مادر و نامه ای مملو از دلتنگی و امید، به دور از دنیای سیاست به فرزند و مقامات آلبانی

چندی پیش، مادری چشم انتظار که فرزندش را در تجاوز وحشیانۀ رژیم بعثی عراق به شهر خرمشهر در روزهای نخستین جنگ تحمیلی از دست داده بود با راهنمایی دخترش که به تازگی با انجمن آشنا شده به دفتر انجمن نجات کرج مراجعه و دست نوشته ای سرشار از احساسات جهت رساندن بدست مقامات بین المللی تحویل انجمن داده. با خواندن این دست نوشته و نامه ای بدور از دنیای سیاست تحت تاثیر قرار گرفته و خالی از لطف ندانسته که در نظر مخاطبین محترم قرار بدهم. این دل نوشته به این گونه ست:

پسر عزیزم خرم فدای نام قشنگت، عزیز مادر همیشه آرزوی من سربلندی و سرسبزی تو بین جوانان بوده و هست،عزیز مادرچقدر دلم تنگ شده چندین سال است چشم به راه بازگشت تو هستم،دلم هوای آغوش گرمت را دارد،می خواهم زیر گلویت را ببوسم و تو را در آغوش بگیرم و ببوسم.دلم برای صدایت نگاه مهربان و معصومانه ات، قد و بالای رعنایت تنگ شده.عزیزم سعی کن زودتر بیایی تا حسرت دیدن عزیزم را به خاک نبرم، بشکند دستانی که فرزند دلبند مادری را به اسارت و نابودی می برد. پسر عزیزم سی و هشت سال جدایی میان من و تو و خانواده ات افتاده بیا این جدایی را از بین ببر به یاد خاطرات خوبی که با خواهران و برادرانت داشتی، من مادر را از چشم انتظاری بیرون بیاور پسرم تمام جداشدگان مشغول زندگی خود می باشند.خرم جان تو میتوانی به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل اعلام جدایی کنی و هر کشوری که می خواستی بروی و اصلا اصراری نیست به ایران بیایی.

تو را بخدا قسم خودت را نجات بده خواستن توانستن است زنجیره های ذلت را از دست و پایت پاره کن پدرت همیشه می گفت: آنقدر عمر کنم تا روی پاهای خرم جان بدهم.

مادر چشم به راهت

فردوس

خروج از نسخه موبایل