بیاد قربانیان نوروز خونین 67

آرام آرام سال 66 را پشت سر می گذاشتم از پشت حصارها و سیاج های سر بفلک کشیده که سالیان بین ما و دنیای آزاد فاصله انداخته بود به استقبال سال نو و نوروزی دیگر در اسارت می رفتیم. اگر چه در طی این سالیان اسارت هیچگاه طعم شیرین نوروز را نچشیدیم و همواره حسرت خاطرات سالیان بر سر سفره هفت سین در کنار خانواده را در درون و خلوت خود داشتیم ولی بودن در کنار دوستانی در پشت سیاج ها به آنها خو کرده بودیم ما را همواره در آستانه سال جدید تسکین میداد. حضور در مراسم دست جمعی سال تحویل در سالن اجتماعات اسارتگاه اشرف و دید و بازدید عید با دوستانی که مدتها از آنها خبری نداشتیم برایمان شوق و انگیزه خاصی داشت. حضور در کنار آنها باعث می شد تلخی و سنگینی فشارهای طاقت فرسای زندگی در اشرف قدری فراموشمان شود.


دوستانی که سالیان در یک سرزمین گرم و خشک و تفدیده با آموزش ها و مشق های نظامی و بمباران فکری و ذهنی برایمان یک عادت شده بود. روز عید و لحظات سال تحویل همچنان برایمان یادآور خاطرات دوستانی بود که دیگر آنها را در کنار خودمان احساس نمی کردیم. خیلی از آنها در عملیات های بیهوده نوار مرزی و بخاطر اهداف قدرت طلبانه رجوی و بدون طرح و هدف مشخص جان خود را از دست داده بودند و در آستانه سال جدید وجود آنها را بیش از هر زمان با تمام وجود حس میکردیم در حالیکه خود را آماده استقبال از سال 67 میکردیم زمزمه های شروع عملیات موسوم به آفتاب در منطقه شوش در قرارگاه اشرف بگوش رسید. عملیات آفتاب نخستین عملیات سه گانه سازمان در جنگ هشت ساله بود که با پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران صورت میگرفت. این عملیات قرار بود در اول فروردین سال 1367 در اطراف شوش انجام شود اما درگیری یک تیم شناسایی سازمان و دستگیر شدن آنها توسط نیروهای نظامی ایران منجر به تردیدهایی پیرامون لو رفتن احتمالی عملیات و تعویق یک هفته ای آن گردید و در نهایت در 8 فروردین آغاز شد. به گفته فرماندهان سازمان در جریان این عملیات بیش از 417 نفر از نیروهای لشگر77 خراسان اسیر و 3500 نفر جان خود را از دست دادند.
سران فرقه مجاهدین تعداد تلفات خود را 123 نفر اعلام کردند. رجوی در رویش بهار و موسم جوانه زدن گل و آواز مرغان این چنین فضای پادگان اشرف را غرق در ماتم و عزا کرد.
در نوروز 67 ما دو دسته قربانی داشتیم نخست اعضای بخت برگشته که از سر سفره هفت سین رخت نو از تن خارج کردند و لباس عزا بر تن نمودند. آنها از ماهها قبل در شوق دیدن دوستان سر از پا نمی شناختند. بارها در کنار سفره هفت سین خاطرات سالیان بودن با خانواده برایشان تداعی میشد. اکنون جای خالی آنها در آسایشگاه ها بشدت احساس می شد. تخت های خالی، دفترچه ها و قلم های پراکنده در کمد های فلزی و از همه مهم تر و جان گدازتر یاد و چهره شان در نگاه ناباورانه دوستان، آنها بهار عمرشان این چنین و بسادگی توسط رجوی به خزان گرایید.
از طرف دیگر جوانان دیگری به قربانگاه رجوی رفتند. جوانانی که برای دفاع از خاک میهن در مقابل تجاوز دشمن خارجی لباس شرف سربازی به تن کردند تا خاک پاک میهن آلوده به لوث وجود صدامیان نگردد.
خیلی از آنها برای فرا رسیدن روز مرخصی و شرکت در جشن ملی نوروز در کنار خانواده هایشان لحظه شماری می کردند. بسیاری از آنها فردای 8 فروردین 67 آماده رفتن به خانه و دیدن عزیزانشان بودند که این چنین گرد مرگ رجوی بر وجودشان ریخته شد. آری رجوی سرمست از باده قدرت طلبی و در توهم جنایتکارانه رسیدن به مقام و منصب اهدایی اربابش صدام این چنین در آستانه بهار نسلی را قربانی و خانواده هایی را عزادار نمود و اینگونه است که 8 فروردین 67 برای همیشه همچون لکه ننگی بر پیشانی رجوی ها خواهد ماند تا عید و بهاران باقی است.
بهاران قربانیان رجوی خجسته باد.
علی اکرامی

خروج از نسخه موبایل