فراخوان اخیر مجاهدین در ارتباط با چهارشنبه سوری، از کلید خوردن مرحله تازهای در حیات منحوس مجاهدین در عرصه نفاق با ایران حکایت میکند؛ به عبارتی همه آنچه در این باره قابل پردازش است عبارت است از تلاشهای بیپایان آنها برای مهندسی آنچه را که به اصطلاح خودشان مبارزه مینامند، تلاشی مذبوحانه برای برهم زدن نظم عمومی.
اما آنچه در رابطه با این فراخوان از سوی این سازمان التقاطی مطرح است و در این یادداشت بهطور سلسسله وار بدان خواهیم پرداخت استفاده ابزاری رهبران مجاهدین از هرگونه مناسبتهای اجتماعی فرهنگی از آنچه در سنتهای فولکلور ایرانیان است تا مناسبت هایی همگانی در روز شمار تقویم، نشان دهنده ناتوانی آنها در بسیج نیروهای مختلف اجتماعی با آرمانهای شکست خورده سیاسی شان است.
اول اینکه، تلاش برای مهندسی سیاسی مراسم فولکلور و قوام یافته سنتی فرهنگی اجتماعی ایران مانند چهارشنبه سوری بر این امر دلالت دارد که مجاهدین با علم بر ناتوانی شان بر تحمیل عقاید و باورهای منحط شان در عرصه عمومی به سمت تظاهرِ با مردم بودن روی آورده اند. در واقع متمسک شدن به مراسمی از این قبیل از سوی مجاهدین به نوعی حاکی از برساخته کردن این گونه مراسم با مطالبات سیاسی در جهت مسیر برنامه ریزی شده و طراحی شده شان در شکل و شمایل تازه است.
دوم اینکه اتفاقات و اعتراضات اخیر در ایران که به نوعی با واندالیسم گروهی همراه بود، مجاهدین را در مسیر تازه ای قرار داده است؛ بطوریکه آنها با بزرگ نمایی و برجسته سازی رسانه ای از این خرابکاریهای گروهی پیرامون آنچه که در چند ماه گذشته در ایران روی داد، تمام آمال از دست رفته خود را در نزدیک به چهار دهه گذشته از حیات نظام سیاسی در ایران را در تاکید بر سیاسی کردن این سنتهای فولکلور در تاریخ ایران جستجو میکنند؛ تا از این طریق به فرآیند بسیج عمومی از طریق فراخوانهای کذایی شان جامه عمل بپوشانند.
سوم اینکه تلاش در جهت تبدیل مراسمی سنتی با اصالت تاریخی اجتماعی فرهنگی به وسیله ای برای اعتراض با ویژگیهای سیاسی اختلال گریانه و نفاق زا در جامعه که به مثابه یک واقعیت اجتماعی، کارکردی هویت بخش را دارد، از سوی مجاهدین دالِ بر این است که مجاهدین در وضعیت کنونی با توجه به تحولات جهانی و تغییر در ارزشهای مورد پذیرش همگان که در تباین کامل با باورهای خشک و قرون وسطایی مجاهدین قرار دارد با مشکل روبرو شده اند و از طریق میخواهند نشان دهند که آنها به روز و نو شده اند؛ در واقع نوعی تلاش برای فرار از بن بست پارادایمیکی است که این گروهک در کنه و عمق سازمانی اش با روبرو شده است. این عجز و ناتوانی در ارائه ارزش ها و باورهای مورد نظر، موجب شده است که مجاهدین با استفاده از نقاب ها و پیرایش یا روتوش کردن چهره تروریستی شان به چهره ای آزادی خواه در حصول به اهداف شان کنشگری کنند. از این رو در این راستا چهارشنبه سوری و مراسمی از این جنس به زعم مجاهدین میتواند هم به باورپذیر شدنشان در نزد مردم کمک کند و هم میتواند آنها را به آینده مبهم شان امیدوار کند.
و بالاخره چهارم اینکه با توجه به وارونه سازی مناسباتهای نانوشته ای مانند چهارشنبه سوری در روز شمار ایران از سوی مجاهدین باید گفت که خلق و ایجاد بدعت ها در امور تاریخی اجتماعی ایرانیان، موضوعی خطرناک برای روند زیستمان اجتماعی امنیتی در کشور به شمار میرود؛ چرا که بر افروختن آتش بدعت مورد نظر مجاهدین در آتش چهارشنبه سوری، این چهارشنبه را به سمت نقاق اجتماعی با ویژگی ها سیاسی سوق خواهد داد.
در این راستا نکته مهم و بنیادین که باید مورد توجه ویژه قرار گیرد این است که مدیریت سازمان اجتماعی و نظارت بر انجام مراسمی مانند چهارشنبه سوری در جامعه از سوی مسئولان و دادن اختیارات عملکردی به گروه ها و سازمانهای مردم نهاد از سوی متولیان امر میتواند تمام نقشه ها و طرحهای مجاهدین را در این باره محکوم و محتوم به شکست کند.
چرا که اداره و نظارت ارتباطی (نه کنترلی) گروههای اجتماعی فعال در عرصه هایی مانند مورد مذکور خود به مثابه پاد زهری در جهت مقابله با اهداف مجاهدین میباشد؛ به عبارتی از طریق سیاست گذاریهای هدفمند بر روی همان گروه هایی که گروه هدف و مورد نظر مجاهدین در جهت مهندسی برهم زننده نظم و امنیت عمومی قلمداد میشوند، میتوان تمام برنامههای نفاق برانگیزانه آنها را نقش برآب کرد.
در مجموع باید گفت گفتمان سازی از امر سیاسی با اتکا به سیاست و کنش در خیابان در دو بعد سرزمینی و تاریخی از سوی مجاهدین در ارتباط با مراسمی چون چهارشنبه سوری، تلاشی برای بحران سازی و زایش گری بحران میباشد که با اتکا به روشهای خود ارجاعی در متن جامعه با شمایل ضد هژمونیک در حال دنبال شدن است.
دکتر مصطفی مطهری