتی که تنها کسی که کنترل زندگی و ذهن شما را به دست میگیرد، زندانبان است و به طور مکرر به شما یادآور میشود که همه، شما را فراموش کردهاند و هیچ کس به شما اهمیتی نمیدهد، در حقیقت این کاری است که زندانبان در جهت انجامش قدم برمی دارد وهدف او این است که این تفکر را به شما القاء کند و درون شما، این القا را درونی کند تا شما باور کنید که هیچ کس به فکر شما نیست!
چرا بازجویانی مثل فروغ سنگدل از سلول انفرادی به طور کلی استفاده میکنند؟
مگر در سلول انفرادی چه اتفاقی برای زندانی میافتد که بازجویان و زندانبان از این حربه علیه متهم استفاده میکند؟
قصد بازجو این است که زندانی را به شکست بکشاند و او را از هویت انسانیاش تهی کند و آنچه که باور خودش است را به زندانی القا کند. برای همین است که زندانبان سعی میکند از محیط زندان برای هر چه بیشتر گیج و سردرگم کردن زندانی استفاده کند. این اعمال خیلی برنامه ریزی شده انجام میشود و یکی از روشهای موثر برای متلاشی کردن مقاومت زندانی، جدا کردن او از سایر زندانیان و به انفرادی کشاندن اوست.بنابر این زندانبان در انزوا امکان بیشتری پیدا میکند تا زندانی را به شکست بکشاند و نظر خودش را به او تحمیل کند و یا او را وادار به همکاری کند.
فروغ سنگدل و همکارکثیفش فاضل!از من میخواست که به سلول انفرادی که برمی گردم، به گذشته خودم بیاندیشم!!!
این حربه از سوی فروغ و فاضل بود تا من در سلول انفرادی تنگ و کوچک خودم، روزها خود را سرزنش کنم و به گذشته خودم فکر کرده و خود را متهم کنم که من فلان جا فلان خطا را انجام دادهام!!!
اما من چکار می کردم؟؟؟
باید خود را با تخیل از آن شرایط بیرون می کشیدم! البته که من با این راه کار در سلول انفرادی سازمان دوام آوردم!
من ساعت ها و روزها و شب ها، با تخیل مثتبی که داشتم، از داخل سلولم در زندان اسکان! به پرواز در می آمدم ودر رویای شیرینی که داشتم از خود بی خود می شدم!!!
فروغ سنگدل ودیگر سران سرکوب در فرقه رجوی! من و امثال من که نمی خواستیم، مزخرفات رجوی را قبول کنیم، ماهها و سالها در زندان انفرادی وبعدا در زندان جمعی که همان مناسبات فرقه بود، اسیر و زندانی نگه داشتند، اما هرگز در مقابل زندان بان ها یمان، زانو نزدیم و این آنها بودند که در برابر اراده پولادین ما مخالفان، یکی پس از دیگری شکست ها را قبول کردند و با سربه نیست شدن رهبر کذائی شان، ذلیل تر از گذشته، به هر ننگ و عاری خود را آلوده کردند…
داستان فروغ سنگدل و البته جایگاه سرکوبگرش را بیشتر در قسمت های بعدی توضیح خواهم داد…
ادامه دارد…
یکی از جدا شدگان آذربایجانی از فرقه مخوف رجوی