“بهرام برناس” با نام های مستعار نصرالله، محمد، مرتضی و رضا؛ نامبرده فعالیت ضد انقلابی خود را در سال 1359 به عنوان مسئول تشکیلات و تبلیغات گروهک آرمان مستضعفین در نارمک آغاز می نماید و در نیمه دوم سال 1360 به سازمان جهنمی منافقین می پیوندد و تا قبل از ورود به واحد های ویژه نظامی، سر تیم چند تیم دختران منافقین بوده است. وی در فروردین 1361 به عضویت واحدهای ویژه نظامی منافقین در می آید و تا قبل از دستگیریش در اسفند 62 مجموعاً در 9 عملیات جنایتکارانه که منجر به شهادت 4 نفر، از جمله یک زن باردار و زخمی شدن 2 نفر، از جمله یک کودک خردسال 5 ساله و آتش زدن خانه و اموال امت حزب الله گردیده، شرکت داشته است. آخرین رده تشکیلاتی وی، فرمانده واحد نظامی بوده است.
بعد از عملیات تروریستی ای که در رابطه با منزل حاجی طرخانی صورت گرفت، عباس به خانه تیمی ما آمده و طرح و برنامه سرقت مسلحانه از بانکی را به ما ارائه داد و گفت که جهت تأمین مخارج لازمه در عملیات های تروریستی، سرقت این بانک ها الزامی است و ما به پول احتیاج داریم، قبلاً نیز در رابطه با سرقت هایی که توسط واحدهای دیگر از بانک ها صورت گرفته بود، مطالبی را از او شنیده بودیم و مطالبی را نیز در جزوه های خاصی خوانده بودیم. تأکید خاصی که به عباس شده بود این بود که کلیه موجودی بانک به انضمام خلع سلاح مأمور احتمالی داخل بانک توأماً باید صورت بپذیرد و در ضمن هرگونه مقاومتی از سوی کارمندان بانک یا افراد دیگر شدیداً می بایست با سلاح پاسخ داده شود. به دنبال این طرح، محل این بانک نیز بر روی کروکی آورده شد و جای آن مشخص شد. محل بانک واقع بود در پاساژ ابزار یراق، میدان حسن آباد.
ساعت 11 صبح ما با تسلیحات بی شمار و 2 موتور عازم عملیات! شدیم، سلاح های ما عبارت بود از: محمد صائب مسلح به مسلسل یوزی، رولور، نارنجک و ترنج (بمب ضربه ای ساخته دست خود سازمان) نصرالله محمودی مسلح به کلت 45 با خشاب اضافی نارنجک و ترنج، محمد جعفر هادیان مسلح به کلت 45 و ترنج و من مسلح به کلت 7.65 و ترنج که مجموعاً 4 نفر با استفاده از دو موتور یکی سرقتی هوندا 125 و دیگری خریداری شده هوندا 110، جهت سرقت به محل حرکت کردیم. پس از رسیدن به پاساژ فوق الذکر، موتورها را در پارکینگ مخصوص پاساژ پارک نمودیم. (پارکینگ موتورها دقیقاً رو به روی بانک تجارت، بانک مورد نظر ما قرار داشت) و محمد جعفر هادیان مسئول حفاظت از موتورها شد تا ما سه نفر رفته و موجودی بانک را به سرقت ببریم. جعفر بدان جهت در پارکینگ ماند تا به هنگام درگیری احتمالی اولاً به کمک ما بیاید و در ثانی مواظب موتورها باشد تا آن ها را از کار نیاندازند. ما سه نفر به طرف بانک رفتیم و متوجه شدیم که از وجود مأمور در بانک خبری نیست. ابتدا نصرالله محمودی وارد بانک شد، به دنبال او محمد صائب و پس از آن ها من.
