واقعیت های درگیری روز 19 فروردین سال 90 در اشرف

وقتی سال 90 از راه رسید هنوز کسی از اندیشه کثیف رجوی اطلاع نداشت که چه نقشه کثیفی در سر دارد و قصد دارد باز هم جان تعداد دیگری از دوستان مان را بگیرد. از مدتها قبل نیروهای عراقی برای گرفتن زمین های کشاورزی، کشاورزان عراقی که سالیان گذشته مربوط به آنان بوده با سازمان وارد مذاکره شدند و به مسئولین فرقه زمان تخلیه داده شد ولی از آنجایی که سازمان هنوز قبول نداشت و فکر می کرد با اتلاف وقت این مسئله را از سر بگذراند.


مسئولین فرقه به خوبی می دانستند که بالاخره روزی نیروهای عراقی برای این کار اقدام خواهند نمود. برای سازمان اصلاً مهم نبود که در این راه چند نفر کشته خواهند شد مهم وارد شدن به این درگیری بود.
از قبل به ما گفته شد اگر نیروهای عراقی وارد محوطه شدند مطمئن باشید که تیرهای آنان مشقی بوده و قصد ترساندن شما را دارند و به همین خاطر نترسید و جلو بروید و مانع پیشروی آنان بشوید.
وقتی صبح روز نوزده فروردین نیروهای عراقی از قسمت شمالی وارد قرارگاه شدند اعضای فرقه با زدن سنگ و وسیله هایی که داشتند تعدادی از سربازان عراقی را مصدوم کردند که در نهایت وقتی متوجه شدند که اعضای سازمان سر این مسئله کوتاه نمی آیند با تیراندازی سعی نمودند مسیر خود را باز کنند که در نهایت تعداد زیادی از اعضای فرقه کشته شدند و رجوی هنوز از آمار کم کشته شدها راضی نبود و به خوبی به یاد دارم که چگونه در اول درگیری تعداد کشته ها بسیار کم بود ولی رجوی چون نیاز به خون بیشتری داشت سعی می کرد با اتلاف وقت اعضای زخمی را به بیمارستان نیروهای عراقی در بعقوبه و نیروهای آمریکایی نبرد تا اینکه بعد از چند روز تعداد کشته ها زیادتر شد البته در این رابطه شاهد بودیم که مسئولین زن سازمان چگونه فرار کرده و در اتاق هایشان مخفی شده و از آنجا دستور پیشروی صادر می کردند تا آمار کشته ها زیادتر شود و حتی بعضی اوقات عنوان می کردند که گلوله های نیروهای عراقی مشقی می باشد و… بطور مثال نفراتی مانند بهروز ثابت، صبا هفت برادران، علیرضا احمد خواه، سیاوش نظام الملک و خیلی های دیگر اگر زودتر به بیمارستان می رسیدند کشته نمی شدند ولی این کار انجام نشد و همه جانشان را در راه خودخواهی رجوی از دست دادند.
رجوی بعداً در نشست جمع بندی آن عنوان داشت که اگر بیشتر از این هم کشته می شدند مهم نبود چون انقلاب نیاز به خون دارد و ما در عراق باید بهای هر کاری را با دادن خون انجام بدهیم.
این گفته در حالی بود که اگر فرقه رجوی قبول می کرد و محل هایی که قبلاً زمین های کشاورزان بوده را تخلیه می نمود حتی یک نفر هم کشته نمی شد. رجوی بقای ساختار تشکیلاتش را در کشته شدن افرادش می بیند و به همین خاطر است که حتی وقتی تعداد زیادی کشته شدند وی هنوز سیر نشده بود.
آیا کشته شدن افراد فرقه نیازی بود؟ چرا رجوی با توجه به کشتن دادن نفرات زیادی از اعضای خود مجبور شد اشرف را با خفت و خواری ترک کند؟ آیا امکان نداشت که وی اشرف را بدون خونریزی تخلیه کند؟
اگر بخواهیم وقایع نوزده فروردین 90 را در یک کلام خلاصه کنیم بر طرف شدن نیازهای عطش خون خواهی رجوی بود چون با این کار تا مدتها می توانست با حقه بازی و شیادی به حیات ننگینش ادامه دهد و این را اکنون در تمام نوشته های نفراتی که در درگیری حضور داشتند مشاهده نمود که چگونه می شد جلوی این درگیری گرفته شود ولی این کار انجام نگرفت و رجوی باز هم مسئول به کشتن دادن تعداد دیگری از اعضای خود شد که باید در این زمینه جوابگو باشد.
مجید محمدی

خروج از نسخه موبایل