چهاردهم اسفند ماه سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق، از سرشناس ترین احیاگران ناسیونالیسم ایرانی ست؛ سالروز وفات مردی که دشمن سرسخت استعمارو سلطه گری بر ملت ایران بود و گام آخرش در این راه ملی کردن صنعت نفت بود. طی پنج دهه ای که از شکل گیری نهضت ملی ایران می گذرد نام و یاد مصدق هیچگاه از خاطر مردم ایران غایب نبوده است.
اما امروز نیم قرن پس از وفات این بزرگمرد، عده ای از نام او برای قوام بخشیدن به وجود دون مایه خود سو استفاده می کنند. برای نمونه سران فرقه رجوی خود را وارثان او می دانند غافل از آنکه میراث مصدق قبایی نیست که بر تن آنها بنشیند.
میراث مصدق را درعشق توده های ملت ایران به وی میتوان جستجو کرد؛ میراثی که مسعود رجوی به غایت از آن بی بهره است. اسفند 1345 به دکتر مصدق که شدیدا بیمار بود اجازه داده شده بود به تهران و به بیمارستانی که فرزندش در آن طبابت می کرد منتقل شود. جز برای اعضای فامیل، وی در اینجا هم ممنوع الملاقات بود و روزنامه نگاران حتی اجازه نزدیک شدن به ساختمان بیمارستان را نداشتند و شبانه روز درخودروهای خود ـ مقابل ساختمان «پارک هتل» نشسته و گوش بزنگ خبر از داخل بیمارستان بودند. این روزنامه نگاران آنچه را که در طول اتومبیل نشینی مقابل کوچه بیمارستان و «پارک هتل» دیده و شنیده بودند خاطره نویسی کردند و 12 سال بعد و در اسفندماه 1357 منتشر کردند که در تاریخ ماندگار شده است. دولت وقت، خود یک اطلاعیه چند سطری بسیار کوتاه دراین زمینه به روزنامه ها داده بود و از آنجا که از مرده مصدق هم می ترسید اجازه برگزاری مجلس ترحیم عمومی را هم نداده بود.
ایرانیان 14 اسفند 1357، چند هفته پس از پیروزی انقلاب، در دوازدهمین سالگرد فوت مصدق، در دسته های انبوه رهسپار احمدآباد کرج شدند تا در مراسم سالروز فوت مصدق شرکت کنند. طبق گزارش روزنامه اطلاعات بیش از یک میلیون تن ایرانی از تهران و شهرهای دیگر به احمدآباد رفتند و بر مزار دکتر مصدق گریستند.
حال این حجم از وفاداری و تعلق خاطر ملت ایران به مصدق را مقایسه کنید با رابطه مردم ایران با مسعود رجوی:
دو سال پیش در گردهمایی سالانه مجاهدین خلق در پاریس شاهزاده سعودی ترکی فیصل، هنگامی از مسعود رجوی با لفظ”مرحوم” یاد کرد برای نخستین بار خبر فوت رجوی رسانه ای شد. رسانه های سازمان اما در این باره سکوت کردند و حتی تا همین اخیرا پیام هایی از قول مسعود رجوی انتشار دادند در حالی که نزدیک به دو دهه است که نه کسی تصویر مسعود رجوی را دیده است و نه کسی صدای او را شنیده است.
بدیهی است که تشکیلات مجاهدین خلق از انتشار رسمی خبر فوت رجوی هراس دارد چرا که این خبر برای اعضای داخلی فرقه که تنها مخاطبان رسانه های تبلیغاتی سازمان هستند، به منزله فروپاشی اصل اساسی فرقه است. مقام رجوی در تشکیلات فرقه ای چنان ماورایی تعریف شده است که در صورت اعلام مرگ وی جایگزنی برای او وجود ندارد.
اما نکته مهم تر این است که خبر فوت رجوی برای ملت ایران به هیچ عنوان ارزش خبری ویژه ای نداشت و واکنشی نیز در میان جامعه آزاد در پی نداشت–البته که خانواده های اسیران دربند فرقه رجوی یا زخم خوردگان و قربانیان این گروه از این خبر خرسند شدند و برخی هم معتقد بودند که رجوی باید نخست محاکمه می شد و بعد اعدام می شد.
اگر میراث مصدق برای ملت ایران حس وطن پرستی و آزادی خواهی و تلاش برای رهایی از سلطه استعمارگران است، نام مسعود رجوی برای بخشی از ملت ایران که به لحاظ سنی آن قدر مسن هستند که نام او را در خاطرات خود به جا می آورند، یاد آور ترور و خشونت علیه شهروندان بی گناه و خیانت به وطن و همدستی با دشمن در حال جنگ با میهن است.
مزدا پارسی