معضل جدی تشکیلاتی سازمان در این روزها ریزش شدید نیروهاست! نیروهایی که سالیان سال به ترفندهای مختلف در عراق نگهداشته شده بودند ٬ اکنون شاهدیم که با باز شدن راه خروج از آن قرارگاه های جهنمی٬ یکی از پس دیگری جدا میشوند و پی زندگی خودشان میروند. تمام فکر مسئولین سازمان این روزها اینست که چطور بتوانند این روند جداشدن را کند کنند تا به خیال خودشان ثابت کنند که مجاهد حتی در دل اروپا هم با سازمان میماند. روند جدا شدن نیروها از فردای سرنگونی صدام در عراق و در قرارگاه اشرف آغاز شد. نیروهایی که کمی دل و جرات بیشتری داشتند و تحلیل بهتری از اوضاع سازمان و عراق میکردند٬ همان موقع فهمیدند که اکنون بهترین فرصت برای خلاصی از دست این باتلاقی است که سالیان سال در آن گیر کرده اند. آنها با مراجعه با مسئولین امریکایی و معرفی خودشان٬ به آنها پناه آوردند و خودشان را از شر سازمان خلاص کردند و بعد از مدتی هم همگی تعیین تکلیف شدند. عده ای به کشورهای دیگر رفتند و عده ای هم به ایران بازگشتند. اما آندسته از افرادی که هنوز ته دلشان کورسویی از امید داشتند که شاید و شاید از این آب گندیده سازمان برایشان گرمایی درست شود٬ ماندند تا با انتقالشان به آلبانی بلکه فرجی در کارشان ایجاد شود.
اما واقعیت سخت سازمان همان بود و هست و خواهد بود. آنها بویی از انسانیت و معرفت نبرده اند و حاضرند برای رسیدن به اهدافشان همه وهمه را قربانی کنند. نیروها را باز با همان قوانین عراق در کمپ های آلبانی نگاهداشتند و خیال کردند که باز میتوانند با سه (ت) یعنی تیغ و تبر و تپانچه اینقربانیان را در سوراخ های سرد و سیاه قرارگاه های خود نگاه دارند و با کارهای اجباری مانند کندن خار بیابان های عراق و پذیرایی از شیوخ عشایر٬ آنها را امروز وفردا کنند که بزودی سرنگون میکنیم و…
سالیان پیش یکی از بچه ها در نشست جمعی به مسعود گفت که اگر روزی سیم خاردارهای قرارگاه باز شود٬ خواهی دید که هیچکس در اطرافت نمانده است و مسعود بشدت از این حرف او عصبانی شد و فضا را به گونه ای پیش برد که ملیجکانش به آن شخص هجمه ای شدید کردند! اکنون بدون هیچ زحمتی مشاهده میکنیم که یکی پس از دیگری نیروهای قدیمی سازمان با یک دنیا حسرت و پشیمانی٬ پی کار و زندگی شان میروند و تنها خاطره ای که از سازمان در ذهن و ضمیرشان باقی مانده است٬ روزهای سخت و سیاهی است که بدون هیچ چشم اندازی و مانند زندانی که بدون حکم فقط باید حبس بکشد تا روزی در گوشه ای از این دنیا برود! آری این بود ارمغان خواهرمریم و انقلاب ایدئولوژیکی او نوید رهاییش را میداد. محصول دستگاه مریم رجوی٬ انسانهایی افسرده٬پشیمان٬غمزده و بشدت سرخورده از همه چیز بود که بعد از یک عمر فداکردن همه چیزشان٬ اکنون که قصد رفتن پی زندگیشان را دارند٬ به آنها انگ رژیمی ومزدور و… میدهند! فرقه مجاهدین بدلیل اینکه ذره ای شخصیت نه تنها انقلابی گری بلکه معرفت عادی مردم اجتماع را هم ندارد٬اینگونه استدلال میکند که هرکس که با او نیست و او را بعنوان بالاتر خود و رهبر خود و همه چیز خود قبول ندارد٬ حتی اگر سی سال هم برای خود این فرقه شمشیر زده باشد و جانفشانی کرده باشد٬ به یک باره تبدیل به عنصر مزدور و رژیمی میشود و باید اعدام شود واین از اوج اندیشه خودخواهانه رهبری این فرقه نشات میگیرد! سالیان سال از روزی که گفتیم استراتژی ماندن در عراق به بن بست رسیده است و باید هر چه زودتر و البته آبرومندانه این کشور را ترک کرد٬ گذشته است! اگر همان روز بجای پا فشاری روی حرف اشتباه خودتان این کار را کرده بودید و اجازه انتقال آبرومندانه نیروها را به کشورهای اروپایی داده بودید٬ بجای اینکه با خفت از عراق بیرون انداخته شوید٬ اکنون تمام آن نیروها را لااقل برای انجام کارهای سیاسی و همایشهایتان باخود داشتید ولااقل برای میتینگ های مریم دیگر لازم به آوردن گرسنگان رومانی و لهستان و…نبودید که اینگونه باز ضایع شوید! بهرحال دوران فروپاشی تشکیلات سازمان فرا رسیده و این فرو پاشی با سرعت هرچه تمامتر به پیش میرود و سران فرقه هم هرگز توان جلوگیری از آنرا ندارند!
مراد