تصمیم بزرگ

اگر چه ظاهر قضیه راحت و سهل به نظر می رسد، اما رسیدن به نقطه تصمیم گیری برای خروج از فرقه رجوی، یکی از مشکل ترین و سخت ترین تصمیمات زندگی هر اسیر در فرقه می باشد!


سران فرقه رجوی، هزاران ساعت بر روی ذهن و ضمیر افراد کار تشکیلاتی (مغزشوئی) می کنند، تا افسار و کنترل ذهن ها را به دست بگیرند.
دراین راستا، صدها ساعت مشاورات روانشناسانه حرفه ای گرفته شده که چطور کنترل اذهان را باید به دست گرفت!
معمولا ما در انجام کارهای شخصی نیز تصمیماتی را که می گیریم در یک یادداشت شخصی به یک طرف جمله مان یک” تیک”، اضافه می کنیم، بدین معنی که تصمیم برای انجام آن کار حتمی گردید!
در مناسبات فرقه ای نیز تصمیم خروج، یک لحظه رسیدن به” تیک” می خواهد!
اغلب نفراتی که موفق به گرفتن این تصمیم می شوند، بعدا اظهار می دارند که یک لحظه انتخاب مثل افتادن سکه در یک قلک پول را داشتیم! بعد از آن لحظه نیز احساس می کردیم از یک بیهوشی مطلق یا حالت کوما، بیدار شدیم! دیگر همه قانونمندی ها عوض می شد! حتی رنگ ها و دور واطرافمان عوض می گردید! در دنیای جدید همه قوانین دیگر فرق می کرد و تنها عقل ومنطق روشن بود که برایمان تصمیم می گرفت، حتی سقف توانمندی هایمان نیز متفاوتر شده و یک جهش کیفی می کرد! وقتی به گذشته نگاه می کنیم، به خوبی می بینیم که تشکیلات بقدری ما را تضعیف کرده بود که از درک بدیهی ترین موضوعات نیز عاجز بودیم!
اکنون در آلبانی و در مانز نیز، شرایط سخت تر شده که راحت تر نشده است! مرتبا تکرار می کنند که دیگر تشکیلات چندین مرتبه از صافی های گوناگون و سرفصل های سخت گذر کرده و کسانی در تشکیلات مانده اند که تا بن استخوان به حقانیت رهبری! و سرنگونی! ایمان دارند و همه، نیروهای تمام عیار و حرفه ای هستند! این کلمات هچل هلف را هم روزانه تکرار کرده و در ذهن نفرات حک می کنند که” من تا آخر خواهم ماند”!
اما واقعیت این است که امروز اکثر نفرات حاضر در درون فرقه، با انگیزه های فردی، شخصی وخانوادگی سرپا هستند، بدین معنی که سقف مبارزه شان انتقام گیری و کینه های شخصی است!
این سقف هم برد محدود وکوتاهی دارد و شامل مرور زمان می شود! امروز کسانی در درون مناسبات ماندند که یا به دلایل سالخوردگی و یا به دلایل خانوادگی مجبور به تحمل اسارت رجوی می باشند! اتفاقا به همین دلیل هم هست که روزانه شاهد فرار و جدائی های مکرر هستیم، دیگر بعد از فرار مسعود رجوی و احتمالا مرگ بی افتخار او، اندک انگیزش های کاریسماتیک هم، ته کشیده و خشک شدند!
هیچ کدام از مجاهدین امروز رجوی، نیروی ایدئولوژیک محسوب نمی شوند، اگر هم عده معدودی، مدعی این امر هستند، در اعماق وجود خود می دانند که دروغ می گویند و برای دلداری دادن به خود و فریب خود و فرار از قبول شکست های پی در پی، این کلاه گشاد را سر خودشان می گذارند!
اطلاعات دنیای بیرون، به راحتی آب خوردن می تواند به همه اسیران فرقه، کمک کند که مختصات خودشان را پیدا کنند، بهمین دلیل هم هست که سران فرقه از خانواده و اینترنت و تلفن و هر چیزی که پیوندی میان درون و بیرون فرقه ایجاد کند، وحشت دارند و همه حواسشان به این است که با جداکردن و ایزوله کردن محیط های فرقه ای خود، افراد را در ناآگاهی صرف نگه دارند!
اما مگر می شود تا به ابد خورشید واقعیت را در پس پرده های تاریک جهالت فرقه پنهان نمود؟
هرگز و هرگز…
فرید

خروج از نسخه موبایل