اول ماه می، روز جهانی کارگر نامیده شده است. سال 1886 در شهر شیکاگو امریکا، کارگران برای احقاق حقوق خود دست به اعتراضاتی زدند که با سرکوب و کشته شدن تعداد زیادی از آن کارگران به پایان رسید.هر ساله آن روز را روز جهانی کارگر نامیده اند و در سراسر جهان مراسمی برای بزرگداشت کارگران به پا میدارند.
مسئول کمیسیون کار شورای ملی مقاومت شخصی است بنام عباس داوری که ظاهرا قبل از اینکه به سازمان بپیوندد کارگر خیاطی یا چیزی اینچنینی بوده است. کلا کمیسیون کار و هم مانند دیگر کمیسیون ها چیزی در حد یک اسم و نمایش است وهیچ کارکرد و خاصیتی ندارد.اتفاقا در سازمان بالاترین ظلم به کارگر و باصطلاح طبقه بدنه سازمان میشد. آنها هرگز از ابتدایی ترین حقوق خودشان هم برخوردار نبودند. در سازمان همه و همه فقط حق کار کردن برای رهبری و سازمان را داشتند و رسما به نیروها گفته میشد که شما هیچ حقی جز فدای خود برای رهبری ندارید. نه حقوق، نه مزایا و نه سختی کار، نه بازنشستگی، نه داشتن تفریح و مرخصی،نه حق داشتن امکان تماس تلفنی با خانواده و بطور کلی هیچ و هیچ! از صبح ساعت 7، فرمانده نیروها را بخط میکرد،برنامه روزانه را ابلاغ مینمود و افراد مجبور بودند که به سر کار بروند تا ساعت یک بعد از ظهر. مدت یکساعت برای ناهار و نماز و استراحت بود. مجددا ساعت 3 بعدظهر نشستهای عملیات جاری شروع میشد که نیروها مجبور بودند در این نشستها از خودشان و عملکرد روزانه خودشان انتقاد کنند. سپس دوباره کار تا ساعت 7 عصر و بعد از آن به مدت یکساعت ورزش روزانه بود که بایستی نیروها بصورت دسته جمعی به دویدن میرفتند و بعد ساعت 9 شام و ساعت 11 شب هم خاموشی بود و همه بایستی میخوابیدند. البته بین شب هم معمولا یک پست دو ساعتی، نگهبانی داشتیم که هفته ای دو بار در برنامه هرکس گنجانده میشد! و این برنامه در سالیان متمادی و بصورت روزانه تکرار میشد. یعنی چیزی شبیه کره شمالی! حالا این عباس آقای داوری که از طرف مسعود بعنوان مسئول کمیسیون کار منصوب شده بود، بنده خدا سواد درست و حسابی هم نداشت. در بین بچه ها معروف بود به ملیجک دربار! چون عضو قدیمی بود نمی توانستند کاریش کنند و بقول معروف پشت قباله مسعود بود. در همه نشستها هر جا مسعود کم میآورد از این بنده خدا مایه میگذاشت و میگفت: رحمان بیا پشت میکروفن توضیح بده و او هم میآمد و یکسری داستانها سر هم میکرد و میرفت می نشست. مثلا یکی از دروغ های بزرگ این عباس آقا این بود که میگفت: یکی از بنیانگذاران سازمان قبل از شهادتشان به او گفته که همه ما شهید میشویم و مسعود سازمان را نجات میدهد واو رهبر بعد از ماست و… در صورتیکه همه میدانند که مسعود خودش تو زندان شاه جا زده بود و با ساواک همکاری فعال داشته و بهمین دلیل هم اعدام نشده.
در کل دار و دسته رجوی هیچ ارزشی نه برای کارگر، نه برای کارمند، نه کاسب و اساسا ارزشی برای هیچکس جز خودشان و منافع خودشان قایل نبوده و نیستند. هرچه در تبلیغاتشان میگویند دروغ محض است و جز ریا کاری نیست!
الف عباسی