عجب ریسکی کردم

رهبری خفته شیر همیشه بیدار باز هم بی هوا آتش بازی کرد اینبار فکر کرد شرایط به گونه ای است که می تواند آتش قیام را هدایت کند. اما دست بد روزگار آتش قیام خاموش شد، منو باش چه غلطی کردم خودم را بعد از سالیان بیرون کشیدم در حقیقت ناپرهیزی کردم.

مدتی بود اعضای بیچاره که اکنون در آلبانی مستقر هستند مرا فراموش کرده بودند حالا این جماعت روحیه باخته را چه جوری جمع و جور کنم، دیر یا زود پاچه منو می گیرند باید فکری بیندیشم تا یه جوری خودم را از چنگ اعضا خلاص کنم، واقعیت خیلی سخت است اما” با شعار می توان و باید” من هم می توانم بدون شکاف این بار هم مثل دفعات پیش آنان را دور زده و دوباره برای حداقل یک دهه در خواب زمستانی فرو بروم و تا دهه بعد اگر باز هم شرایط اقتضاء کرد البته بدون ریسک خودم را نشان خواهم داد دیگر ریسک نمی کنم مگر اینکه سرنگونی را قطعی و یقین در چشم انداز ببینم در آن صورت عصا بدست هم شده روی دوش خودم مریم را به تهران می برم.

واقعیت این است من دلم را به نیروهایی که در آلبانی هستند خوش نکردم می دانم دیر یا زود نه از تاک نشان ماند نه از تاک نشان، خودم را گول نمی زنم اما امیدوارم دستان غیبی از سوی آمریکا و دوستان عربی به کمک ام آمده تا بتوانم مریم جان را به تهران ببرم بزرگترین آرزویم همین است و بس.

البته ناگفته نماند از طرفی دلم به جوانان داخل کشور هم خوش است این دور که زرد عمل کرده حرکات آنها چنگی به دل نزده تا دهه دیگر ببینیم آیا شانس با ما است یا نه!!!

گلی

خروج از نسخه موبایل