به محض ورود هر سه نفرمان به داخل بانک – نصرالله فریاد کشید بی حرکت! و محمد صائب بر روی پیشخوان پرید و مسلسل یوزی را از ساک بیرون آورد و تمامی افراد داخل بانک را با تهدید وادار به خوابیدن بر روی زمین کرد. در این امر من و نصرالله نیز به وی کمک نموده و تمامی افراد داخل بانک را بر روی زمین و به رو خوابانیدیم. محمود به پشت پیشخوان رفته و مشغول ریختن پول های موجود روی میز، به داخل نایلون از قبل تدارک دیده شده می شود و پس از این که خود را تنها دید به من با لحنی خشن گفت مرتضی (نام مستعار) بیا کمک کن که من بلافاصله پس از این که خاطر جمع شدم کسی دیگر به حالت ایستاده در داخل بانک وجود ندارد به کمک وی رفتم و به همراه وی پول های دسته بندی شده را به داخل نایلون می ریختم. پس از پایان کارمان نصرالله به سمت گاوصندوق رفته و به جوان کارمندی که کنار گاوصندوق خوابیده بود گفت: پاشو گاوصندوق را بازکن و الا می کشمت. کارمند مزبور در حالی که به شدت ترسیده بود گفت: به قرآن تو گاوصندوق پول نیست و رمزش هم دست من نیست. در این زمان مردم به دور بانک جمع شده بودند و از پشت شیشه ناظر کار ما بودند. لحظه ای بعد صدای مرگ بر منافق از انتهای پاساژ شنیده شد که محمد صائب اوضاع را وخیم دیده و به ما گفت کافیه برویم؛ که نصرالله محمودی با نایلون محتوی پول، اول از همه و من به دنبال او از بانک خارج شدیم، به محض خروج از بانک متوجه ازدحام مردم شدیم، احتمال حمله آن ها را می دادیم به همین جهت در حالی که سلاح هایمان را به سمت آن ها گرفته بودیم با تهدید و زور خود را به هر نحو که بود به پارکینگ رساندیم، تمام لحظه اطراف خود را در نظر داشتیم تا مبادا از یک گوشه ای به ما حمله شود. فریاد مرگ بر منافقین از انتهای پاساژ قدرت یافته بود و ازدحامی هم در انتهای پاساژ به چشم می خورد.
لحظه ای بعد صدای تیراندازی شنیدیم که برگشتیم دیدیم محمد صائب در حالی که تیر هوایی شلیک می نماید، مضطربانه به سمت ما می آید. حدوداً دو یا سه رگبار کوتاه با مسلسل یوزی شلیک نموده بود. این بار فریاد مرگ بر منافق مسلح طنین بیشتری یافت. من هم خواستم تا از فرصت استفاده نموده و گلوله ای هوایی شلیک نمایم که متوجه شدم سلاح خراب است. (و یا گیر کرده است، چرا که پس از سوار شدن بر روی موتور بالاخره گلوله ای هم از سلاح گیر کرده من هوایی شلیک شد) ازدحام بیش از حد مردم خصوصاً در انتهای پاساژ (همان جایی که شعار داده می شد) و همهمه و سر و صداهای زیاد در پاساژ و حرکات دیگری که صورت می گفت مانند دویدن افرادی از این سمت پاساژ به سمت دیگر آن (عرض پاساژ) موجب شد تا ما هر چه سریع تر در فکر فرار از مهلکه باشیم. تا این که پس از رسیدن محمد صائب و روشن شدن موتورها از پاساژ خارج شده وارد میدان حسن آباد شده و فرار نمودیم. قبل از روشن شدن موتورها و بعد از خروج از بانک ما مشاهده کردیم که جعفر نیز چند نفری را به زمین خوابانده است؛ که پس از تیراندازی هوایی محمد صائب آن ها نیز از صحنه خود را به نحوی خارج نمودند. پس از فرار طبق طرح قبلی محمد صائب در خیابان ابوسعید پول سرقتی را به عباس که با پیکان وانتی سبز رنگ در آن جا حضور یافته بود تحویل داده و به خانه تیمی خود بازگشته بود.
