کشته شدن اشرف ربیعی وموسی خیابانی دو عضومطرح وبرجسته سازمان مجاهدین در19بهمن 60 ضربه مهلکی بود برپیکرتشکیلات سازمان. وهوداران آن را شوکه واین سئوال را دراذهان آنها ایجاد کرد که چرا رجوی این دوفرد مهم را با خود ازایران خارج نکرد؟! آیا رجوی نمی دانست که بلاخره محل اختفای این دوفرد مهم سازمان درتهران لو رفته وکشته خواهند شد؟
قطعا رجوی می دانست چون آنها در پایگاهی مستقرشده بودند که قبلا محل اختفای بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران بود که به گفته مسئولین امنیتی سپاه از مدتها قبل تحت نظربوده است قاعدتا نباید طبق ضوابط امنیتی سازمان موسی خیابانی واشرف ربیعی دریک مکان سرخ مستقرمی شدند که بنظرمن رجوی با زیرکی خاص ضدانقلابی خود به عمد اشرف وموسی را درایران نگاه داشت تا کشته شوند چون درآینده وجود این دو را مانعی برسرراه اهداف قدرت طلبانه وکیش شخصیت خود می دانست که برای فهم این حقیقت باید صفحات تاریخ را ورق زده وعملکرد رجوی ازبعد ورودش به تشکیلات سازمان درسال 46 تا سال مقطع پیروزی انقلاب اسلامی وحتی بعد ازآن را مرورکرد.رجوی بعد ورود به تشکیلات سازمان بدلیل توانمندیهای فردی که داشت مدت کوتاهی بعد ازآن درردیف اعضای کادرمرکزیت وبعد درگروه ایدئولوژیک سازمان قرارگرفت.و ازآن زمان به بعد اندیشه تصاحب رهبری سازمان را درسرداشت وهمین تفکر وی باعث نجات او ازاعدامش توسط شاه شد.
براساس اسناد بدست آمده ازاداره ساواک شاه بعد ازپیروزی انقلاب وهمچنین اظهارات عزت شاهی رجوی بدلیل همکاری با ساواک حکم اعدامش به حبس ابد تقلیل یافت.او بعد ازاعدام بنیانگذاران واعضای کادرمرکزیت سازمان سعی کرد رهبریت جمعی سازمان را به رهبریت واحد با محوریت خودش تبدیل کند اما ظاهرا شرایط آن زمان به او اجازه چنین کاری را نمی داد بخصوص اینکه افرادی مثل اشرف ربیعی وموسی خیابانی درتشکیلات مطرح و بعنوان وزنه ایی درسازمان حساب می شدند بطوریکه بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی درایران ودوران فعالیت سیاسی سازمان اکثرجلسات علنی که سازمان برگزارمی کرد علاوه بررجوی افرادی مثل موسی واشرف هم حضورداشتند ویا دربرخی متینگ هایی که سازمان برگزارمی کرد خود موسی سخنران آن بود وهمین امر باعث شد تا او دراذهان هواداران سازمان به عنصر تعیین کننده،اسطوره وفرمانده توانا تبدیل شود واین همان مسئله ایی بود که اصلا با تفکرات رجوی که می خواست تنها خودش مطرح ورهبری سازمان را در دست داشته باشد سازگارنبود.زمان گذشت وسال 60 رجوی ازطرف سازمان اعلام مبارزه مسلحانه کرد کاری احمقانه که تشکیلات سازمان را متلاشی وخیلی ها را بیهوده به کام مرگ ونابودی کشاند وسرانجام خود رجوی به طرزمضحکی ازایران فراروبه فرانسه گریخت .
رجوی با فرارتنهایی خود گام مهمی برای بدست گرفتن تمامیت رهبری سازمان وکیش شخصیت خود برداشت وازقبل هم شرایط را برای کشته شدن موسی واشرف مهیا کرد بود.رجوی درسال 64 ماهیت خودکامه واندیشه قدرت طلبانه خودرا به اثبات رساند اودرمراسم ازدواجش با زنی که تا قبل ازآن زن نزدیک ترین دوستش بود با اعلام انحلال مرکزیت سازمان عملا خودش را رهبربلامنازع وایدئولوژیکی سازمان معرفی کرد ودرواقع سازمان را به یک فرقه تبدیل ومخالفت با خودش درسازمان وتصمیماتی را که او درزمینه های مختلف می گیرد را نامشروع ومستوجب مجازات دانست تا کسی دیگردرسازمان جرات شک در رهبری ومخالفت با تصمیمات او نکند همانطورکه بعدها وقتی علی زرکش جانشین موسی خیابانی با برخی تصمیمات رجوی مخالفت کرد علاوه برخلع رده تشکیلاتی اورا محاکمه وحکم اعدام برایش صادرودرنهایت حکم اورا درجریان عملیات موسوم به” فروغ جاویدان” اجراکرد.
بنابراین رجوی با به کشته دادن اشرف وموسی دو مهره کلیدی سازمان وبعد خلع رده وکشتن جانشین موسی راه رهبری مطلق خود درسازمان را هموارکرد.رجوی بعدا برای آنکه بتواند دراذهان اعضا مقام موسی خیابانی را بی ارزش وبه کشتن دادن اورا توجیه کند بارها درهرنشستی مسئولین قدیمی سازمان را به صحنه کشاند تا به دروغ اظهارکنند موسی خیابانی اولا خودش خواسته تا درایران بماند وبعد اورا فردی سرسپرده رجوی عنوان کنند.رجوی حتی درنشستی وقتی خواهر موسی بنام مینا ازنوع تنظیم سازمان با مقام برادرش مسئله دارشده بود را صدا زد تا اورا مجبورکند که بگوید اگرالان موسی می بود جلوی پای مریم وخود رجوی زانو می زد!.
درنهایت دیدیم که براساس منطق تاریخ وتکامل موضوع رهبری سازمان هم به خود مسعود رجوی وفا نکرد وسالهاست که با غیبت کبری خود فرقه اش را دربحران فروپاشی تنها گذاشته است.سرنوشت رجوی نتیجه پیشبرد سالها خط خیانت به وطن واعضای سازمان ومزدوری برای بیگانگان بود،رجوی همه رقبایش را درتشکیلات مجاهدین با فریبکاری وخیانت حذف کرد اما درنهایت خودش حذف شد ودرپی آن کل فرقه اش هم بزودی به زباله دان تاریخ فرستاده خواهد شد.
حمید دهدار