فراخوان برای تعطیلی اشرف 3، گوانتاناموی مجاهدین!- قسمت دوم

جنایت به اسم آزادی و نشریه 380 ؛
سرکوب، شکنجه و کشتار ناراضیان در مناسبات فرقه رجوی، امری دیرینه و بدیهی می باشد! اکنون وقتی سران فرقه در روز روشن محلی را برای شکنجه و زندانی کردن اعضاء در روستای منز در آلبانی مهیا کرده و همه را به آن منتقل می کنند! این سئوال برای همه روشنفکران و ارباب جراید و مجامع حقوق بشری در آلبانی پیش آمده که:
چرا سران این فرقه به دنبال ایجاد فضاهای بسته وایزوله هستند و می خواهند که همه نفرات را از شهرها دور کرده و پنهان نمایند؟
قرار بود این نفرات چند سالی در جامعه عادی باشند و به تدریج در فضای جامعه ذوب شوند و به چرخه زندگی عادی بازگردند.اما همه شواهد و قرائن، عکس این قضیه را ثابت می کند!
یکی از سرفصل های سرکوب در فرقه رجوی، سرکوب گسترده تحت عنوان” نشریه 380″ در اواخر سال 1376 و در ادامه، اوائل سال 1377، در حین و بعد از نشست های آ- 77 مسعود رجوی رذل بود!
بدین ترتیب که فضای مناسبات به نقطه انفجار و ریزش گسترده رسیده بود! اعتراضات و مطالبات افراد ناراضی سر باز کرده بود و همه چیز در تشکیلات به سمت یک بحران جدی در حرکت بود!
به دستور شخص آقای مسعود رجوی! در مهرماه سال 1376، یک موج دستگیری های گسترده در پادگان مخوف اشرف آغاز گردید! شبانه نفرات تک تک توسط مسئولین فرقه صدا زده شده و سوار بر ماشین های جیب به زندان های اسکان در ضلع جنوب شرقی اشرف به زندان های انفرادی آماده شده منتقل می شدند!
اگر شرایط آنروز فرقه در عراق را بررسی کنیم، بدین ترتیب بود که صدام حسین ارباب رجوی در اوج اقتدار، سرکوب و وحشی گری بود، نوکر صدام، مسعود رجوی هم به مثابه یک قدرت جنبی در عراق به همه اهرم های قدرت و سرکوب آزادانه دسترسی داشت!
مسعود رجوی قادر بود بدون ذره ای حسابرسی از طرف کسی، دست به هر جنایتی بزند و آب از آب هم تکان نخورد!
فضای تاریک آنروزها در اردوگاه های اجباری رجوی در سرتاسر عراق، کوچکترین روزنه های امید را هم در همه از بین برده بود!
هر چه مسعود رجوی می گفت، به مثابه فرمان الهی! تماما و بدون ذره ای تردید، لازم الاجرا و اجباری بود!
در این شرایط بود که تمامی نیروهای معترض به انقلاب ایدئولوژیک و پروژه عقیم سازی اجباری رجوی، به زندان های انفرادی منتقل شدند و کثیف ترین و رذیلانه ترین شیوه های شکنجه های سفید و سرکوب در مورد تمامی آنها اعمال گردید!
روش کار هم بدین ترتیب بود که:
در زندان های انفرادی فرقه،همه چیز مبتنی بر محرومیت حسی و ایزوله نگهداشتن شخص است. فرد مربوطه اکثر اوقات بطور غیرمنتظره دستگیر شده، چشم بسته از مسیرهای پیچ در پیچ به یک سلول انفرادی برده میشود، در آنجا روزها دور از هرگونه اطلاعات و تماس با دنیای خارج میماند. وی همچنین مطلقا امکان دسترسی به هواخوری را ندارد. این همراهست با بازجویی های طولانی با روش سوال های مکرر، تکراری، بحث و جدل، تهدید، تلقین یا مرام آموزی، تشویق، خشونت همراه با کم خوابی های بیش از 14 ساعت!
بازداشت شده اغلب جز بازجوی خود فرد دیگری را نمیبیند!