پس از انجام به اصطلاح عملیات! سرقتی انتقاداتی به هر یک از ما وارد نمودند از جمله عدم برخورد به اصطلاح قاطع با افراد حاضر در انتهای پاساژ که شعار می دادند اصلی ترین آن ها بود، در این سرقت مسلحانه 160 هزار تومان موجودی بانک سرقت شد. بعدها نیز اطلاعیه ای از طرف سازمان داده شد که افراد واحد چنین و چنان نمودند و از مردمی که در انتهای پاساژ ازدحام نموده بودند به عنوان عناصر مزدور و فالانژ نام برده شده بود در حالی که محمد صائب به صورت کاملاً یک طرفه اقدام به شلیک نموده بود و غیر از ما شخص مسلح دیگری در پاساژ وجود نداشت.
اسناد افشا می کنند!
دزدی و راهزنی
یکی از کارزارهای جنایتکارانه منافقین که در ارتباط و انطباق با دسائس استکبار جهانی و به خصوص آمریکا قرار داشت دزدی، سرقت و راهزنی بود. منافقین چه به منظور تهیه ابزار ترور و جنایت و چه به منظور ضربه زدن به بنیه اقتصادی جمهوری اسلامی در هماهنگی با توطئه های اقتصادی آمریکا، اقدام به دزدی و راهزنی می نمودند و در این راه علاوه بر سرقت بردن صدها اتومبیل و موتور از مردم، میلیون ها تومان پول بیت المال را نیز از طریق سرقت مسلحانه از بانک ها به جیب اربابان خود سرازیر کردند. این عملیات که زیر عنوان «حمله به مراکز اقتصادی رژیم» طرح ریزی و اجرا گشتند، جزئی از کارزار جنایتکارانه منافقین علیه امت قهرمان و شهید پرور و کفرستیز اسلام بوده اند و نشان دهنده گوشه دیگری از چهره کریه اهل نفاق و مزدوران آمریکا می باشند.
اسناد موجود بیانگر گوشه ای از این خیانت هاست که چگونه تروریست های منافق با توسل به زور و اسلحه و ارعاب اقدام به سرقت موتور و اتومبیل نموده و برخلاف تبلیغات یک دست دروغین شان تکیه نه بر به اصطلاح حمایت مردمی بلکه اسلحه و جنایت داشته اند. کمین کردن در یک خیابان دور افتاده، سوءاستفاده از پوشش پاسداری، متوقف کردن موتور و یا اتومبیل تک سرنشین، گرفتن وسیله نقلیه به زور اسلحه و تهدید و فرار از صحنه از ترس مردم، این است چهره واقعی «حمایت مردمی» که منافقین ریاکار از آن دم زده اند.
این اسناد افشا می کنند که چگونه منافقین در هر یک از این دزدی ها با امت به پا خاسته اسلام مواجه بوده و به سبب هراس از مردم آماده ارتکاب هر نوع جنایتی بوده اند. در یکی از این سرقت ها، منافقین پس از به شهادت رساندن یکی از نگهبانان بانک و پس از مشاهده مقاومت گسترده مردم با دستپاچگی پا به فرار می گذارند و در حالی که از جانب مردم تعقیب می شدند، می گریزند…
یک دزد و سارق عادی، در هنگام عمل نهایتاً مبلغ یا جنس مورد نظرش را به سرقت برده و می گریزد، اما وقتی منافقین به همین کار روی می آورند آن را با جنایت و شقاوت در هم می آمیزند و چهره خود را در همه جا نشان می دهند و تا آنجا به پیش می روند که از قتل عام مردم نیز ابایی نمی کنند.
برداشت از کتاب: کارنامه سیاه
به کوشش: مؤسسه راهبردی دیده بان
صفحه های: 122 الی 124
تنظیم از: عاطفه نادعلیان