بازجو در اکثر موارد در مورد بازداشت شده اطلاعات گسترده ای دارد، با این حال تمام سعی خود را میکند تا هـرچه بیشتـر از زبـان خود او در مورد روحیــه و ویـژگـی های شخصیتی اش آگاه تر شود. زیرا هر چقدر شناخت فرد بازجو از بازداشت شده کامل تر باشد او میتواند خیلی مشخص تر روی زندانی کار کند. بازجو به مرور از آن نکته ها استفاده و سعی میکند او را به شیوه های مختلف شدیدا تحقیر و بی اعتماد به گذشته خود سازد. یعنی میتوان گفت که هدف اصلی این نوع بازجویی ها در مرحله اول تسریع شکستن ارزش های زندانی از طریق تضعیف اراده وی است!!!
در مقوله روانشناسی کافیست هر انسانی را برای مدت کوتاهی از حواس پنجگانه اش محروم کنند، او تعادل خود را کاملا از دست می دهد و دچار وهم میشود، قـدرت جهت یابی اش مغشوش و دچار مشکل بیخوابی می شود و کاملا چه از لحاظ فیزیکی، چه از لحاظ روحی سیستم اش به هم میریزد. این هم جزیی از شکنجه سفید در دستگاه رجوی است!
مبنای رفتار بازجوهای سازمان در شکنجه سفید بر پایه برخورد های متضاد با فرد زندانی است. در این روش بازجو در نقش دوست و دشمن ظاهر میشود. با اطلاعات دقیقی که در مراحل قبلی از شخصیت بازداشت شده به دست آورده، بازجو میتواند ساعتها با سوال های تکراری، خسته کننده، در مورد یک موضوع یا نکته خاص، بازداشت شده را تحت فشار قرار دهد!
فشار روحی دیگری که به زندانی وارد میشود توسط اطلاعات غلطی است که بازجو به شخص میدهد. بازجو از این طریق موفق می شود تا فرد بازداشت شده در آن شرایط را به تدریح آماده پذیرش و جایگزین کردن ارزشهای جدید کند!!!
هـدف اصلـی بازجو از شکنجه سفید، تخـریب فـردی شخص زنـدانی و نهایتا همانند سازی اش است. بوسیله شکنجه سفید میتوان اراده فرد را خرد کرد. به عبارت دیگر میتوان گفت که این شستشوی مغزی در اصل نوعی جایگزینی سیستم فکری جدید در برابر سیستم فکری سابق فرد بازداشت شده محسوب می شود!!!
بدین ترتیب می توان هر اعترافی را از فرد بازداشت شده گرفت. او را مقابل دوربین گذاشت و یا دادگاه های نمایشی برپا نمود. البته یک هدف دیگر از اعمال شکنجه سفید برای سیستم های فرقه ای، تاثیر منفی ابراز پشیمانی فرد در مقابل جمع ودوستان سابق و سلب امید به آینده و رهایی از فرقه می باشد!
نهایتا همه افراد پس از حدود 6 ماه بازسازی شده و له و لورده آماده تحویل به جمع بود!
مرحله بعدی انتقال این وحشت امنیتی و اطلاعاتی به جمع بود!
نشست های 380 شروع شد! همه افراد ارتش! باید از این بحث امنیتی عبور کرده و همه بحث را به قول رجوی از خود عبور بدهند، به عبارت واضح تر باید همه خود یکبار به قول رجوی، پاسدار و نفوذی رژیم شوند! سپس با گرفتن ارزشهای مجاهدی و انقلاب مریم، مجددا انتخاب کنند که مجاهد بمانند و مجاهد بمیرند!!!
آیا در زندان های گوانتانامو به این شدت و 24 ساعته، افراد شکنجه می شدند؟
اکنون اشرف 3 هم، شروع گوانتانامویی دیگر است که ازنظر کسانی که دلی برای تپیدن به انسانیت دارند باید که سریعا تعطیل و اسیران آن آزاد شوند!
در قسمت های بعدی به گوشه های خاموش دیگری از جنایات رجوی، در اردوگاه های کار اجباری و دستگاه مغز شویی او، بیشتر خواهیم پرداخت…
فرید

خروج از نسخه موبایل